زمینه سازی ظهور، قسمت اول
اللهم ارزقنا توفیق الطاعه و زمینه سازی در امر ظهور دعای “اللهم ارزقنا توفیق الطاعه” درسنامه گرانبهایی است که در پیکره نیایش انشاء شده است و آموزنده اوصافی است که مطلوبِ آخرین ذخیره الهی است. آراستگی به فضائل بیان شده در این دعا، برای هر منتظر راستین بایسته است و شاید بتوان گفت که این […]
اللهم ارزقنا توفیق الطاعه و زمینه سازی در امر ظهور
دعای “اللهم ارزقنا توفیق الطاعه” درسنامه گرانبهایی است که در پیکره نیایش انشاء شده است و آموزنده اوصافی است که مطلوبِ آخرین ذخیره الهی است. آراستگی به فضائل بیان شده در این دعا، برای هر منتظر راستین بایسته است و شاید بتوان گفت که این دعا سرچشمه همه صفاتی است که برای منتظران راستین آن حضرت شایسته میباشد. این دعا آرزوهای امام زمان(ع) است که انسانها، توفیق بندگی و دوری از معصیت را پیدا کنند و در راه به دست آوردن یک جامعه ایدهآل و زمینهساز برای امر ظهور، تلاشی در خود تحسین داشته باشند. دقت در مضامین دعا و عمل به آن، بهترین راه کار جلب رضایت آن عزیز است. رضایتی که خشنودی خدای متعال را در برخواهد داشت و بهشت قرین پاداش این رضایت خواهد بود.
َو عَلَى الْأُمَرَاءِ بِالْعَدْلِ وَ الشَّفَقَهِ
بر امیران عدل و مهرورزی تفضل کن
وظایف حاکمان از دیدگاه استاد جوادی اینگونه است: «حاکمان و فرماندهانی که تدبیر امور مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه اسلامی را به دست گرفتهاند نیز در زمینهسازی ظهور امام عصر(عج) نقش جدّی و اثرگذار دارند، لذا اهم وظایف آنان چنین بیان گردیده است:
أ. عدالت: عدالت به معنای حرکت میان افراط و تفریط است، به گونهای که هیچ زیاده و نقصی بر آن وارد نباشد. رعایت و اجرای عدالت در تمام شئون مدیریت جامعه اسلامی از وظایف سنگین حاکمان حکومت اسلامی در عصر غیبت است: و علی الاُمراء بالعدل.
ب. شفقت: دلسوزی و مدارای افراطی و نیز سختگیری و شدت افراطی، آفات اداره جامعهاند. بر حاکمان منتظر است که با برگزیدن رفتاری مشفقانه که دلسوزی و آسانگیری همراه صلابت و قاطعیت و قدرت است، جامعه را به سوی ظهور دولت مهدوی(عج) رهنمون شوند: والشفقه.»[۱]
ویژگی ها و آثار عدل
۱. صلاح مردم
امام على(ع): صلاح مردم در اجراى عدالت است، صلاح الرّعیّه العدل.
۲. خدا را امرى جز عدل و احسان نیست
إسماعیل بن مسلم قال: جاء رجل إلى أبی عبد اللَّه جعفر ابن محمّد الصّادق(ع) و أنا عنده فقال: یا ابن رسول اللَّه! «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ، یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» و قوله: «أمر ربّی أن لا تعبدوا إلّا إیّاه»؟ فقال: نعم، لیس للَّه فی عباده أمر إلّا العدل و الإحسان. فالدّعاء من اللَّه عامّ و الهدى خاصّ، اسماعیل بن مسلم مىگوید: مردى نزد امام جعفر صادق(ع) آمد، و من آنجا بودم. آن مرد (بعنوان سؤال، این دو آیه را خواند)، گفت اى پسر رسول خدا! «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ، وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى، وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ، یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ، خدا به عدل و احسان و بخشیدن مال به خویشاوندان فرمان مىدهد، و از فحشاء و منکر و ستمگرى نهى مىکند، شما را پند مىدهد تا مگر پند گیرید»و نیز فرموده است: «وَ قَضى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ، پروردگارت مقرّر داشت که جز او را نپرستید» (اینها یعنى چه؟)، امام صادق(ع) فرمود:آرى، خدا را در بندگانش امر و فرمانى جز عدل و احسان نیست. پس دعوت الهى از سوى خدا عام است و پذیرش هدایت (از سوى مردم) خاص (که گروهى مىپذیرند و گروهى نمىپذیرند. »
۳. میزان خداى متعال
امام على(ع): «عدل میزان خدا است، که آن را براى آفریدگان وضع کرده، و براى برپاداشتن حق مقرّر داشته است، پس در میزان خدا با وى مخالفت مکن، و در قلمرو سلطنت خدا با او به معارضه مپرداز. إنّ العدل میزان اللَّه، الّذی وضعه للخلق، و نصبه لإقامه الحقّ، فلا تخالفه فی میزانه، و لا تعارضه فی سلطانه.»[۲]
۴. آرایش ایمان
امام على(ع): «العدل زینه الایمان، عدالت آرایش ایمان است.»[۳]
۵.زنده شدن احکام
امام على (ع):« العدل حیاه الاحکام، عدل مایه زنده ماندن احکام است.»[۴]
۶. پشتوانه زندگى تودهها
امام على(ع): خداوند سبحان عدل را سامان زندگى مردمان قرار داده است، جعل اللَّه سبحانه، العدل قواما للانام.[۵] «العدل قوام الرّعیّه.»[۶]
۷. نیکوترین سیاست ها
امام على(ع): نیکوترین سیاستها اجراى عدالت است، خیر السّیاسات العدل.[۷]
امام على(ع): هیچ ریاستى، مانند عدالت در سیاست نیست، لا رئاسه، کالعدل فی السّیاسه.[۸]
۸.سامانبخش به زندگى همه
از آن امام(ع) پرسیدند: از عدل (دادگرى) وجود (بخشندگى) کدام بهتر است؟ فرمود: عدالت هر چیز را در جاى خود مىنهد، و وجود هر چیز را به مصرف خود مىرساند. عدالت تدبیرکنندهاى است به سود همگان، و جود امرى است خاص. پس عدل شریفتر و با فضیلتر است. سئل علیّ(ع): ایّما أفضل، العدل أو الجود؟ فقال: العدل یضع الأمور مواضعها، و الجود یخرجها من جهتها. و العدل سائس عامّ، و الجود عارض خاصّ، فالعدل أشرفهما و أفضلهما.[۹]
امام على(ع): براى تدبیر امور مردم، اجراى عدالت کافى است. کفى بالعدل سائسا.[۱۰]
۹. آرامبخش و هماهنگ ساز دلها
حضرت فاطمه(س)- در خطبه مشهور خویش: «عدل را خداوند مایه آرامش دلها ساخت، و العدل تسکینا للقلوب »[۱۱] در کتاب «احتجاج» (۱/ ۱۳۴)، به جاى«تسکینا للقلوب»، «تنسیقا للقلوب»آمده است. و معناى این دو کلمه به یک دیگر نزدیک است، چه عدالت هم مایه تسکین (آرامش دادن به) قلوب است و هم سبب تنسیق (هماهنگ ساختن و در یک خط قرار دادن) دلها. و قلبها جز با عدل نظم و نسق و پیوستگى پیدا نمىکند.
۱۰.تاثیر روانى در توده ها
امام على(ع): مردم، تودههایىاند که اجراى عدالت آنان را به فرمانبردارى وامىدارد. الرّعیّه سواد یستعبدهم العدل.[۱۲]
۱۱. برانگیختن مردمان به فعّالیّت
امام على(ع): بىمیلى به کار در حکومت ظالم، به اندازه میل به کار است در حکومت عادل. إنّ الزّهد فی ولایه الظّالم، بقدر الرّغبه فی ولایه العادل.[۱۳]
۱۲.آبادانى
امام على(ع): شهرها با هیچ چیز بهتر از آن آباد نمىشود که با عدالت. ما عمرت البلدان بمثل العدل.[۱۴]
۱۳.برکت در برکت
امام على(ع): پیشواى عادل بهتر از باران پر بارش است. إمام عادل، خیر من مطر وابل.[۱۵] امام على(ع): زمان فرمانرواى عادل، بهترین زمانهاست. زمان العادل خیر الأزمنه.[۱۶]
وظایف حاکم اسلامى در دستگاه ادارى
أ- نزدیک شدن به مردم و روى نپوشیدن از ایشان
قرآن: وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ[۱۷] نسبت به مؤمنان که از تو پیروى مىکنند فروتن باش
حدیث: الامام علی(ع)- من العهد الأشتری: و أمّا بعد هذا، فلا تطوّلنّ احتجابک عن رعیّتک! فإنّ احتجاب الولاه عن الرعیه شعبه من الضّیق، و قلّه علم بالأمور. و الاحتجاب منهم یقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه فیصغر عندهم الکبیر، و یعظم الصّغیر، و یقبح الحسن، و یحسن القبیح، و یشاب الحقّ بالباطل. و انّما الوالی بشر لا یعرف ما توارى عنه الناس به من الامور، و لیست على الحقّ سمات تعرف بها ضروب الصّدق من الکذب[۱۸]
امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. مبادا که پوشیده ماندن تو از رعیتت به- درازا بکشد، زیرا که در پرده ماندن والیان از رعیت مایه در تنگنا افتادن مردم است و کم اطلاعى والى از امور. و پنهان ماندن از ایشان، سببى را که به خاطر آن از دیدن والى خود محروم ماندهاند بر مردم پوشیده مىدارد، و در نتیجه، امر بزرگ در نظر ایشان کوچک مىنماید، و کوچک بزرگ مىشود، و زشت نیکو و نیکو زشت مىنماید، و حق به باطل آمیخته مىشود.والى بشر است و چون از مردمان پنهان بماند، از آگاهى نسبت به امورشان غافل مىشود؛ و حق[۱۹] را نشانههایى نیست که به وسیله آن بتوان راست و دروغ را در مورد آن از یک دیگر باز شناخت.
الامام علی(ع)- من العهد الأشتری: و اجعل لذوی الحاجات منک قسما تفرّغ لهم فیه شخصک! و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فیه للَّه الذی خلقک، و تقعد عنهم جندک و أعوانک من أحراسک و شرطک حتى یکلّمک متکلّمهم غیر متتعتع، فإنّی سمعت رسول اللَّه «ص» یقول فی غیر موطن: «لن تقدّس امّه لا یؤخذ للضعیف فیها حقّه من القویّ غیر متتعتع». ثمّ احتمل الخرق منهم و العیّ، و نحّ عنهم الضّیق و الأنف، یبسط اللَّه علیک بذلک أکناف رحمته، و یوجب لک ثواب طاعته. و أعط ما أعطیت هنیئا، و امنع فی اجمال و إعذار[۲۰]
امام على(ع)- از عهدنامه اشترى: .. براى کسانى که به دیدار تو نیاز دارند، زمانى را معین کن که شخص خود به سخنان ایشان گوش فرا دارى، و در مجلس عامى بنشینى، و در آن در برابر خدایى که تو را آفریده است تواضع کنى، و لشکریان و دستیاران و پاسداران خود را چنان دور کنى که صاحبان حاجت بدون احساس ترس و لرز و لکنت زبان با راحتى کامل بتوانند مطالب خود را بیان کنند، زیرا که من از پیامبر خدا «ص» بارها شنیدم که مىگفت: «امتى که ضعیف آن نتواند حق خویش را بىلکنت زبان از قوى بگیرد، قابل احترام نیست». سپس درشت گفتن و ناتوانى آنان را در بیان مطلب خود تحمل کن، با تنگ خلقى و باد بینى با مردم رو به رو مشو، تا خدا رحمت خود را بر تو بگستراند، و پاداش طاعت به تو بدهد. و آنچه را که مىبخشى آسان و بدون اکراه و منت ببخش، و اگر مىخواهى به کسى چیزى ندهى، این کار را به صورتى خوش و با عذر خواهى انجام ده.
الامام علی(ع): أیّما وال احتجب عن حوائج الناس، احتجب اللَّه [عنه] یوم القیامه [و] عن حوائجه. و إن أخذ هدیّه کان غلولا، و إن أخذ رشوه فهو مشرک[۲۱]. امام علی(ع): هر والى که خود را براى برنیاوردن نیازمندیهاى مردمان پوشیده بدارد، خدا در روز قیامت از او و نیازمندیهایش پوشیده خواهد ماند. و اگر هدیه قبول کند خیانت (و سرقت) کرده است، و اگر رشوه بگیرد مشرک است.
ب- راستگویى و وفاى به عهد در برابر مردم
قرآن: وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ، لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ، وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا[۲۲] پیش از آن با خدا عهد کرده بودند که (در کارزار) پشت نکنند؛ خدا از عهدى که با او کردهاند سؤال خواهد کرد.
حدیث: الامام علی(ع)- من العهد الاشتری: و ایّاک و المنّ على رعیّتک بإحسانک، أو التّزیّد فیما کان من فعلک، أو أن تعدهم فتتبع موعدک بخلفک؛ فإنّ المنّ یبطل الإحسان، و التّزیّد یذهب بنور الحق، و الخلف یوجب المقت عند اللَّه و الناس، قال اللَّه تعالى: «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ[۲۳][۲۴]
امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. از منت نهادن بر مردم به سبب احسانى که کردهاى، و بزرگتر جلوه دادن کارى که انجام دادهاى، و از خلف وعده کردن بپرهیز، زیرا که منت، احسان را باطل مىکند، و مبالغه و زیاد جلوه دادن چیزى حقیقت آن را تباه مىسازد، و خلف وعده خشم و غضب خدا را برمىانگیزد، خداى متعال گفته است: «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ خدا به سختى دشمن آن است که چیزى بگویید و به آن عمل نکنید».
ج- برابرى همه در مقابل قانون
قرآن: ۱- یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى، وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا، إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ، إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ[۲۵] اى مردم! ما شما را از مرد و زن آفریدیم و به صورت ملتها و قبیلهها قرار دادیم، تا یک دیگر را بشناسید، از میان شما گرامیتر در نزد خدا آن کس است که پرهیزگارتر باشد، و خدا دانا و آگاه است.
۲- قُلْ: یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ، وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً، وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ، فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا: اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ[۱۵۷] بگو: اى اهل کتاب! به جانب کلمهاى بیایید که میان ما و شما یکسان است: اینکه جز خدا را نپرستیم، و چیزى را شریک او قرار ندهیم، و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا خدایگان نگیریم، پس اگر رویگردان شدند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم
حدیث: الامام علی(ع)- إنّ علیا(ع) لمّا حدّ النّجاشی غضب الیمانیّه، فدخل طارق بن عبد اللَّه علیه فقال: یا امیر المؤمنین! ما کنّا نرى أنّ اهل المعصیه و الطاعه و اهل الفرقه و الجماعه، عند ولاه العدل و معادن الفضل سیّان فی الجزاء، حتى رأینا ما کان من صنیعک بأخی الحرث، فأوغرت صدورنا، و شتّتت أمورنا، و حملتنا على الجادّه التی کنّا نرى أنّ سبیل من رکبها النار. فقال: «وَ إِنَّها لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ»[۱۵۸]. یا أخا نهد! و هل هو الّا رجل من المسلمین؟ انتهک حرمه ما حرّم اللَّه، فأقمنا علیه حدّا کان کفارته. إن اللَّه تعالى قال: «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ، عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا، اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى»[۲۶]. فلمّا جنّه اللیل، همس هو و النّجاشی الى معاویه …[۲۷] (فرارا من العداله و الحقّ.)
امام على(ع)- على، در آن هنگام که بر نجاشى (یمنى) حد جارى کرد، یمنیها خشمناک شدند، پس طارق بن عبد اللَّه نزد او آمد و گفت: یا امیر المؤمنین! ما تصور نمىکردیم که اهل نافرمانى و فرمانبردارى و اهل پراکندگى و اجتماع، از لحاظ کیفر و مجازات در نزد والیان عادل و مردان فضیلت با یک دیگر برابر باشند، تا آنکه عملى را که در حق نجاشى انجام دادى مشاهده کردیم، سینههاى ما را از کینه شعلهور کردى، و کار ما را پراکنده ساختى، و ما را بر راهى انداختى که تصور مىکردیم هر کس از آن راه برود به دوزخ خواهد رسید. على گفت: «وَ إِنَّها لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ آن کارى دشوار است مگر بر خاشعان و فروتنان».
اى طارق نهدى! مگر او غیر از مردى از مسلمانان است؟ حرمت آنچه را که خدا حرام کرده بود درید، ما هم حدى را که کفاره آن بود براو جارى کردیم. خداى متعال گفته است: وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا، اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى دشمنى قومى شما را بر آن ندارد که داد نکنید، دادگر باشید که دادگرى به پرهیزگارى نزدیکتر است». پس چون شب فرا رسید، طارق و نجاشى شبانه به جانب معاویه به راه افتادند .. (تا از مساوات و عدالت فرار کرده باشند!).
الامام الصادق(ع): قال امیر المؤمنین لعمر بن الخطّاب: ثلاث إن حفظتهنّ و عملت بهنّ کفتک ما سواهنّ، و إن ترکتهنّ لم ینفعک شیء سواهن. قال: و ما هن یا ابا الحسن؟ قال: «إقامه الحدود على القریب و البعید، و الحکم بکتاب اللَّه فی الرّضا و السّخط، و القسم بالعدل بین الاحمر و الاسود». قال عمر: لعمری لقد أوجزت و أبلغت[۲۸]
امام صادق(ع): امیر المؤمنین به عمر بن خطاب گفت: سه چیز است که اگر آنها را در نظر داشته باشى و به آنها عمل کنى، تو را از پرداختن به چیزهاى دیگر بینیاز مىکنند، و اگر آنها را فروگذارى، چیز دیگرى براى تو سودى نخواهد داشت. پرسید: «اى ابو الحسن، آنها چیست؟» گفت: «برپاداشتن حدود بر کسان دور و نزدیک، و حکم کردن طبق کتاب خدا در حال خرسندى و خشمناکى، و تقسیم کردن عادلانه اموال میان سرخ و سیاه». عمر گفت: «به جان خودم سوگند که کوتاه گفتى و تمام گفتى».
الامام علی(ع)- من العهد الأشتری: و لا یکوننّ المحسن و المسیء عندک بمنزله سواء، فإنّ فی ذلک تزهیدا لأهل الاحسان فی الاحسان، و تدریبا لاهل الاساءه على الاساءه، و الزم کلّا منهم ما ألزم نفسه[۲۹]. امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. نباید که بدکار و نکوکار نزد تو یکسان باشد، که اگر چنین شود نیکوکاران از نکوکارى دامن فرو خواهند چید، و بدکاران به بدکارى خویگر خواهند شد، بلکه در باره هر یک چنان کن که خود براى خویش خواسته است.
د- آرمان هاى انسانى و کوشش براى تثبیت آنها
قرآن: لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ، أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ[۳۰]. خدا شما را از آن باز نمىدارد که با کسانى که در دین با شما به کارزار نپرداخته شما را از خانههاتان بیرون نکردند، نیکویى کنید و در باره ایشان دادگر باشید، زیرا که خدا دادگران را دوست مىدارد
حدیث: النبی(ص)- نهى ان یحلف الناس على صدقاتهم و قال: «هم فیها مأمونون». و نهى أن یثنى علیهم فی عام مرّتین .. و نهى ان یغلظ علیهم فی اخذها منهم، و ان یقهروا على ذلک، او یضربوا، او یشدّد علیهم، او یکلّفوا فوق طاقتهم. و أمر أن لا یأخذ المصدّق منهم الّا ما وجد فی ایدیهم، و أن یعدل فیهم[۳۱]
پیامبر «ص»- از آن نهى کرد که مردمان را، به هنگام گرفتن زکات و صدقات سوگند دهند، و گفت: «آنان در این باره مورد اعتمادند». و از آن نهى کرد که در یک سال دو بار از ایشان گرفته شود .. و از آن نهى کرد که در گرفتن صدقات با مردمان درشتى کنند و به قهر و غلبه متوسل شوند، یا ایشان را بزنند یا سختگیرى کنند، یا بیش از توانایى برایشان تحمیل کنند؛ و فرمان داد که تحصیلدار صدقات جز آنچه در دست ایشان است نگیرد، و در حق ایشان به داد رفتار کند ..
الامام علی(ع)- إنّه أوصى مخنف بن سلیم الأزدی، و قد بعثه على الصدقه بوصیه طویله، امره فیها بتقوى اللَّه ربّه فی سرائر اموره و خفیّات اعماله، و أن یتلقّاهم ببسط الوجه و لین الجانب. و أمره أن یلزم التواضع و یجتنب التکبّر، فإنّ اللَّه یرفع المتواضعین و یضع المتکبرین. ثم قال له: یا مخنف بن سلیم! انّ لک فی هذه الصدقه نصیبا و حقا مفروضا، و لک فیه شرکاء: فقراء و مساکین، و غارمین، و مجاهدین، و ابناء سبیل، و مملوکین، و متألّفین، (۳) و انّا موفّوک حقّک، فوفّهم حقوقهم! و إلا فإنّک من أکثر الناس یوم القیامه خصماء. و بؤسا لامرئ أن یکون خصمه مثل هؤلاء[۳۲]
امام على(ع)- هنگامى که مخنف بن سلیم ازدى را براى تحصیلدارى زکات روانه کرد، سفارش درازى به او کرد و گفت که در کارهاى پنهانى خود از پروردگار خویش پروا کند، و با مردمان با گشادهرویى و نرمخویى رو به رو شود. و به او فرمان داد که فروتنى پیشه کند، و از تکبر بپرهیزد، که خدا فروتنان را برمىآورد و متکبران را تنزل مىدهد. سپس به او گفت: اى محنف بن سلیم! تو را در این صدقه بهره و حقى معین است، و شرکایى دارى که عبارتند از بینوایان و مسکینان و وامداران و مجاهدان و در راه ماندگان و بردگان و دلجویىشدگان.[۳۳] ما حق تو را مىدهیم، تو هم حق آنان را بده، و گر نه مدعیان تو در روز باز پسین بسیار خواهند بود، و بدا به حال کسى که مدعیان او چنین کسان (بینوایان و ..) باشند.
الامام علی(ع)- من العهد الاشتری: و لیکن أبعد رعیّتک منک و أشنأهم عندک، أطلبهم لمعایب الناس، فإنّ فی الناس عیوبا، الوالی أحقّ من سترها؛ فلا تکشفنّ عمّا غاب عنک منها، فإنّما علیک تطهیر ما ظهر لک، و اللَّه یحکم على ما غاب عنک؛ فاستر العوره ما استطعت یستر اللَّه منک ما تحبّ ستره من رعیّتک. أطلق عن الناس عقده کلّ حقد، و اقطع عنک سبب کلّ وتر، و تغاب عن کلّ ما لا یصحّ لک، و لا تعجلنّ الى تصدیق ساع، فإنّ الساعی غاشّ و إن تشبّه بالناصحین[۳۴]
و لا تنقض سنّه صالحه عمل بها صدور هذه الامّه، و اجتمعت بها الألفه، و صلحت علیها الرعیّه. و لا تحدثنّ سنّه تضرّ بشیء من ماضی تلک السّنن فیکون الاجر لمن سنّها، و الوزر علیک بما نقضت منها.[۳۵] و اعلم انّه لیس شیء بأدعى الى حسن ظنّ وال برعیّته من احسانه الیهم، و تخفیفه المئونات علیهم، و ترک استکراهه ایّاهم على ما لیس له قبلهم. فلیکن منک فی ذلک أمر یجتمع لک به حسن الظّنّ برعیّتک؛ فإنّ حسن الظّنّ یقطع عنک نصبا طویلا. و إنّ أحقّ من حسن ظنّک به، لمن حسن بلاؤک عنده؛ و إنّ أحقّ من ساء ظنّک به، لمن ساء بلاؤک عنده[۳۶]
امام على(ع)- از عهد نامه اشترى: .. باید که دورترین رعیت تو از تو و از همه مبغوضتر در نزد تو، آن کس باشد که بیشتر عیبجویى مردمان مىکند. در مردمان عیبهایى است که والى از هر کس شایستهتر است براى پوشاندن آنها پس در صدد کشف کردن آنچه از آنها بر تو پوشیده مانده است مباش، که وظیفه تو پاک کردن عیبهایى است که آشکار شده؛ و بر آنچه از تو پوشیده مانده است خدا حکم مىکند، پس آنچه را که آشکار شدن آن مایه شرم است، تا آنجا که مىتوانى، پوشیده نگاه دار، تا خدا آنچه را که دوست مىدارى از رعیت پوشیده ماند پوشیده نگاه دارد. عقده هر رشک را از مردمان برطرف ساز، و سبب هر دشمنى را برانداز، و از آنچه نزد تو درست نمىنماید تغافل کن، و به تصدیق عیبجوى مردم شتاب مکن، که سخن چین و عیبجو فریبکار است، هر چند به نصیحت گویان شباهت داشته باشد.
.. و تو خود سنت درست و شایستهاى را که سران این امت به ان عمل کردهاند، و مردمان به آن خو گرفتهاند، و رعیت آن را پذیرفته است، نقض مکن و آن را برنینداز، و سنت تازهاى روى کار نیاور که به سنتهاى گذشته آسیب رساند، که در آن صورت پاداش براى کسى خواهد بود که آن سنتها را گذاشته، و وبال آن مخصوص تو است که آنها را نقض کردهاى ..
و بدان که هیچ چیز بیشتر از احسان کردن والى در حق مردم، و کاستن هزینههایى که باید بپردازند، و مطالبه نکردن چیزى که قدرت آن را ندارند، مایه خوشگمانى وى در حق ایشان نمىشود. پس چنان کن که از این راه حسن ظن نسبت به رعیت براى تو فراهم آید، که این خوشگمانى و حسن ظن رنج فراوانى را از تو دور مىکند. و شایستهترین کس براى آنکه گمان نیک در حق وى داشته باشى، آن کس است که به او نیکى کردهاى، و سزاوارترین کس براى آنکه گمان بد در حق وى داشته باشى، آن کس است که به او بد کردهاى.
الامام علی(ع)- من العهد: ایّاک و الدّماء و سفکها بغیر حلّها! فإنّه لیس شیء أدعى لنقمه، و لا أعظم لتبعه، و لا أحرى بزوال نعمه و انقطاع مدّه، من سفک الدّماء بغیر حقّها. و اللَّه سبحانه مبتدئ بالحکم بین العباد فیما تسافکوا من الدّماء یوم القیامه. فلا تقوّینّ سلطانک بسفک دم حرام! فإنّ ذلک ممّا یضعفه و یوهنه، بل یزیله و ینقله. و لا عذر لک عند اللَّه و لا عندی فی قتل العمد، لأنّ فیه قود البدن. و إن ابتلیت بخطإ و أفرط علیک سوطک أو یدک بالعقوبه، فإنّ فی الوکزه فما فوقها مقتله، فلا تطمحنّ بک نخوه سلطانک عن أن تؤدّی الى أولیاء المقتول حقّهم[۳۷]
امام على(ع)- از عهدنامه اشترى: .. از آن بپرهیز که خونى به ناحق ریخته شود، که هیچ چیز براى ایجاد دشمنى مؤثّرتر، و براى پدید آوردن عواقب سوء مهمتر، و براى از بین بردن نعمت و زوال حکومت درخورتر از خونریزى به ناحق نیست. خداى متعال در روز بازپسین، نخست به رسیدگى به حساب خونهاى به ناحق ریخته مىپردازد. پس قدرت و سلطهخود را به ریختن خون حرام تقویت مکن، که این کار سبب سست شدن آن خواهد شد، بلکه آن را زایل مىکند و قدرت را به دیگرى منتقل مىسازد. و در نزد خدا و من عذرى در کشتن عمد ندارى، و در برابر آن، بدن (خود تو) قصاص مىشود. و اگر گرفتار خطایى شدى، و تازیانهات یا شمشیرت یا دستت در کیفر دادن زیاده روى کرد- زیرا که گاه مشت زدنى باعث قتل مىشود- مبادا غرور فرمانروایى تو را از آن باز دارد که به اولیاى شخص کشته شده حق ایشان را بپردازى.
الامام الصادق(ع): على الامام أن یخرج المحبسین فی الدین یوم الجمعه الى الجمعه، و یوم العید الى العید، فیرسل معهم، فإذا قضوا الصّلاه و العید ردّهم الى السّجن[۱۷۱]. امام صادق «ع»: امام (حاکم اسلامى) باید زندانیان مسلمان را، روزهاى جمعه، براى رفتن به نماز جمعه، و روزهاى عید براى رفتن به نماز عید، از زندان بیرون آورد، و به همراه مأموران گسیل دارد، تا نماز جمعه یا نماز عید را بخوانند، آنگاه به زندان بازشان گرداند.
ه- مراعات احترام افراد و نظرها و شئون ایشان و ملاطفت کردن با ایشان
قرآن: ۱- فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ، وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ، فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ، فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ[۳۸] (اى پیامبر!) تو به رحمت خدا با مردم نرمى کردى، و اگر بدخوى و سختدل مىبودى، هر آینه از پیرامون تو پراکنده مىشدند، پس از ایشان درگذر، و برایشان آمرزش خواه، و با ایشان در کار رایزنى کن، و چون عزم کردى بر خدا توکل کن، که خدا متوکلان را دوست مىدارد
۲- وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ، وَ یَقُولُونَ: هُوَ أُذُنٌ، قُلْ: أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ، یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ، وَ رَحْمَهٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ، وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ[۳۹]. از ایشان کسانى هستند که پیامبر را مىآزارند و مىگویند که او گوش (شنواى سخن هر کس) است، بگو که گوش نیکى براى شما است، که به خدا ایمان دارد، و سخنان مؤمنان را باور مىکند
حدیث: الامام علی(ع)- من العهد: أنصف اللَّه و أنصف الناس من نفسک و من خاصّه أهلک و من لک فیه هوى من رعیّتک، فإنّک إلّا تفعل تظلم! .. و لیکن أحبّ الامور الیک أوسطها فی الحقّ و أعمّها فی العدل، و أجمعها لرضا الرعیّه، فإنّ سخط العامّه یجحف برضا الخاصّه، و إنّ سخط الخاصّه یغتفر مع رضا العامّه. و لیس أحد من الرعیّه أثقل على الوالی مئونه فی الرّخاء، و أقلّ معونه له فی البلاء، و أکره للإنصاف، و أسأل بالإلحاف، و أقلّ شکرا عند الإعطاء، و أبطأ عذرا عند المنع، و أضعف صبرا عند ملمّات الدّهر، من أهل الخاصّه. و إنّما عمود الدین و جماع المسلمین و العدّه للأعداء، العامّه من الامّه؛ فلیکن صغوک لهم، و میلک معهم[۴۰]
امام على(ع)- از عهدنامه اشترى: .. داد خدا و داد مردم را از خود و از خواص خاندان و از هر کس از رعیتت که هواخواه او هستى بده، که اگر چنین نکنى ستم کردهاى .. و باید که محبوبترین چیزها در نظر تو آن باشد که در معیار حق حالتى میانه داشته باشد، و از نظر عدالت همگان را شامل شود، و خرسندى رعیت را بیشتر فراهم آورد، چه خشم عامه مردم خرسندى خواص را بىاثر مىسازد، ولى خشم خاصان با وجود خرسندى عامه مردم قابل اغماض است. در ضمن، هیچ یک از افراد رعیت براى والى در هنگام راحتى پرخرجتر، و در هنگام بلا و ناراحتى کم فایدهتر، و از داد دهى بیزارتر، و در خواهش سمجتر، و هنگام بخشش کمسپاستر، و هنگام جلوگیرى از بخشش عذر ناپذیرتر، و در ناراحتیهاى روزگار ناشکیباتر از خواص نیست، این است که ستون دین و مایه اجتماع مسلمانان و فراهم آورنده وسایل براى رو به رو شدن با دشمنان، همان عامه امتند، پس باید که میل تو به جانب ایشان باشد و رضاى آنان را به چنگ آورى.
الامام الصادق(ع): الواجب على الإمام اذا نظر الى رجل یزنی او یشرب الخمر، أن یقیم علیه الحدّ. و لا یحتاج الى بیّنه مع نظره، لأنّه امین اللَّه فی خلقه. و اذا نظر الى رجل یسرق، أن یزبره و ینهاه، و یمضی و یدعه. قلت: و کیف ذلک؟ قال: لأنّ الحقّ اذا کان للَّه، فالواجب على الامام اقامته، و اذا کان للناس، فهو للناس[۴۱]
پی نوشت ها:
[۱]. امام مهدی(ع) موجود موعودص ۲۱۴
[۲] . « غرر الحکم»/ ۱۰۳
[۳] . « بحار» ۷۸/ ۸۰
[۴] . « غرر الحکم»/ ۳۰
[۵] . « غرر الحکم»/ ۱۶۵
[۶]. « غرر الحکم»/ ۱۹ (ع) و ۵۰)
[۷]. « غرر الحکم»/ ۱۷۱
[۸]. « غرر الحکم»/ ۳۵۴
[۹]. « نهج البلاغه»/ ۱۲۹۰؛« عبده» ۳/ ۲۵۸
[۱۰]. « غرر الحکم»/ ۲۴۲
[۱۱]. « علل الشّرائع»/ ۲۴۸
[۱۲]. « غرر الحکم»/ ۱۰۳
[۱۳]. « غرر الحکم»/ ۱۰۳
[۱۴]. « غرر الحکم»/ ۳۰۹
[۱۵]. « غرر الحکم»/ ۳۵
[۱۶]. « غرر الحکم»/ ۱۸۹
[۱۷]. سوره شعرا ۲۶): ۲۱۵
[۱۸]. « نهج البلاغه»/ ۱۰۲۴؛« عبده» ۳/ ۱۱۵- ۱۱۴
[۱۹]. یعنى: حقوقى که مردم و طرفهاى دعوى و مرافعه نسبت به یک دیگر ادعا مىکنند، خود به خود، داراى نشانهاى نیست که راست و دروغ آن را روشن کند، مگر اینکه والى در میان مردم باشد و تحقیق کند و از چگونگى امر آگاه گردد.
[۲۰]. « نهج البلاغه»/ ۱۰۲۱؛« عبده» ۳/ ۱۱۳- ۱۱۲
[۲۱]. « ثواب الاعمال»/ ۳۱۰
[۲۲]. سوره احزاب ۳۳): ۱۵
[۲۳]. سوره صف ۶۱): ۳
[۲۴]. « نهج البلاغه»/ ۱۰۳۱؛ عبده ۳/ ۱۲۰
[۲۵]. سوره حجرات ۴۹): ۱۳
[۲۶]. سوره آل عمران ۳): ۶۴
[۲۷]. سوره بقره ۲): ۴۵
[۲۸]. سوره مائده ۵): ۸
[۲۹]. « بحار» ۸/ ۷۲۹ چاپ قدیم- کمپانى)
[۳۰]. « وسائل» ۱۸/ ۱۵۶
[۳۱]. « نهج البلاغه»/ ۱۰۰۰؛ عبده ۳/ ۹۸
[۳۲]. سوره ممتحنه ۶۰): ۸
[۳۳]. « دعائم الاسلام» ۱/ ۲۵۷
[۳۴]. « دعائم الاسلام» ۱/ ۲۵۸
[۳۵]. مقصود از« دلجویىشدگان»، کسانیند که بخشى از اموال زکات به آنان به عنوان تألیف قلوب دلجویى) داده مىشده است. اینان در زمانهاى مختلف زمان پیامبر اکرم(ص) و پس از آن) فرق مىکردهاند. در این باره، از جمله رجوع شود به: تفسیر« برهان» ۲/ ۱۳۸- ۱۳۴
[۳۶]. « نهج البلاغه»/ ۹۹۸- ۹۹۷؛ عبده ۳/ ۹۷- ۹۶
[۳۷]. « نهج البلاغه»/ ۱۰۰۱، عبده ۳/ ۹۹
[۳۸]. « نهج البلاغه» ۱۰۰۱- ۱۰۰۰؛ عبده ۳/ ۹۹- ۹۸
[۳۹]. « نهج البلاغه»/ ۱۰۳۰- ۱۰۲۹؛ عبده ۳/ ۱۱۹
[۴۰]. « وسائل» ۱۸/ ۲۲۱
[۴۱]. سوره آل عمران ۳): ۱۵۹
دیدگاهتان را بنویسید