حدیث روز

درس هایی از سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله

درس هایی از سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله نویسنده : سید غلام حسین صادقی بلخابی رفتار اشخاص عادی با تغییر شرایط زمانی و مکانی تغییر می پذیرد، اما رفتار و شیوه زندگی رسول اکرم۶ هیچ گاه به کهنگی نمی گراید و در تمام بسترهای تاریخی تازگی دارد. از این رو، سیره آن […]

اشتراک گذاری
15 آذر 1400
319 بازدید
کد مطلب : 5106

/--old--/images/2520114040_7769777817.png

درس هایی از سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله
نویسنده : سید غلام حسین صادقی بلخابی

رفتار اشخاص عادی با تغییر شرایط زمانی و مکانی تغییر می پذیرد، اما رفتار و شیوه زندگی رسول اکرم۶ هیچ گاه به کهنگی نمی گراید و در تمام بسترهای تاریخی تازگی دارد. از این رو، سیره آن پیشوای عزیز در عصر ضدیت با ارزش ها و گرایش روز افزون به سمت مصرف گرایی و مدپرستی، درس «چگونه زیستن» است. سیره در زبان عربی از ماده سیر گرفته شده و سیر به معنای حرکت، رفتن و منش است. شهید مطهری می گوید:

«لغت سیره را که مسلمین از صدر اسلام و شاید قرن دوم هجری به کار برده اند، خیلی عالی انتخاب کرده اند… گفتیم سیر یعنی رفتن و سیره، نوعی رفتن است و در زبان عربی سیره بر وزن فِعله است و فعله هم در زبان عربی بر نوع دلالت دارد. و چنانچه جلسه؛ یعنی نشستن و مجلس؛ یعنی نوع و سبک نشستن… سیر، یعنی رفتن و رفتار، ولی سیره؛ یعنی نوع و سبک رفتار. آنچه مهم است شناخت سبک و رفتار پیامبر است».[۱]

در این مقاله سعی شده به بخشی از سیره عملی پیامبر عظیم الشّأن اسلام پرداخته شود.

۱. کار و مبارزه با تن آسایی

تلاش و کار، یکی از ویژگی های بارز رسول گرامی اسلام بود. او هم خود، کار می کرد و هم دیگران را به کار و پاداش دنیایی و آخرتی آن ترغیب می فرمود. در روایتی آمده است که روزی رسول خدا با جمعی از اصحاب در محلی حضور داشتند. چشمان یاران پیامبر به جوانی نیرومند و زیبا اندام افتاد که در اول صبح به کار اشتغال داشت. به آن حضرت عرض کردند: یا رسول الله! اگر این جوان نیرومند، نیرو و انرژی خود را در راه خدا مصرف می کرد، چقدر شایسته مدح و تمجید بود! حضرت فرمود:

این سخن را نگویید؛ یا این جوان برای تأمین معاش و بی نیازی از دیگران کار می کند، یا هدف او پذیرایی از پدر و مادر ناتوان خود است، و یا مقصود او سر و سامان دادن به خانواده و فرزندانش می باشد. در همه این حالات، انگیزه او مقدس و کار او در راه خداست.[۲]

آن حضرت با دست های مبارک کار می کرد. امام صادق۷فرمود: رسول خدا سنگ ها را به دوش خود حمل می کرد و دیوار خانه اش را می ساخت.[۳]

ایشان به کاشتن درخت بسیار علاقه داشت و خود با دست های مبارک باغ احداث می کرد تا خود و دیگران از آن نفع ببرند. علی علیه السلام به سلمان فرمود: «ای اباعبدالله! باغی را که پیامبر با دستان خویش آن را ساخته و درخت هایش را کاشته است، برای فروش به مشتریان عرضه کن.» و سلمان، آن را به دوازده درهم فروخت.[۴]

آن حضرت در عرصه اجتماع نیز مانند یک کارگر با جدیت کار می کرد و عرق می ریخت. آن حضرت هنگام تأسیس «مسجد قبا»، اولین مسجد مسلمانان، همدوش دیگران کار می کرد و سنگ های کوچک و بزرگ را حمل می کرد؛ به طوری که آثار گرد و خاک سنگ ها کاملاً در بدن او نمایان بود. اگر شخصی از اصحاب پیش ایشان می آمد، اجازه می گرفت تا سنگ ها و خاک ها را ببرد، او نمی پذیرفت و می فرمود: «نه، تو هم سنگ دیگری را بردار.» با کوشش آن حضرت و اصحابش ساختمان مسجد به زودی به پایان رسید.[۵]

۲. ترغیب به تلاش

رسول برکت و مغفرت، تلاش می کرد تا معضلات و سختی ها را از زندگی امت بزداید و زمینه کشف استعداد و خلاقیت را در آنان فراهم سازد.

«مردی از اصحاب دچار تنگدستی گردید. او که دارای شغل مناسبی نبود و از بیکاری رنج می برد، از این رو، خانه نشین شد. روزی همسرش به وی گفت: ای کاش به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله می رفتی و از او درخواست کمک می کردی!

مرد هم نزد رسول خدا رفت. تا چشم آن حضرت به او افتاد، فرمود: «من سألنا أعطینا ومن استغنی اغناه الله؛ هرکس از ما کمک بخواهد، ما او را یاری می کنیم و اگر بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوق دراز نکند، خداوند او را بی نیاز می کند».

مرد پیش خود اندیشید که مقصود پیامبر من هستم. پس بدون اینکه سخنی بگوید، به خانه برگشت و ماجرا را به همسرش گفت. همسرش گفت: رسول خدا هم بشر است (او از حال تو خبر ندارد) . او را از وضع پرمشقت خود آگاه کن.

مرد ناچار برای بار دوم به حضور پیامبر رفت و قبل از اینکه حرف بزند، پیامبر همان سخنان قبلی را تکرار فرمود. او باز هم بدون اظهار حاجت به خانه برگشت… و برای سومین بار، به مجلس رسول اکرم۶ رفت. باز هم لب های رسول الله به حرکت در آمد و با همان آهنگ که به دل قوّت می بخشید، همان جمله را تکرار کرد.

این بار اطمینان بیشتری پیدا کرد و احساس نمود که کلید مشکل خود را در این جمله یافته است. وقتی که از نزد آن حضرت خارج شد، با قدم های مطمئن تری راه می رفت و با خود گفت: به خدا تکیه می کنم و از نیرو و استعدادی که دارم، کمک می گیرم و از خداوند می خواهم که مرا در کارهایم موفق گرداند و از دیگران بی نیازم سازد.

با این نیت بود که او تیشه ای عاریه گرفت و به جانب صحرا رفت. آن روز مقداری هیزم جمع کرد و فروخت و لذّت دست رنج خود را چشید و چند روز بعد توانست از حاصل زحمت خود، ابزار کاری را فراهم کند. باز هم به کار خود ادامه داد تا آنکه صاحب سرمایه، شتر و غلامانی شد و در اثر تلاش شبانه روزی، یکی از ثروتمندان گردید.

روزی به محضر پیامبر رفت و وضعیت خود را به آن حضرت گزارش داد که چگونه در آن روز فلاکت بار به محضر حضرت آمده و چگونه سخنان آن حضرت، وی را تحریک کرده و به کار واداشته است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من که به تو گفتم؛ هرکس از ما کمکی بخواهد، به او کمک می کنیم و اگر بی نیازی بورزد، خدایش او را کمک خواهد نمود.[۶]

۳. کار در منزل

رسول اعظم صلی الله علیه و آله نه تنها در میان مردم و در حضور دیگران کار می کرد، بلکه در منزل نیز به برخی از کارهای خانه می رسید. ایشان بر اساس نوشته سیره نویسان، نمونه ای از خوش رفتاری در خانه به حساب می آمد. آن بزرگوار در این زمینه فرموده است:

«خیرکم، خیرکم لنسائه و أنا خیرکم لنسائی[۷]؛ بهترین شما، شخصی است که با همسرش خوش رفتاری کند و من از تمامی شما به همسرانم خوش رفتارترم».

پیامبر در خانه خویش خدمتکار اهل خود بود. گوشت را تکه تکه می کرد و بر سر سفره غذا متواضعانه می نشست و پس از خوردن غذا، انگشتانش را می لیسید.

او بُز خود را می دوشید، لباس خود را وصله می کرد، بر شتر خود عقال می زد، به ناقه خود علف می داد، با خدمتکار منزل آرد را آسیاب می کرد و خمیر می نمود.[۸]

آن حضرت کفش خود را وصله می زد، پوشاک خود را می دوخت، شخصاً در منزل را باز می کرد، گوسفندان و شتران را می دوشید، به هنگام خسته شدن خادمش در دستاس کردن، به کمک او می آمد و آب وضویش را خود تهیه می نمود. در همه کارها به اهل خانه کمک می کرد و نیز لوازم خانه و زندگانی را بر پشت حمل می کرد و از بازار به خانه می برد. گاه اتفاق می افتاد که آن حضرت خانه خویش را نظافت می کرد و جارو می کشید و خود بارها در این باره می فرمود: «کمک به همسر و کارهای منزل، صدقه و احسان در راه خدا محسوب می شود».[۹]

از کمک کردن به اهل خانه و رسیدگی به وضع داخل منزل، هیچ ننگ و عاری نداشت و مشتاقانه به یاری اهل منزل می شتافت. با همه عظمت و موقعیت ممتازش، در منزل کار می کرد و به نگهداری و پرستاری کودکان می پرداخت.[۱۰]

۴. آداب لباس پوشیدن

در اوایل ظهور اسلام، در میان قبایل عرب، «لباس» نمود، برتری، برجستگی و معرّف شخصیت خانوادگی و جایگاه اجتماعی به شمار می رفت و این امر، بسیاری از افراد جامعه و بخصوص قشر مرفّه را به سمت آراستگی ظاهری، تجملات و زرق و برق زندگی و مخصوصاً ظاهر آراسته می کشانید. از این رو، یکی از هنجارهای عمده در چنان محیطی، انتخاب نوع لباس بود. توانگران با فراهم کردن لباس گرانب ها و فاخر، در برابر فرو دستان فخر فروشی می کردند. در نتیجه توجه به این گونه مسائل، «مصرف گرایی» افزایش یافت و معمول طیف ها و طبقات جامعه از نوع لباس شناخته می شدند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مقابله با این گونه رسوم جاهلی پرداخت و قیود خشک و بی اساس آن چنانی را با سیره عملی خود، در باب آداب لباس، درهم شکست و «با ساده زیستی» خود، به جهانیان آموخت که بزرگی و شخصیت، در لباس، سرمایه و ظاهر آراسته نیست.

از جمله صفات برجسته آن حضرت، ساده زیستی و ساده پوشی بود. ایشان به جای قیمت و ارزش لباس، به پاکی و حلال بودن آن می اندیشید. نقل شده است که گاهی آن حضرت روی حصیر می خوابید، بی آنکه جز آن چیزی زیر پایش باشد. هرچه فراهم بود، می پوشید، چه قطیفه و برد و چه لباس پشمین. هرچه که از حلال بود و می یافت، می پوشید.[۱۱]

آن حضرت به سبب برخی ملاحظات به درازی، کوتاهی و رنگ لباس توجه می کرد و البته همیشه به یک نوع رنگ و پوشش علاقه مند نبود.

آن حضرت به پارچه و ارزش آن اهمیت نمی داد، ولی برای زمان های خاص لباس مخصوص می پوشید. لباس منزل، لباس کار، لباس نماز و لباس حضور در اجتماعات و جهاد با هم تفاوت داشتند. نقل شده است که ایشان عبایی داشت و هرگاه می خواست نافله بخواند، آن را تا می کردو زیر پا می انداخت.[۱۲]

آن حضرت در هنگام نماز، سر خود را می پوشاند. پوشش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای سر «عمامه» بود. هنگام نماز و خطبه و جهاد، به تناسب شرایط، با چیزی سر خود را می پوشانید و گاهی هم سر برهنه بود. از امام صادق۷نقل شده است که پیامبر اسلام عرق چین و کلاه سفید راه راهی می پوشید و گاهی عمامه ای بدون کلاه و گاهی کلاه بدون عمامه می پوشید.[۱۳]

رسول خدا صلی الله علیه و آله از لباس های بلند که بر زمین کشیده شود، پرهیز می کرد؛ زیرا این گونه لباس ها را، اشراف از روی تکبر و فخر بر تن می کردند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ضمن آنکه از پوشیدن آن گونه لباس نهی می کرد، خود جامه ای می پوشید که از نظر بلندی به قوزک پاهایش نمی رسید.[۱۴]

آن حضرت عمامه سیاهی داشت که بر سر می گذاشت و نماز می گذارد[۱۵]

در برخی از روایات آمده است که غیر از لباسی که آن حضرت روزهای غیر جمعه می پوشید، دو جامه مخصوص برای جمعه داشت.[۱۶]

رسول اعظم اسلام۶ ضمن آنکه به تمیزی و سادگی لباس توجه می فرمود، به کیفیت و رنگ لباس نیز توجه داشت. امام علی (علیه السلام) درباره لباس ایشان چنین فرموده است: «لباس های پنبه ای بپوشید؛ چراکه آن لباس پیامبر خداست».[۱۷]

آن حضرت به رنگ سبز و سفید عنایت داشت و لباس سرخ را نمی پسندید. ایشان می فرمود: «لباس سفید را برتن زندگانتان بپوشانید».[۱۸]

۵. رعایت نظم و ترتیب

رعایت نظم و ترتیب در تمام زندگی آن حضرت محسوس بود. ایشان نه تنها در امور اجتماعی و معاشرت «نظم» را فراموش نمی کرد، بلکه در کوچک ترین اعمال و رفتارهای شخصی نیز نظم بسیار دقیقی داشت. «وقتی به خانه اش می رفت، اوقاتش را سه قسمت می کرد: یک قسمت برای خدا، قسمتی برای خانواده اش و قسمت دیگر برای خودش. آن گاه قسمت خود را نیز میان خود و مردم تقسیم می کرد و آن را برای بستگان و صحابه (که در منزل به خدمت او می رسیدند) قرار می داد و ذرّه ای از امکانات خود را از آنان دریغ نمی نمود».[۱۹]

آن حضرت از همان دوره کودکی، برخلاف کودکان هم سنّ و سالش که ظاهر نامرتب و موهای نامنظم و ژولیده داشتند، ظاهر بسیار آراسته و منظم داشت. «عادتش بود که همواره خود را در آئینه ببیند و سر و روی خود را شانه بزند. او علاوه بر اهل خانه، خود را برای یاران و اصحاب نیز می آراست و می فرمود: خداوند دوست دارد که هرگاه بنده اش برای دیدن برادران از خانه بیرون می رود نیز خود را بیاراید.»[۲۰]

هرگاه به کاری می پرداخت، آغاز و پایانش مشخص بود؛ حتی در پوشیدن لباس، مثلاً «هرگاه لباس می پوشید، ابتدا سمت راست آن را برتن می فرمود و هرگاه جامه از تن در می آورد، از سمت چپ شروع می کرد».[۲۱] در بقیه کارها نیز نظم و ترتیب را رعایت می کرد. از این رو، «هرگاه می خواست کار کند، با دست راست شروع می کرد و آن را در همه کارهایش دوست داشت، چه در پوشیدن جامه و کفش، چه در شانه کردن موی سر».[۲۲]

پی نوشت ها:

[۱] . سیره نبوی، شهید مطهری، ص ۱۱.

[۲]. المحجّه البیضاء، ج ۳، ص ۱۴۰.

[۳]. وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۸۱.

[۴]. حلیه الابرار، سید هاشم حسینی بحرانی، ج ۱، ص ۳۳۱.

[۵]. معجم الکبیر، طبرانی، ج ۲۴، ص ۳۱۸.

[۶]. اصول کافی، باب قناعت، کلینی؛ داستان راستان، شهید مطهری، ص ۲۸ و ۲۹.

۷. وسائل الشیعه.

۸. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۳۰.

۹. همان، ص ۲۲۷.

۱۰. سیمای پیامبراسلام(ترجمه مختصر شمایل محمّدیه)، شیخ عباس قمی، ص ۵۱.

۱۱. سنن النّبی، علامه طباطبایی، ص ۱۳۱ و ۱۳۲؛ محجه البیضاء، ج ۳، ص ۱۲۵.

۱۲ .بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۲۷.

۱۳. همان، ص ۲۵۰؛ المحجّه البضیاء، ج ۳، ص ۱۴۳؛ سنن النّبی، ص ۱۲۲ – ۱۲۵.

۱۴. المحجه البیضاء، ج ۳، ص ۱۴۵؛ سنن النّبی، ص ۱۲۰.

۱۵. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۵۰؛ المحجهالبیضاء، ج ۳، ص ۱۴۳.

۱۶و ۱۷. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۲۷.

 

۱۸. المحجه البیضاء، ج ۳، ص ۱۴۰؛ سنن النّبی، ص ۱۳۳.

۱۹. سیمای پیامبراسلام، ص ۵۱.

[۲۰]. مکارم الاخلاق، طبرسی، ص ۳۴.

[۲۱]. سنن النبی ، ص ۱۲۶.

[۲۲]. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۳۷.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *