دانستنیهایی درباره هفتمین امام
دانستنیهایی درباره هفتمین امام شخصیتهای برجسته و ممتاز، کسانی هستند که بر همه ابعاد زندگی انسانی توجه دارند و در همه آن ابعاد، بروز و ظهور میکنند و به درجه عالی آن دست مییابند. آنها در عین آنکه در میدان زهد و پارسایی یگانهاند، در میدان جهاد و مبارزه نیز یکّهتاز هستند و در عین […]
دانستنیهایی درباره هفتمین امام
شخصیتهای برجسته و ممتاز، کسانی هستند که بر همه ابعاد زندگی انسانی توجه دارند و در همه آن ابعاد، بروز و ظهور میکنند و به درجه عالی آن دست مییابند. آنها در عین آنکه در میدان زهد و پارسایی یگانهاند، در میدان جهاد و مبارزه نیز یکّهتاز هستند و در عین آنکه با دیدن یتیم سرافکنده، بر اثر مهر و عاطفه، اشک میریزند، با دیدن طاغوت سرکش هر چه خشم دارند، بر ضد او آشکار مینمایند و به اصطلاح، جامع اضداد هستند.
امام موسی کاظم(علیه السلام) در عین آنکه انسانی رئوف و مهربان بود، در برابر طاغیان سرکش، خشمگین بود. در عین آنکه استاد پارسایان بود، یکهتاز میدان جهاد و عرصه سیاست بود. امام کاظم(علیه السلام) نهمین اختر آسمان عصمت و هفتمین ستاره درخشان فضای دلانگیز امامت، تبلوری از ارزشهای والای انسانی بود و لحظهلحظه عمر پربارش، درسهای بزرگ اسلامی را الهام میبخشید.[۱]
«امام موسی کاظم(علیه السلام) در روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال صدوبیستوهشت هجری قمری درروستای ابواء ـ بین مکه و مدینه ـ به دنیا آمدند و پنجاهوپنج سال زندگی کردند. ایشان در بیستویک سالگی به امامت رسیدند. کنیه مبارکشان «ابوابراهیم» و «ابوالحسن» بود و به کاظم و بابالحوائج شهرت داشتند. امام در زمان خلافت منصور، مهدی، هادی و هارونالرشید زندگی میکردند و سالها در زندان هارونالرشید بودند. ایشان ابتدا در زندان بصره بودند و بعد هارون دستور داد که امام را به زندان بغداد ببرند. در همانجا بود که یحیی بن خالد با خرما ایشان را مسموم کرد. مدفن شریف امام کاظم در شهر کاظمین است و زمان شهادتشان بیستوپنج رجب سال صدوهشتادوسه هجری قمری».[۲]
«امام موسی بن جعفر(علیه السلام) همان راه و روش پدرش حضرت صادق(علیه السلام) را بر محور برنامهریزی فکری و آگاهی عقیدتی و مبارزه با عقاید انحرافی ادامه داد. آن حضرت با دلایل استوار، بیمایگی افکار الحادی را نشان میداد و منحرفان را به اشتباه راه و روششان آگاه میساخت. کمکمجنبش فکری امام درخشندگی یافت و قدرت علمیاش دانشمندان را تحتالشعاع خود قرار داد. این کار بر حاکمان حکومت عباسی سخت و گران آمد و به همین دلیل با شیفتگان مکتبش با شدت و فشار و شکنجه برخورد کردند».[۳]
«امام کاظم(علیه السلام) عابدترین، زاهدترین، فقیهترین و کریمترینِ مردم زمان خود بود. هرگاه دو سوم از شب میگذشت، نمازهای نافله را بهجا میآورد و تا سپیده صبح به نماز خواندن ادامه میداد و هنگامیکه وقت نماز صبح فرا میرسید، بعد از نماز شروع به دعا میکرد و از ترس خدا آنچنان گریه میکرد که تمام محاسن شریفش به اشک آمیخته میشد و هرگاه قرآن میخواند، مردم پیرامونش جمع میشدند و از صدای خوش او لذت میبردند. آن حضرت، صابر، صالح، و امین لقب یافته بود و به سبب تسلط بر نفس و فرو بردن خشم، به کاظم مشهور گردید».[۴]
مادر امام کاظم علیهالسلام
مادر امام موسی کاظم حمیده بربریه، معروف به «حمیده الصفا» بود. امام صادق علیهالسلام درباره ایشان فرمودهاند: «حمیده مثل زَرناب و تصفیه شده، از آلودگیها و پلیدیها پاک است و این از لطف خدا بر من و امام بعد از من است که پای چنین بانوی پاک دامنی را به خانه من گشود».
القاب امام کاظم (علیه السلام)
لقب و کنیه در زبان عربی نمایانگر نحوه پذیرش جامعه و طرز تلقی آن از فرد میباشد و هویت شخصی او را در زندگی روشن میسازد، و تقریبایک نوع تاریخ متحرک است که از شخص ثابت میماند، از اینرو گاهی یک فرد به تناسب شئون و خدمات و فعالیتها یا خصائص و ویژگیهای خود دارای عناوین و القاب متعددی میگردد.بدین جهت قهرمان گفتار ما دارای چند لقب افتخار آمیز و انسانی است که ذیلا توضیح داده می شود :
1. ابو الحسن الاول ـ ابو ابراهیم ـ ابو علی ـ ابو اسماعیل این چهار کنیه نامهای دوم بود که گاهی در مکالمات و اغلب در کتب حدیث به آن حضرت اطلاق شده است که کنیهی نخستین، معروفترین و مشهورترین آنها میباشد و آن کنیه خاطرات و مبارزات امام نخستین را در دلها زنده میسازد و چند تن از پیشوایان معصوم ما این کنیه را داشتهاند که پس ازحضرت علی (علیه السلام) امام کاظم امام رضا امام جواد علیهم السلام هستند از اینرو محض تشخیص کامل، مقصود از ابو الحسن تنها و بدون قید، حضرت علی (علیه السلام) است.
ابو الحسن الاول: امام موسی (علیه السلام) ابو الحسن الثانی: امام رضا و ابو الحسن الثالث امام جواد (علیه السلام) است.
2. کاظم: (فرو دهنده خشم) امام در مقابل سعهی صدر و حلم و بردباری و گذشتی که داشت اغلب به دشمنان و بدخواهان و متجاوزین حقوق شخصی و خصوصی خود عفو و گذشت روا میداشت و گاهی نه تنها مرتکب قصاص یا انتقام نمیشد بلکه آنانرا مورد عنایت و بذل توجه خاص خود قرار میداد.
3. عالم: (دانشمند و دانا) و آگاه لقبی بود که در آن عصر مشعشع اسلامی در بین جمع علما و دانشمندان متعددیکه وجود داشتند به سبب وفور علم و احاطهی کامل او بر علوم و دانشها به آن بزرگوار اختصاص یافته بود.
4. صالح: (فرد شایسته) عنوانی بود که دوستان و علاقمندان حضرتش بر اساس شایستگی و عبادت و اطاعت او به امام داده بودند و گاهی این لقب، علامت رمز و استتاری بود که میخواستند دشمنان از راز شیعه آگاه نگردند.
5. باب الحوائج: مردم بغداد پس از تجربههای فراوان و امتحانهای مکرر از آنرو که در مواقع نیازمندی و گرفتاری هنگام توسل به درگاه الهی، از احترام وجودی آن بزرگوار بهرهمند شده و بدرخواستهای خود به برکت توسل به آن محبوب حضور الهی، رسیدهاند او را «باب الحوائج» نامیدهاند و این لقبی است که پس از رحلت به ایشان تعلق گرفته است که در تأیید آن از منابع سنت مطالبی در بخش آراء و گفتههای این کتاب آمده است که مطالعه خواهید فرمود .
6. صابر: پایدار و استقامت کننده در برابر جور و ظلمهائی که ازطرف خلفای غاصب نسبت به آن شخصیت عالیقدر صورت میگرفت.خلفاء جور او را با انواع و اقسام ناروائیها و مظالم اذیت کردند ولی او ثبات و استقامت خود را از دست نداد و کوچکترین ضعف و فتوری از خود نشان نداد.
7. الاءمین: امانت دارای و درستکاری در اداء امانت با تمام معنای لفظ آن در وجود آن بزرگوار فراهم آمده بود علاوه بر امانتداری دنیوی، امین صادق و درستکار در اداء رسالت الهی و انجام تعهدات انسانی و پیشوائی ملت خود بود و در راه ادای امامت جان خود را فدا نمود و زندگی را در زندانها سپری ساخت تا انسانها آزاد زندگی کنند.
کودکی امام موسی کاظم(علیه السلام)
امام موسی کاظم علیهالسلام از همان کودکی در مجلس درس پدر، که مؤسس و رئیس دانشگاه جعفری است، شرکت و جانش را از سرچشمه علوم و معارف اصیل اسلامی سیراب میکرد و در بحثهای علمی شرکت میجست و در عین ناباوری اطرافیان، فردی کهنهکار و قوی، اهل بحث و منطق و قادر به اثبات مباحث دشوار و معضل علمی بود و این موجب محبوبیت آن حضرت نزد امام جعفر صادق علیهالسلام و اصحاب گردیده بود. مسئله امامت این کودک بعد از امام جعفر صادق علیهالسلام و جانشینی رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم و هادی و راهنما بودن او محبوبیتی مضاعف نزد پدر به وجود آورده بود.
جوانی امام و کار و اشتغال
امام موسی کاظم علیهالسلام با اینکه وضع مالی امام جعفر صادق علیهالسلام بد نبود و او میتوانست راحت و بیغم زندگی کند و آسان بخورد و بپوشد و روزگار بگذراند، در جوانی در مزرعه پدر کار میکرد و با دیگر کارگران، دوش به دوش، در برابر آفتاب به کشاورزی میپرداخت ناگفته نماند این امر سبب نمیشد که او خود را از شرکت در مجالس درس پدر محروم کند یا لطمهای به دیگر وظایف او وارد آورد.
شهادت پدر و امامت آن حضرت
امام موسی کاظم علیهالسلام بیست سال از دوران زندگی پدر را درک کرد که برای او بسیار گرانقدر و پر ارج بود. محضر پدر برای او از آن بابت ارزنده بود که او قدر پدر، امام و استاد خود را میشناخت و چه بهرهها که از اشراقات آن استاد و پدر گرامی برای او حاصل نمیشد. منصور عباسی که زنده بودن امام جعفر صادق علیهالسلام را سدی برای خود میدانست به طراحی نقشه قتل آن حضرت پرداخت و به حضرت زهر خورانید. امام پس از خوردن زهر بیمار و بستری شد و در فاصله اندک به دیدار اجداد پاکش شتافت و سکان امامت را به امام موسی کاظم که بیست سال بیشتر نداشت سپرد. امام کاظم علیهالسلام نیز همان راه و روش پدر را تعقیب کرد.
امام بر حق
مردم، پس از شهادت حضرت صادق(علیه السلام) برای امر ولایت دچار سردرگمی شدند؛ زیرا خفقان موجود در دولت عباسیان این اجازه را به امام نمیداد تا علناً امام بعد از خود را برای عموم مردم معرفی کند، لکن افراد باایمان و زیرک، با توجه به معرفتی که از امام معصوم(علیه السلام) داشتند، با روشهایی امام خود را پیدا میکردند. ابن شهر آشوب از ابوعلی راشد نقل میکند: «جمعی از مردم نیشابور برای پرداخت حقوق مالی خود به امام زمانشان، محمد بن علی نیشابوری را انتخاب کردند و سی هزار دینار و پنجاه درهم و دو هزار طاقه پارچه به او دادند تا به امام برساند. در میان اموال، اموال زنی به نام شطیطه بود به این صورت: یک درهم پول و پارچه حریری که به دست خودش بافته بود و چهار درهم ارزش داشت. با این حال آن زن مؤمن از دادن حقش به امام ـ اگر چه بسیار کم بود ـ حیا نکرد و خجالت نکشید، اما مردم برای اینکه این اموال به دست امام برحق برسد، چارهای اندیشیدند. آنها سؤالات شرعی خود را در هفتاد ورق نوشتند و در هر ورقی تنها یک سؤال را مرقوم کردند و مابقی را برای جواب، سفید گذاشتند. بعد آنها را روی هم گذاشتند و پیچیدند و چند مُهر بر آن گذاشتند تا کسی آن را باز نکند و به محمد بن علی گفتند این جزوات را شب به امام بده و فردا پس بگیر. پس اگر دیدی مهرها شکسته نشده، مهرها را باز کن و ببین آیا جواب داده شده است یا نه؛ اگر پاسخ داده شده بود، او امام برحق است. پس اموال را به ایشان بسپار، وگرنه اموال را پس بیاور.
آن شخص به مدینه رسید و به پیش عبدالله افطح، پسر امام صادق(علیه السلام) رفت، اما او را آنطور که باید نیافت و حیران از کوچهها میگذشت و از خداوند برای پیدا کردن راه مستقیم مدد میجست. ناگاه پسری را دید که به او گفت: «اجابت کن آن کسی را که میخواهی» و او را به در خانه موسی بن جعفر(ع)، فرزند دیگر امام برد. علی بن محمد میگوید: «هنگامیکه به حضور حضرت رسیدم،چون آن حضرت مرا دید، فرمود: برای چه نومید میشوی ای ابوجعفر؟ منم حجتالله و ولیّ خدا؛ به سوی من آی! آیا ابوحمزه مرا به تو نشناسانید در مسجد جدم، رسول خدا(ص) بعد حضرت فرمود: «آن اوراق را روز گذشته جواب دادم. پس حالا بیاور درهم شطیطه را که وزنش یک درهم و دو دانگ است و کیسهای که چهارصد درهم در آن است و آن پارچه ابریشمی که در پشت جامه آن دو برادر بلخی است.» من از فرمایش حضرت سخت شگفتزده شدم و آنچه را امر فرموده بود، در برابر حضرت نهادم. بعد حضرت پارچه شطیطه و آن درهم ناچیز را برداشتند و حرفی را که شطیطه در نیشابور زده بود تکرار کردند درست به همان عبارت و بعد فرمودند: «ای ابوجعفر! سلام مرا به شطیطه برسان و این همیان پول را که چهل درهم دارد به او بده به عنوان هدیه من و بگو قسمتی از کفنهای خودم را که خواهرم حلیمه دختر امام صادق(علیه السلام) با دست خود بافته و از پنبههای قریه مادرم فاطمه(س) است برای او فرستادم و بگو که او نوزده روز بیشتر زنده نیست. پس شانزده درهم از آن همیان را خرج خود کند و بیستوچهار درهم آن را صدقه دهد و من هم بر جنازه او نماز خواهم خواند. و ای ابوجعفر! اگر دیدار با من را کتمان کنی برای تو بهتر است.» امام قسمتی از مالها را هم نپذیرفتند و امر فرمودند: «آنها را به صاحبانشان پس بدهم و در مورد سؤالها هم سفارش کردند که مهرها را باز کنم و آنها را ببینم.» من سه مهر را شکستم و سه سؤال را با پاسخی دقیق و فصیح یافتم و به نیشابور برگشتم. هنگامی که به دیار خود رسیدم دیدم، اشخاصی که حضرت اموالشان را قبول نفرموده، فطحیمذهب شدهاند و عبدالله افطح را به امامت برگزیدهاند، اما شطیطه بر مذهب خود باقیاست و درست بعد از نوزده روز شطیطه از دنیا رفت و حضرت درحالیکه سوار بر شتر بود برای تشییع او آمد و دوباره بعد از مراسم دفن سوار بر شتر به طرف بیابان رفت و فرمود: «سلام مرا به دوستان خود برسان و بگو من و کسانی که بعد از من و در جایگاه امامت هستند بر جنازه هر کدام از شما هر که باشید حاضر میشویم، پس، از خدا بپرهیزید و تقوا پیشه کنید در امر خودتان».
خلفای زمان امام کاظم علیهالسلام
امام کاظم علیهالسلام در بیست سالگی به امامت رسیدند، مدّت امامتشان سی و پنج سال بود و در زمان حیات ایشان چهار خلیفه عباسی به نامهای منصور دوانقی، مهدی عباسی، هادی عباسی و هارون الرشید به حکومت رسیدند. امام در زمان هارونالرشید و در زندان سندی بن شاهک،به دستور هارونالرشید به شهادت رسید.
دیدگاه هارونالرشید درباره امام کاظم علیهالسلام
مقام بلند امام موسی کاظم علیهالسلام چنان بود که حتی مخالفان امام هم به حقانیت ایشان اعتراف کردهاند، ولی به دلیل عناد با ایشان، همواره در اماکن عمومی از ابراز آن خودداری میکردند؛ از جمله هارونالرشید به پسرش مأمون میگوید: «ای پسر، موسی بن جعفر امام و پیشوای مردم و حجت خدا برای مردم و بندگان خلیفه خداست، من در ظاهر، امام مردمان هستم و با زور بر او چیره شدهام، به خدا قسم، او به مقام رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم از همه مردم حتی من شایستهتر است و لیکن اگر بخواهد در این امر با من نزاع کند، چشمش را بیرون میآورم؛ زیرا خلافت عقیم است، او وارث پیغمبران است، اگر علم و روش صحیح میخواهی، باید از او یاد بگیری».
استناد به آیه مباهله
هارون را اصرار بر این مسئله بود که بنیعباس از نظر وراثت به مقام خلیفگی پیامبر سزاوارترند؛ زیرا عباس جدّ اصلی اینان عموی پیامبر بود. غافل از آن که مسئله امامت عهدی الهی است، نه منصبی مالی و ارثی. امام موسی کاظم علیهالسلام نیز در مقام استدلال و اثبات حقانیت خود به آیه مباهله استناد میکرد که در آن رسولخدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، علی علیهالسلام و خاندان او، فاطمه علیهاالسلام و حسن علیهالسلام و حسین علیهالسلام ، را نفس و جان خود معرفی کرد.
ادامه نهضت علمی و فرهنگی
امام موسی کاظم علیهالسلام پس از پدر نهضت علمی او را دنبال کرد و پیروانش را که پراکنده شده بودند، از نو گرد هم آورد و به مجلس درس آنها سر و سامان داد. البته وضعیت برای این اقدام امام مساعد نبود، اما او از هر فرصت و امکانی برای تحقق این هدف سود میجست و لحظهای از تلاش و کوشش باز نایستاد و در راه تکامل جنبش علمی و نهضت فرهنگی اسلام تلاش کرد و صدها محدّث و مفسر و مبلّغ تربیت نمود و به کمک آنها توانست از مکتب تشیع پاسداری کند و حرکت آن را تداوم بخشد.
توصیه به تعقّل
امام موسی کاظم علیهالسلام مردم را به تفکر و تعقل دعوت میکرد و متذکر میشد که هرچیزی راهنمایی دارد و راهنمای عقل، تفکر است و از نشانههای تفکر، سکوت و خاموشی است. این خود سبب میشود که افراد کمتر سخن بگویند و بیشتر بیندیشند تا حقایق را به دست آورند. امام موسی کاظم علیهالسلام در اینباره میفرماید: «آدمی از سوی خدا دو حجت دارد: حجت ظاهر و حجت باطن. حجت ظاهرْ خدا و انبیا و ائمهاند و حجت باطن عقل است».
پرهیز از تنبلی
امام موسی کاظم علیهالسلام همانند پیامبر اسلام(س) مشوّق کار و فعالیت بود و خود الگوی کار و تلاش مشروع در نزد مردم بود و میفرمود: «از تنبلی و سستی بپرهیزید که این امر مانع بهرهگیری شما از دنیا و آخرت است» آن بزرگوار در تشویق به کار میفرمودند: «آنگاه که کار برای تأمین زندگی خانواده و عیال باشد، نوعی از جهاد و دارای همان پاداش است».
زندگی مورد نظر
امام موسی کاظم علیهالسلام همچون جد بزرگوارشان امام سجاد علیهالسلام در قالب دعاهایی به هدایت و آموزش مردم میپرداختند. آن حضرت در دعاها و اعمال ماه رجب نوع زندگی مطلوب و هدفمند را به زیباترین بیان به تصویر کشیدهاند: «خدایا، از تو میخواهم که زندگی مرا، زندگی پاک و پاکیزهای قرار دهی، به من گشایش و فراخی و نیز آزادی ورهایی عنایت کنی؛ به من آن زندگانی بخشی که در آن امنیت و تندرستی همراه با فروتنی و قناعت و سپاسگزاری باشد و عافیت و پرهیزکاری و پایداری در آن موج زند».
توصیه امام به تفریحات سالم
امام موسی کاظم علیهالسلام با بیانی الهامگرفته از وحی الهی، در سفارش به مناجات و عبادت خداوند میفرمایند: «بکوشید که اوقات خود را به چهار بخش تقسیم کنید: بخشی را برای مناجات با خدا، بخشی را برای امور زندگی، و ساعتی را برای معاشرت با دوستان و افراد مطمئن ـ کسانی که عیبهای شما را به شما بشناسانند و در نبود شما، دوستدار شما باشند ـ و بخشی را هم برای تفریحات و لذتهای حلال خالی کنید که به وسیله این تفریحات حلال است که میتوانید سه برنامه قبلی را درست انجام دهید».
مکارم الاخلاقی
سجایای اخلاقی امام موسی کاظم علیهالسلام ، چنان آشکار بود که شیعه و سنی به آن اعتراف میکنند؛ از آن جمله یکی از بزرگان اهل تسنّن میگوید: او پیشوایی بزرگقدر و جلال، شأن و مرتبهاش از همه بالاتر بود، در عبادت مشهور و از اطاعت خدا نگاهبانی و مراقبت میکرد کرامت وجودی داشت، شبها را به سجده و نماز میگذراند و روزها را با صدقه دادن و روزه گرفتن سپری میکرد، هر گاه به او بدی میکردند نیکویی میکرد، به دلیل کثرت عبادتش عبد صالح نامیده شد و در عراق به باب الحوائج معروف شد؛ زیرا هر کس به ایشان متوسّل میشد، به حاجت خود میرسید.
مصداق انسان کامل
در بررسی زندگانی ائمه اطهار علیهالسلام ، آنان را مصداق انسان کامل مییابیم. درباره سیره زندگی امام کاظم علیهالسلام آمده است که ایشان از تمام خلق، عبادتش بیشتر و معرفتش درباره پروردگار کاملتر بوده، علمش از دانشمندان عصرش بیشتر و گذشت و جوان مردیشان همگان را به اعجاب درآورده، شبها برای بیچارگان و بیوه زنان و یتیمان آرد و خرما میبرد، قرآن کریم بسیار تلاوت میکرد و در آثار قدرت الهی تفکر میفرمود، تلاوت قرآنش هر شنوندهای را مجذوب و به گریه وا میداشت، در صبر و شکیبایی بیمانند و همیشه سپاس گزار و بردبار بود، شب زندهدار و باوقار بود، حتی مخالفان ایشان نیز به خلق و خوی ایشان در کتابهای خود اعتراف کردهاند و رفتار و کردار و گفتار حکیمانهشان را بیان نمودهاند.
بخشش جود و کرم حضرت امام کاظم علیهالسلام
امام موسی کاظم علیهالسلام از اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و از خاندان انسانهای الهی و فردی بخشنده و بزرگ منش بودهاند. درباره سخاوت ایشان گفتهاند:
امام کاظم علیهالسلام کیسههای طلا را به مردم میبخشید. در حجاز و عراق کیسههای اعطایی حضرت، به نام کیسههای موسوی مشهور بود، او مخالفان و بد خواهان را از راه بخشش و کرم دوست میکرد، با فقیران مینشست و از افراد تهیدست دلجویی میکرد، آزاد و بنده را برابر میدانست و میفرمود: همه مخلوق خداوند و فرزندان آدم هستیم.
توصیه به کار و کوشش
علی بن حمزه، از یاران حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام ، میگوید: روزی ایشان را در باغستان و نخلستانی دیدم که کار میکرد و عرق میریخت، عرض کردم: خادمان شما کجا هستند که چنین عرق میریزید؟ فرمود: آنکه از من و پدرم بهتر بود، کار میکرد و عرق میریخت (منظور ایشان امیرمؤمنان علیهالسلام بود) این کار پیامبران و اولیا و اوصیای آنان است.
فرزندان آفتاب
امام موسی کاظم علیهالسلام فرزندان بسیار داشتند که مشهورترین فرزند پسر ایشان، امام رضا علیهالسلام و با فضیلتترین دختران ایشان، حضرت فاطمه معروف به معصومه علیهاالسلام است. امام موسی کاظم علیهالسلام درباره امام رضا علیهالسلام فرمود:
همانا علی بزرگترین اولاد من است و خوش رفتارترین و محبوبترین آنان نزد من است.
بخشش به شاعر
حضرت کاظم علیهالسلام در زمان منصور دوانقی در روز عید نوروز، به دربار او احضار شدند. منصور با هدف عوام فریبانهای مأموران خود را موظف کرد که تمام هدیههایی که برای خلیفه از گوشه و کنار مملکتهای بزرگ اسلامی فرستاده بودند، جمع آوری کنند و تمام آنها را به حضرت بدهند، با اینکه ارزش آن اموال بسیار بود. شاعر بینوایی، سه بیت شعر در مرثیه جد بزرگوارش؛ حضرت امام حسین علیهالسلام سرود و برای آن پیشوای عالی قدر خواند، امام تمام آن مال را به او بخشید.
عالِم کتب آسمانی
امام کاظم علیهالسلام عالم و بیان کننده کتابهای آسمانی بودند و به همان صورت نخستین و راستین آنگونه که انبیا آورده بودند، همه را میدانستند. روزی نصرانیای، خدمت امام کاظم علیهالسلام رسید، امام به او فرمود: تا چه اندازه به کتاب خودتان آشنایی داری؟ گفت: من عالم هستم و تأویل آن را هم میدانم. امام انجیل را قرائت کرد. او گفت: جز حضرت عیسی علیهالسلام کسی انجیل را این گونه قرائت نمیکرد. باز حضرت تورات را خواند، عرض کرد: این همان حقیقتی است که پیامبران آوردهاند. او پنج سال در خدمت آن پیشوای روحانی و عالم ربانی بود و اسلام آورد.
سجده نور
امام کاظم علیهالسلام چنان شیفته عبادت حق بود که هیچ چیز، نمیتوانست ایشان را از این حضور باز دارد، حتی آن حضرت در زندان در مناجات با پروردگار میفرمود:
خداوندا من همیشه از تو گوشه خلوت و خاطر راحت درخواست میکردم تا تو را عبادت کنم، اکنون شکر میکنم که دعای مرا مستجاب کردهای.
فضل بن ربیع زندانبان امام میگوید: موسی بن جعفر علیهالسلام وقتی نماز صبح را میخواند، مشغول تعقیب میشد، سپس به سجده میرفت تا آفتاب طلوع میکرد و بعد از آن بر میخاست و نماز میخواند، وقتی نماز ظهر و عصر را با نافلهها به جا میآورد، باز به سجده میرفت تا آفتاب غروب میکرد و پیوسته نماز و تعقیب میخواند، او تا وقتی نزد من بود، این گونه خو میکرد.
باب الحوائج
تا تابش خورشید، تلألؤ ماه و نور مهتاب به جا مانده است، موسی بن جعفر علیهالسلام بر آورنده نیازهای مستمندان است. ای امید ناامیدان، به آن لحظه که تو را باب الحوائج خوانند و تو را در پیش گاه پروردگار شفیع قرار دهند تا نیازشان را بر آوری و ای مظهر کامل حقیقت و عرفان! عاجزانه از آستان مقدست خواهانیم، از خداوند بطلبید تا معرفت کامل شما اهل بیت علیهالسلام را، به ما عنایت فرماید. یا وجیها عِنْدَاللّه اِشْفَعْ لَنا عِنداللّه
آزمایش الهی
مؤمنان در آزمایشهای الهی آزموده میشوند که دانسته شود آیا لب به گله میگشاید یا چون ایوب نبی علیهالسلام همه آزمایشها را با موفقیت پشت سر میگذارد. دریافتن چنین چیزی، به میزان ایمان انسان پیوسته هست و با این آزمونها، روح سیر صعودی به سوی کمال را میپیماید و به سر منزل هستی میرسد. امام کاظم علیهالسلام میفرماید:مؤمن مثل کفّه ترازوست؛ هر چه ایمانش زیاد شود، بلایش بیشتر میشود!
«هارون برای اینکه بتواند از حیثیت امام کاظم(علیه السلام) بکاهد، یک کنیز جوان بسیار زیبا را مأمور کرد که خدمتکار امام در زندان شود، اما بعد از مدتی خبر آوردند که این کنیز مانند امام کاظم(علیه السلام) به سجده افتاده و تسبیح خدا را میگوید. هنگامی که هارون کنیز را نزد خود آورد، علت را از او پرسید. کنیز گفت: وقتی این مرد (امام کاظم(ع)) را دیدم، دیگر هیچ نفهمیدم، فقط فهمیدم که در عمرم خیلی گناه کردهام و باید توبه کنم».[۵]
«روزی امام کاظم(علیه السلام) از کوچهای میگذشت که از یکی از خانههای آن صدای ساز و پایکوبی به گوش میرسید. یکی از خدمتکاران از آن منزل بیرون آمد و امام از او پرسید: صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ خدمتکار از این سؤال امام تعجب کرد و گفت: از خانهای به این مجللی معلوم است که صاحب آن آزاد است. حضرت فرمود: «بله، آزاد است؛ اگر بنده بود، این سر و صداها از خانهاش بلند نمیشد.» خدمتکار وقتی به داخل منزل بازگشت، ماجرا را برای صاحبخانه تعریف کرد. صاحبخانه وقتی فهمید این حرف را امام کاظم(علیه السلام) بیان فرموده، با پای برهنه سریع از خانه بیرون رفت و خود را به پای امام انداخت و گفت: آقا! من از همین ساعت میخواهم بنده خدا باشم».[۶]
و او کس نبود جز بشر حافی که به سبب آنکه پابرهنه در پی امام دویده بود، به «حافی» معروف شد.
«رسیده بود به در خانه امام؛ در زد: به مولایم بگویید صفوان به دیدار ایشان آمده است. چیزی نگذشت که امام موسی بن جعفر(علیه السلام) صفوان را به حضور پذیرفت، صفوان مؤدبانه در نزد امام نشست و گفت: آیا از من راضی هستید مولای من؟ امام کاظم(علیه السلام) فرمود: «ای صفوان همه چیز تو نیکو و پسندیده است جز یک چیز. صفوان با نگرانی چشم دوخت به چهره امام؛ چه کار کرده است که امام آن را نمیپسندد؟
ـ فدایت شوم، آن چیز چیست؟
ـ کرایه دادن شترانت به هارون.
صفوان اصلاً فکر نمیکرد که در این کار اشکالی وجود داشته باشد. به امام عرض کرد:
ـ فدایت شوم، من شترانم را برای لهو و لعب کرایه ندادهام، آنها را در راه مکه استفاده میکنند.
ـ میدانم، ولی آیا از هارون کرایه نمیگیری؟
ـچرا فدایت شوم.
ـ کرایهات را که همان اول نمیگیری؟
ـ نه، بعد از برگشتن از سفر، کرایه را میدهد.
ـ اگر هارون بمیرد، آیا میتوانی کرایه بگیری؟
ـنه، فدایت شوم.
ـ پس تو دوست داری هارون زنده باشد تا بتوانی کرایهات را بگیری.
صفوان سکوت کرد، حالا فهمید که علت آزردگی امام کاظم(علیه السلام) چیست، گفت: آری مولای من، شما درست میگویید، من دلم میخواهد کرایهام را بگیرم و برای اینکه کرایهام را بگیرم دوست دارم هارون زنده بماند.
ـ بدان که هر کس بقای ظالم را دوست داشته باشد، از ایشان است، هر کس از ایشان باشد، اهل دوزخ است».[۷]
دری از معرفت پروردگار
امام صادق علیهالسلام درباره فرزندشان امام کاظم علیهالسلام میفرمایند:
در میان مسلمانان کسی دارای برتری اخلاقی، مانند فرزندم موسی نیست. او برتریهای برجسته و بلندمرتبه دارد و در زهد و تقوا، مانند عیسی بن مریم است. او حلم، حکمت، بخشش و معرفت دارد و آنچه مردم به آن نیازمندند، در نزد اوست و او اختلاف از بین آنان بر میچیند. در دین امامی بزرگ است که دارای حسن خلق و سخاوت و احسان است. او دری از درهای معرفت پروردگار است.
نیایش پیشواى هفتم
پیشواى پارسایان، حضرت سجاد علیهالسلام درباره نماز مىفرماید: «حق نماز بر تو این است که بدانى با آن به میهمانى خدا مىروى و در پیشگاه او مىایستى و چون این را دانستى، سزاوار است که مانند بندهاى خوار و حقیر، خواستار، ترسان، امیدوار، بىمقدار و بزرگ دارنده کردگار نمازت را با جان و دل به پا دارى».
به راستى که بهترین ساعتها در نظر امام موسى بن جعفر علیهالسلام ، همان ساعتهایى بود که با خداى خود خلوت مىکرد و به راستى او حق نماز را به بهترین شیوه رعایت مىنمود. درباره آن حضرت گفتهاند که وقتى براى نماز یا دعا در برابر خداوند مىایستاد، اشک از چشمانش سرازیر مىشد و قلبش به تپش مىافتاد. هنگامى که امام کاظم علیهالسلام به دستور هارون به زندان افتاد، چنین فرمود: «خداوندا! چه بسیار مدت بود که از تو مىخواستم مرا براى عبادت خویش فراغت دهى. اینک دعایم را به اجابت رساندى. پس تو را سپاس مىگویم».
سفارش به نماز
نماز، ستون دین و نور چشم مؤمن است. انسان هرچه زودتر و در سالهاى پایینتر با نماز آشنا شود، الطاف الهى را سریعتر درک مىکند. انسانى که از کودکى با نماز انس بگیرد، زودتر شیرینى عبادت را مىچشد و از فرو رفتن در گرداب آلودگان پرهیز مىکند. به همین علت است که پیشوایان معصوم، فرزندان خود را پیش از سن تکلیف با نماز آشنا مىساختند. امام موسى بن جعفر مىفرماید: «هنگامى که فرزندانتان به هفت سالگى رسیدند، آنها را به نماز فرمان دهید».
پارسایى
امام هفتم، سرآمد پارسایان و از نعمتهاى دنیا روگردان بود. درباره این صفت نیکوى آن حضرت نقل شده است که فردى مىگوید: «به خانهاى که امام در آنجا نماز مىخواند، وارد شدم. در آنجا چیزى جز یک کیسه از برگ خرما و شمشیرى آویخته و قرآن مجید ندیدیم.» آن حضرت افزون بر آن، اموال فراوان و حقوق شرعى بسیارى را که نزدش جمع مىشد و زمینهاى کشاورزى متعلق به خود را سخاوتمندانه به درماندگان و محرومان انفاق مىکرد.
ارزش دانش در جوانى
یکى از مهمترین و زیربنایىترین عوامل پیشرفت انسان، بهرهگیرى از دانش است. دانشآموزى در دوره جوانى، اهمیت ویژهاى دارد؛ زیرا افزون بر اینکه مایه رشد و تکامل شخصیت او در آینده است، سبب حفظ دین و معرفت الهى او نیز مىشود.
همچنین دانش آموختن در دوره جوانى دوام و ثبات بیشترى دارد. امام موسى بن جعفر علیهالسلام مىفرماید: «هر که در جوانى دانش بیاموزد، همانند نقشى روى سنگ باقى مىماند».
کار
هدف از کار، به دست آوردن مقدمات زندگى بهتر با حفظ ارزشها و قراردادهاى اجتماعى است. به همین دلیل، در اسلام، کار و کسب حلال و تأمین نیازهاى خود و خانواده، با رعایت شرع و قانون واجب دانسته شده است. امام کاظم علیهالسلام در اینباره مىفرماید: «هر کس در پى روزى حلال رود تا خود و خانوادهاش را بهرهمند سازد، اجر او همانند سربازى است که در راه خدا جهاد مىکند».
بخشش و سخاوت
سخاوت، یکى از مهمترین صفات پیشواى هفتم بود. امام کاظم علیهالسلام امکانات مالى خود را که از راه کشاورزى به دست آورده بود، در اختیار نیازمندان مىگذاشت. کمکهاى حضرت به مردم معروف بود و نقل شده است که اگر بخشش ایشان به کسى مىرسید، بىنیاز مىشد. نقل کردهاند هرگاه کسى او را مىآزرد و به او بدى مىکرد، آن حضرت به جاى مقابله به مثل، از سر عطوفت و بزرگوارى، برایش کیسهاى حاوى هزار دینار مىفرستاد.
بخشش بىنظیر
امام موسى بن جعفر علیهالسلام با اطرافیان و بعضى از فرزندان خویش به قصد رفتن به زمین کشاورزىاش از مدینه خارج شد. پس از رسیدن به مزرعه، در یکى از مناطق نزدیک آنجا به استراحت پرداخت. در این میان، غلامى سیاه، فصیح و گشادهزبان وارد شد، در حالى که مقدارى نان روغنى داشت که خود پخته بود. او خدمت امام رسید و گفت: این را براى شما هدیه آوردهام. حضرت، هدیه را پذیرفت و غلام برگشت و باز با دستهاى هیزم خدمت ایشان آمد و عرض کرد: این هیزمها را براى شما هدیه آوردهام. امام این بار نیز هدیه او را پذیرفت و آنگاه که مولاى او را ملاقات کرد، آن غلام را با مزرعهاى که در آن کار مىکرد، از مولاى وى خرید. سپس غلام را آزاد کرد و مزرعه را نیز به او بخشید.
صبر کریمانه
بردبارى و شکیبایى نیز از ویژگىهاى موسى بن جعفر علیهالسلام بود. امام همواره به فرزندان خود توصیه مىکرد تا به صفت والاى صبر آراسته شوند و به ایشان امر مىکرد تا از کسانى که بر آنان بدى کردهاند، گذشت کنند. ایشان به فرزندان خویش مىفرمود: «پسران من! شما را به چیزى سفارش مىکنم که هر کس آن را رعایت کند، بهرهمند شود. هرگاه کسى نزد شما آمد و در گوش راست شما سخنى گفت که بر شما ناگوار بود، سپس به طرف چپ شما رفت و عذرخواهى کرد، عذرش را بپذیرید».
آراستگی امام موسی کاظم(علیه السلام)
امام موسی کاظم علیهالسلام در آراستگی و نظافت همچون امامان قبل از خود بود و با سر و وضعی آراسته و لباس و جامهای پاکیزه و مرتب در بین مردم حضور مییافت. لباس آن حضرت از بَس نظیف و مرتب بود به نظر فاخر میآمد. به هنگام بیرون آمدن برای دیدار با مردم یا حضور در مجلسِ درس، با وضعی آراسته و مرتب در جمع مردم حاضر میشد و این را نوعی حرمتگزاری نسبت به مردم به حساب میآورد. کفش آن حضرت تمیز و زیبا و راه رفتنشان نه تند بود و نه کند. سعی و حرکتش موقّرانه و از روی متانت بود.
صوت خوش قرآن
امام موسی کاظم علیهالسلام دارای آوائی خوش در تلاوت قرآن بود. عشق به قرآن آن آوا را حزینتر و جاذبتر ساخته و با صدای خوش و لحنی زیبا آن را قرائت میکرد. در حین قرائت قرآن در عالمی دیگر بود. چنان قرآن تلاوت میکرد که گویی آن آوا از سراسر وجودش برمیخواست و کل وجود و اعضای آن حضرت سرگرم تلاوت قرآنند؛ آنچنان که شنوندگان از حرکت باز میماندند و به آوای تلاوت او گوش فرا میدادند.
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن
به رُخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن
معرفی حضرت از زبان خود
روزی امام موسی کاظم علیهالسلام از مسجدالحرام برخاست که بیرون رود. وقتی سوار مرکب شد و حرکت کرد، فردی از دیدن شکوهش متحیر شد و پرسید: تو کهای؟ امام علیهالسلام فرمودند: «اگر نسب مرا میپرسید من فرزند محمدمصطفی صلیاللهعلیهوآلهوسلم حبیب خدایم. از نسل اسماعیل ذبیح اللّه و فرزند ابراهیم خلیل هستم. اگر از شهر من میپرسی، من اصالتا از شهر و دیاری هستم که واجب است مسلمانان در طول عمر یک بار برای انجام وظیفه [گذاردن حج و مناسک] بدانجا آیند. اگر از مفاخر من میپرسی، از خاندانی هستم که بینیِ گردنکشان و ستمگران را به خاک مالیده، باعث شدند مردم راه هدایت را بشناسند و به سوی توحید روی آرند. اگر شهرت مرا خواهی، من از آل محمدم که خدای دستور داده است که در نماز بر ما درود فرستند».
نجات جان علی بن یقطین
علیبن یقطین از شاگردان و یاران حضرت بود که به سفارش امام موسی کاظم در دستگاه خلافت بود تا به دستگیری از یتیمان و مستضعفان بپردازد. سخنچینان به هارون خبر دادند که وی طرفدار امام موسی کاظم علیهالسلام است. هارون در مقام بررسی درستی این خبر، چندین نوبت علی بن یقطین را آزمود. یکی از آنها بدین قرار است که هارون روزی بر سبیل انعام پولی و لباس و جبّهای به علی بن یقطین داد. او نیز عین هدیه را برای امام موسی کاظم علیهالسلام ارسال کرد. امام پول و لباس را قبول و جبه را به وی باز گرداند و فرمود که از آن خوب نگهداری کن تا روزی تو را به کار آید. هارون روزی علی بن یقطین را احضار کرد و خبر آن جبّه را گرفت. چون به وی خبر داده بودند که علی بن یقطین آن جبّه برای امام موسی کاظم علیهالسلام فرستاده است. علی بن یقطین گفت: آن جبّه را معطور و مهمور کرده و در صندوقی نهاده است و به غلامی دستور داد تا برود و آن جبّه را نزد هارون بیاورد. غلام رفت و جبه را حاضر کرد و پیش روی هارون نهاد. نظر هارون تغییر کرد و علی بن یقطین را مورد مرحمت قرار داد و آن خبرچین را به صد تازیانه کیفر کرد.
هدایت اهل فسق به دست امام کاظم(علیه السلام)
روزی حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام از جلو خانه «بُشْر» میگذشت. صدای ساز و آواز شنید. از خدمتگزاری که برای کاری به دَرِ خانه آمده بود سؤال کرد: «صاحب تو آزاد است یا بنده؟» خدمتگزار گفت: مولای من آزاد است. حضرت فرمود: «راست گفتی، اگر او بنده بود از خدا پروا میکرد و چنین نمیکرد». وقتی خادم داخل خانه شد بُشْر علت تأخیر او را جویا شد. او هم ماجرا را نقل کرد. از شنیدن ماجرا در بُشْر تحولی رخ داد. با پای برهنه بیرون دوید و خود را به حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام رسانده، عذرخواهی کرد و بعد از گریه و زاری در حضور مبارک آن حضرت توبه کرد و از اعمال زشت گذشته خود پشیمان شد و بعد از این ماجرا از عابدان و زاهدان روزگار شد .
ضمانت امام کاظم(علیه السلام)
علی بن یقطین از خواصّ اصحاب امام کاظم علیهالسلام بود که در دستگاه خلافت هارون دارای منزلتی بس عظیم بود و شیعه بودن خود را از دیگران پنهان میکرد. در کتاب رجال کبیر نقل است که حضرت موسیبن جعفر علیهالسلام به او فرمودند: «یک موضوع را برای من ضامن شو تا من سه موضوع را برای تو ضمانت کنم که عبارتند از: سالم ماندن از گزند شمشیر دشمن، گرفتار نشدن به نداری، و در امان ماندن از اسارت و زندان». علیبنابنیقطین گفت: آن موضوعی که من باید ضامن شوم چیست؟ حضرت فرمود: «ضمانت دهی هر وقت یکی از دوستان ما نزد تو بیاید او را اکرام کنی». علیبن یقطین ضامنت کرد و امام علیهالسلام هم ضامن آن سه موضوع شد.
امام کاظم(علیه السلام)و حکومت بر دلها
هارونالرشید، خلیفه عبّاسی، با این که قدرتمندترین خلیفه عباسی بود از اینکه میدید مردم احترام فراوانی به امام کاظم علیهالسلام میکنند به شدت ناراحت بود و تمام تلاشش این بود که نفوذ معنوی امام علیهالسلام را خنثی کند. او از اینکه میشنید مردم حقوق و مالیتهای اسلامی را مخفیانه به موسی بن جعفر علیه&z
دیدگاهتان را بنویسید