مواضع سه گانه امام فخر رازی پیرامون مهدویت ۱
مواضع سه گانه امام فخر رازی پیرامون مهدویت ۱ نویسنده: اصغر پوربهرامی چکیده امام فخرالدین رازی متفکری جستجوگر و منتقدی اهل بحث و تأمل است که در بسیاری از مباحث فلسفی و کلامی اهل تألیف و نظر و تأمل است. یکی از موضوعات مورد تأمل امام فخرالدین رازی مسأله امامت و مهدویت است. […]
مواضع سه گانه امام فخر رازی پیرامون مهدویت ۱
نویسنده: اصغر پوربهرامی
چکیده
امام فخرالدین رازی متفکری جستجوگر و منتقدی اهل بحث و تأمل است که در بسیاری از مباحث فلسفی و کلامی اهل تألیف و نظر و تأمل است. یکی از موضوعات مورد تأمل امام فخرالدین رازی مسأله امامت و مهدویت است. در این مقاله نخست نظریه وی در باب امامت مطرح می شود و پس از آن مواضع مختلف وی در باب مهدویت، در سه بخش توقف و سکوت، انکار و ابطال و سرانجام قبول و تأیید به طور جداگانه مورد بررسی قرار می گیرد.
واژگان کلیدی: فخر رازی، آرای فلسفی و کلامی، متکلمین، مهدویت، امامت.
۱- مقدمه
امام فخرالدین رازی(۵۴۳ یا ۵۴۴ق- ۶۰۶ق) متفکری جستجوگر و منتقدی بحاث است که در بیشتر مباحث فلسفی و کلامی، تألیفات عمیقی از خود به جای نهاده است. با مطالعه آثار وی، بیش از هر چیز، عمق درک او از آرای فلاسفه و متکلمان مختلف و توانایی شگرفش در نقد این آرا، معلوم می شود. با این همه، امام فخر در اغلب آرای فلسفی و کلامی خود، موضعی مردد دارد؛ گاه ساکت است و چون روایتگری فارغ البال به روایت آرای دیگران می پردازد و گاه چون خصمی عقاید محققان دیگر را نقد و ابطال می کند. زمانی رأیی را تأیید می کند و گاهی هم از خود، نظری تازه ارائه می دهد.(۱) به همین ترتیب در باب امامت به نحو عام، و مهدویت به طور خاص هم، چنین موضع گیریهای مختلفی را می توان در آثار وی دید. او در تألیفات خود در ملل و نحل و همچون، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، فقط به نقل اعتقادات امامیه و دیگر فرق شیعی و نظر آنها در باب غیبت امام، می پردازد، بدون اینکه نظری در تأیید یا رد این آرا از خود ارائه دهد. اما در کتابهای الاربعین فی اصول الدین، البراهین در علم کلام، المحصل و المحصول فی علم اصول الفقه، به رد آرای امامیه در باب امامت، وجوب نصب، وجوب عصمت و دیگر اعتقادات آنها می پردازد. وی در همین کتابها و نیز در رساله های کوچک ترش چون کتاب فی اصول الدین و تحصیل الحق فی تفضیل الفرق، به نظرگاه خود در باب امامت و وجوب و طریقه نصب امام اشاره می کند. اما امام فخر در آخرین کتاب خود، المطالب العالیه من العلم الالهی، رأی مثبتی در باب عصمت امام و غیبت امام معصوم ارائه می دهد و این موضع را در قالب برهانی فلسفی، مدلل می کند.
ما در این مقاله، برای نشان دادن جایگاه اعتقاد به مهدویت در نظام فکری امام فخر، و به جهت ارتباط تنگاتنگ قول به مهدویت و نظریه امامت به خصوص ضرورت وجود امام در هر زمان نخست نظریه او را در باب امامت مطرح می کنیم و پس از آن، مواضع مختلف وی را در باب مهدویت، در سه بخش توقف و سکوت، انکار و ابطال و سرانجام قبول و تأیید به طور جداگانه مورد بررسی قرار خواهیم داد.
۲- نظریه امامت
در اینجا ما بر آن هستیم که نظریه امام فخر را در باب امامت مطرح کنیم و چنان که در مقدمه هم مذکور شد، این بررسی، برای درک بهتر موضع وی در باب مهدویت، لازم است. او در تألیفاتش، گاهی نظر مختار خود را پیرامون امامت به طور مستقل مطرح می کند و زمانی در حین نقد آرای دیگران، به رأی مورد قبول خود اشاره می نماید. ما در این بخش، سعی خواهیم کرد که براساس همین تألیفات، عقاید او را در باب امامت، به نحو منظم بیان کنیم.
۱ -۲- تعریف امام
امام فخر رازی، به طور کلی یک تعریف- با صرفنظر از اختلافات این تعاریف در الفاظ و عبارات- از امام، ارائه می دهد. او می گوید: امام کسی است که گروهی از وی پیروی می کنند. تعریف او از امام، تعریفی کلی و به تصریح خودش تعریفی لغوی است. اما وی در جای دیگری تعریف اصطلاحی از امام ارائه نمی دهد. وی بر اساس همین تعریف لغوی از امام، نبی را امام امت خود، قرآن را امام مسلمانان و سرانجام خلیفه را امام رعایای خود می داند.(۲)
۲-۲-وجوب نصب امام
امام فخر نصب امام را واجب می داند، اما برخلاف قول امامیه، وجوب نصب امام را عقلی نمی داند، بلکه اعتقاد دارد که نصب امام سمعاً واجب است. استدلال او بدین صورت است که نصب امام متضمن دفع ضرر از مردم است، هر آنچه متضمن دفع ضرر از مردم باشد، واجب است. پس نصب امام واجب است. وی برای اثبات صغرای استدلال می گوید که از بررسی عرف و عادت مردم، معلوم می شود که مردم به هنگام وجود رئیس قاهر سائس، که بیم از کیفر او و امید به پاداش وی داشته باشند، حالشان در اجتناب از معاصی و انجام واجبات، تمام تر و کامل تر از زمانی خواهد بود که چنین رئیس قاهر سائسی، نداشته باشند. پس اجتناب خلق از معاصی و انجام واجبات خود دفع مفسده از ایشان است. وی دلیل وجوب دفع ضرر و مفسده از مردم یعنی کبرای استدلال را برای قائلان به حسن و قبح عقلی، بداهت عقلی می داند و ذکر می کند که قائلان به شرعی بودن حسن و قبح، مقدمه کبری را بنا بر اجماع انبیا، رسل و جمیع امم و ادیان ثابت می دانند(۳).
فخر رازی، پس از ذکر این استدلال اشکالی مطرح می کند، بدین صورت که احتمال دارد در نصب امام، علاوه بر مصالحی که ذکر شد مفاسدی هم پدید آید، برای مثال شاید مردم از طاعت این رئیس سر باز زنند یا رئیس بر مردم مستولی شود و به آنها ستم روا دارد. پس نصب امام در تمام اوضاع و شرایط، موجب دفع مفسده از مردم نیست. در نتیجه، نمی توان از مصلحت بودن آن، وجوبش را اثبات کرد.
پاسخ امام فخر به این اشکال آن است که ما قبول داریم که احتمال بروز چنین مفاسدی بعید نیست، اما مفاسد حاصل از ترک نصب رئیس بیش از مفاسد وجود چنین رئیسی است. بنابراین از آنجایی که ترک خیر کثیر برای اجتناب از شر قلیل، خود شر کثیر است، پس ترک نصب امام نیز برای اجتناب از مفاسد قلیل آن، خود مفسده ای عظیم است.(۴)
۳ -۲- طریق نصب امام
به عقیده امام فخر رازی طریق نصب امام یا به بیان خود وی «ما یصیر الامام به اماماً» در درجه اول نص خدا و رسول اوست و در صورت فقدان چنین نصی، امام با بیعت و انتخاب مردم، انتخاب می شود. امام فخر در کتاب المحصل پس از آنکه اشاره ای به اهم فرق شیعه و اعتقادات آنها در باب امامت می کند، می نویسد، اختلافات کثیری که در فرق شیعه در باب امامان متعدد آنها و تعیین مصادیق ائمه مورد اعتقادشان دیده می شود، خود یکی از محکم ترین دلایل بر فقدان نص جلی بر امامت این امامان است.(۵)
۴ -۲- تعیین اشخاص امامان
امام فخر با قبول مقدمات سابق، معتقد به امامت خلفای راشدین، یعنی ابوبکر، عمر، عثمان و علی(ع) است. وی بدین صورت امامت ابوبکر را اثبات می نماید:
مقدمه اول: پس از پیامبر، اجماع امت بر امامت علی(ع)، ابوبکر و عباس بود و از مطالعه کتبی که در سیره نگاشته شده، معلوم می گردد که هیچ کسی دعوی امامت را غیر از این سه نکرده است.
مقدمه دوم: جایز نیست که امام بعد از پیامبر، علی(ع) یا عباس باشد؛ زیرا درباره عباس عموی پیامبر در اخبار آمده است که وی با علی (ع) بیعت نمود، بنابراین معلوم می شود که خود مدعی امامت نبوده است. اما سبب جایز نبودن امامت علی(ع) آن است که علی(ع) با آنکه قدرت محاربه با ابوبکر را داشت، با وی محاربه نکرد. به عبارت دیگر، فاطمه، حسن، حسین(ع) عباس عموی پیامبر و جمله انصار موافق علی(ع) بودند. پس اگر امامت حق ابوبکر نبود، علی(ع) با وجود قدرتش، با وی محاربه می کرد. لکن چنین محاربه ای رخ نداد. پس امامت ابوبکر، بر حق بوده است.
مقدمه سوم: محال است که هیچ یک از این سه امام نباشد، چون پیامبر فرموده است که «لا تجتمع امتی علی خطاء» پس لزوماً باید یکی از این سه تن، امام بر حق باشند.
نتیجه: در مقدمه سوم معلوم شد که علی(ع) و عباس عموی پیامبر، با ابوبکر مخالفت و به بیان دیگر، دعوی امامت نکردند و بر اساس مقدمه سوم، ثابت شد که محال است همه امت اسلام، در یک مورد، بر خطا باشند، پس با توجه به مقدمه اول، دوم و سوم، کسی جز ابوبکر باقی نمی ماند. پس مطلوب که امامت ابوبکر بود، ثابت شد.(۶)
امام فخر رازی، در باب مسئله کلامی افضلیت خلفا را بر آن دانسته است که ابوبکر افضل است و پس از او به ترتیب رسیدن به مقام خلافت، عمر، عثمان و علی (ع) مراتب فضل هم تغییر می کند. یعنی، پس از ابوبکر، افضل عمر و عثمان و پس از عثمان علی(ع) است.(۷)
امام فخر خلفای اموی و عباسی را جانشینان خلفای راشدین و جانشینان پیامبر اکرم(ص) می دانست. به همین جهت، در نظر او که در عصر خلفای عباسی می زیست، سرکشی و عصیان در برابر خلفای عباسی، گناهی غیرقابل بخشایش بود.(۸)
۵ -۲- شرایط و اوصاف امام
امام فخر، همچنان که در همین بخش به تفصیل بحث خواهد شد، عصمت را از اوصاف امام نمی داند. اما بر آن است که ده صفت اجتهاد، تدبیر(حسن رأی)، سیاست، شجاعت، عدالت، آزادگی، بلوغ، خردمندی، مذکر بودن و نسب قریشی داشتن برای امام ضروری است.(۹) پس از این در همین مقاله خواهیم دید که فخر رازی، همچنین به تلویح می پذیرد که امام باید در علوم دینی اعلم و افضل خلق باشد.(۱۰)
۳- مواضع مختلف در باب اعتقاد به مهدویت
حال که نظر امام فخر را، راجع به امامت، دانستیم، معلوم می شود که او وظیفه و اوصاف امام و طریق نصب امام را در چه می داند. همه این مطالب، به ما در فهم موضع گیری امام فخر در برابر اعتقاد امامی به مهدی(عج)، کمک می کند. اما چنان که پیشتر هم گفتیم، امام فخر در باب اعتقاد به مهدویت سه موضع توقف و سکوت، انکار و ابطال و سرانجام قبول و تأیید دارد، که ما هریک را در بخشی جداگانه مورد بررسی خواهیم داد.
۱ -۳- موضع توقف و سکوت
امام فخر در کتاب« اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین» که کتابی در ملل و نحل است، رافضیان را بر چهار دسته زیدیه، امامیه، کیسانیه و غالیه می داند.(۱۱) وی فرقه های تحت شمول هر یک از این چهار دسته را نام می برد و از عقایدشان در باب امامت، گاهی هم در باب غیبت امامانشان سخن می گوید. او، در این کتاب امامیه را مشتمل بر سیزده فرقه می داند و در آخر ذکر می کند:
این چیزی که در باب امامیه ذکر کردیم، قطره ای از دریاست، چه یکی، از رافضیان کتابی تصنیف کرده و هفتاد و سه فرقه از امامیه را در آن ذکر نموده است.
وی از شیعه دوازده امامی، با نام اصحاب الانتظار نام می برد و در معرفی این فرقه می گوید که اینان معصومان را چهارده تن و ائمه را دوازده نفر می دانند و معتقدند که امام بعد از امام حسن عسکری(ع)، فرزندش، محمد بن حسن عسکری(عج) است که غائب است و در آینده ظاهر خواهد شد.(۱۲)
امام فخر، پس از توصیف این فرقه ها و معرفی امامان مورد اعتقادشان، هیچ سخنی در رد یا تأیید آنها ذکر نمی کند و به طور کلی ساکت است.
۲ -۳- موضع انکار و ابطال
فخر رازی در آثار کلامی خود، همچون البراهین در علم کلام،« الاربعین فی اصول الدین و المحصل» و حتی کتاب« المحصول فی علم اصول الفقه» که کتابی در علم اصول فقه است، دلیل متکلمان امامیه را برای اثبات وجوب امامت و نیز استدلال آنها را که برای تعیین شخص هر یک از امامان از حجیت اجماع کمک می گیرند، مطرح و به تمامی مقدمات آنها، انتقاد می کند. از آنجایی که متکلمان امامیه این دلیل را برای اثبات امامت هر یک از ائمه و نیز امام دوازدهم اقامه می کنند.(۱۳)، ما انتقادهای وی را در این بخش که به موضع گیری انکاری و منفی او پیرامون اعتقاد به مهدویت اختصاص داده شده، ذکر می کنیم. علاوه بر این امام فخر در دل انتقادهای خود به این استدلال های امامیه، گه گاهی به صراحت بر قول به غیبت امام دوازدهم اعتراض کرده و یا به طور کلی وجود امام غائبی را که در حال حاضر انکار نموده است، که ما به آنها نیز در جای خود، اشاره خواهیم کرد.
ما در اینجا، برای رعایت سیر منطقی بحث و روشن شدن نقدهای امام فخر، نخست، گزارش وی را از استدلال امامیه مطرح می کنیم و سپس به نحو منظمی انتقادهای وی را نسبت به هر یک از مقدمات این استدلال، به ترتیب تقدم و تأخر قرار گرفتن این مقدمات در استدلال امامیه، ذکر خواهیم کرد.
نکته ای که در اینجا ذکرش لازم به نظر می رسد آن است که متکلمان امامیه، نخست، وجوب امامت را مدلل کرده و پس از آن اشخاص ائمه اثنی عشر را معین می کنند؛ یعنی مصداق آن امامت واجب در هر عصر را بیان می کنند. اما امام فخر در کتابهای خود، گاهی فقط آن بخش از استدلال امامیه را که به وجوب امامت در هر عصر، مربوط می شود، تقریر می کند و گاهی نیز از کل استدلال تا مراحل واپسین آن، گزارش می دهد. ما در اینجا، با عنایت به تمام تقریرهای وی از این استدلال، گزارشی کامل بنا بر دیدگاه وی، که شامل اثبات وجوب وجود امام و تعیین اشخاص امامان دوازده گانه باشد، ارائه خواهیم داد.
۱ -۲ -۳-تقریر استدلال امامیه
بر اساس تقریر امام فخر رازی از این استدلال، امامیه قبل از هر چیز از لطف دانستن وجود امام، وجوبش را نتیجه می گیرند، آنها چنین استدلال می کنند: امام لطف است و لطف واجب است، پس امام واجب است. دلیل صغری یعنی لطف بودن امام آن است که از استقرای عرف و عادت، ضرورتاً معلوم می شود که هرگاه مردم رئیسی قاهر داشته باشد، که ایشان را از معاصی دور و به انجام واجبات نزدیک کند، حال مردم با وجود چنین رئیسی در قرب به انجام واجبات و بعد از فعل قبایح، تمام تر و کامل تر از زمانی است که چنین رئیسی برای مردم نباشد.
دلیل کبری یعنی وجوب لطف بر خداوند، نیز بنابر قول امامیه، بر دو وجه است؛ وجه اول آن است که لطف، ازاحه عذر مکلف در انجام واجبات و دوری از معاصی است و همانند اقتدار و تمکن مکلف در ادای تکالیف است؛ پس همان گونه که متمکن ساختن مکلف بر انجام تکالیف، بر خداوند واجب است، انجام لطف هم واجب بر او است. توضیح آن که برای مثال، هرگاه میزبانی درصدد دعوت از مهمانی برآید و بداند که آن مهمان، جز به اصرار و تعارف، دعوت وی را قبول نخواهد کرد؛ پس اگر با وجود اطلاعش از این خوی و اخلاق مهمان، به او اصرار نکند، معلوم می گردد که وی به راستی خواهان دعوت از مهمان نبوده است. پس بر همین قیاس، اگر خداوند بداند که بنده اش، جز به لطف او، اقدام به اجتناب از معاصی و انجام واجبات نمی کند و با وجود این علم، لطف خود را بر مکلفان جاری نسازد، معلوم خواهد شد که خداوند به راستی عبودیت بشر و سعادت وی را خواستار نبوده است. ولی معلوم است که چنین امری محال است و خداوند به راستی خواستار سعادت بندگان خود است. پس بر خدای تعالی واجب است که لطف را محقق سازد.
وجه دوم آن است که اگر ترک انجام لطف از جانب خدای تعالی جایز باشد، پس انجام مفسده هم از وی، قبیح نخواهد بود؛ چون به لحاظ عقلی تفاوتی در این نیست که خداوند مفسده ای مرتکب شود یا به امر واجبی اخلال ورزد.(۱۴)
بنابر گزارش امام فخر، امامیه به همین ترتیب وجود امام را در هر زمانی به اثبات می رسانند. تا اینجا وجود امام به صورت کلی اثبات شده است و آنها، برای تعیین اشخاص هر یک از این امامان، از اصل حجیت اجماع کمک می گیرند. اما از آنجایی که حجیت اجماع خود مبتنی بر وجوب عصمت امام است، پس، امامیه باید قبل از اثبات حجیت اجماع، وجوب عصمت امام را اثبات کنند. بدین ترتیب آنها استدلال می کنند که علت نیاز به امام، جایز بودن خطا از خلق است. حال اگر این علت نیز در امام مستقر باشد، لازم می آید که امام نیز به امام دیگری محتاج باشد. سپس، نقل کلام به آن امام دوم می کنیم پس اگر علت حاجت به امام در وی هم مستقر باشد، به امام دیگری محتاج خواهد شد. این جریان به تسلسل می انجامد که باطل است. پس برای احتراز از تسلسل لازم است که علت حاجت به امام، یعنی جواز خطا، نباید در امام مستقر باشد، و این همان وجوب عصمت برای امام است.(۱۵)
پس تا اینجا طبق گزارش امام فخر، وجود امام معصوم در هر عصری به اثبات می رسد. اما، پس از آن، امامیه به اثبات حجیت اجماع می پردازند. بدین ترتیب که، اگر مردم یک عصر، بر قولی متفق شدند، از آنجایی که در هر عصری امام معصومی وجود دارد و قول امام معصوم نیز در میان اقوال مردم است، و از طرف دیگر قول معصوم، به جهت معصوم بودنش، بر حق است؛ پس در نتیجه، اجماع امت بر آن قول متفق علیه نیز بر حق است.(۱۶)
امامیه پس از اثبات حجیت اجماع، برای تعیین اشخاص ائمه اثنی عشر- و در اینجا، در جهت هدف ما در این مقاله، امام دوازدهم- چنین استدلال می کنند:
به تحقیق در هر عصری امام معصومی وجود دارد. از طرف دیگر اجماع مردم در این است که آن امام معصوم در عصر حاضر، فرزند امام حسن عسکری(ع) است. چون در این مورد اجتماع صورت گرفته است، پس این اجماع کاشف از قول معصوم نیز خواهد بود. در نتیجه، قول به امامت امام دوازدهم یعنی فرزند امام حسن عسکری(ع)، در این زمان، قول بر حقی است.(۱۷)
۲-۲ -۳- انتقادات امام فخر بر استدلال امامیه
امام فخر رازی در این دسته از تألیفات خود، پس از گزارش استدلال امامیه، به ترتیب بر قول به لطف بودن امام، وجوب لطف بر خداوند، واجب العصمه بودن امام و نیز حجیت اجماع اشکال وارد کرده و تمام آنها را به چندین وجه ابطال می کند. ما در اینجا به ترتیب به تمام این اشکالات اشاره خواهیم کرد.
۱ -۲-۲ -۳- رد قول به لطف بودن امام
دلیل اول: دوری مردم از قبایح و نزدیکیشان به واجبات، یا با وجود رئیس، صرفنظر از آنکه قاهر باشد یا نباشد، حاصل است یا با وجود رئیس قاهر شق اول، باطل است؛ زیرا استقرای عرف و عادت فقط اثبات می کند که در هنگام وجود رئیس قاهر است که مردم از قبایح دور می گردند. اما بنابر استقرای عرف و عادت، هرگاه امام ضعیف باشد یا از او اثری در دنیا ظاهر نباشد و در استتار روزگار بگذراند، دوری از قبایح و نزدیکی به طاعات، که همان لطف باشد، از جانب او حاصل نخواهد شد. بنابراین همان شق دوم صحیح است که لطف امام فقط زمانی حاصل است که قاهر باشد و این چیزی نیست که امامیه آن را لازم دانسته باشند.
امام فخر پس از بیان این دلیل، از قول امامیه پاسخ می دهد که در این موضع، بحث از اثبات اصل وجوب امامت است و پس از آن می توان از سبب استتار و عدم قاهر بودن امام، که همان خوف او از ظالمان زایل شود، امام ظاهر خواهد گشت و لطف وجود او در حق مکلفان جاری می گردد.
وی در رد این پاسخ ذکر می کند که امامیه از تفاوت حال خلق در هنگام وجود امام در دوری از معاصی و نزدیکی به طاعات، با عدم امام، لطف بودن وجود امام را نتیجه می گیرند و از لطف بودن وجود امام، وجوب وجود او را اثبات می نمایند. اما درست آن است که پیش از اثبات تفاوت حال خلق در هنگام وجود و عدم امام، درباره قاهر بودن یا نبودن امام بحث کنند. پس جایگاه این بحث، پیش از اثبات اصل امامت است و پاسخ امامیه وارد نیست.(۱۸) نکته حایز اهمیت در این دلیل آن است که امام فخر، در اینجا اعتراض خود را بر قول امامیه به غیبت امام دوازدهم وارد می آورد و به ناسازگاری قول به غیبت امام و لطف بودن این چنین امامی اشاره می کند.
دلیل دوم: اگر وجود امام معصوم بر رأس امت، موجب قرب مکلفان به طاعات و بعدشان از معاصی می شود، این لطف کامل تر خواهد بود. اگر علاوه بر امام، تمامی قضات و لشکریان و اولیای امور امت، معصوم باشند و نیز این لطف درباره امام تمام تر خواهد بود اگر به صفات خاصی چون علم به غیبت و قدرت بر زنده کردن مردگان، متصف باشد. لکن امامیه، عصمت اولیای امور و آن صفات خاص امام را لازم نمی دانند. پس می گوییم، از منظر امامیه واجب ندانستن چنین اموری دو علت می تواند داشته باشد: نخست آن که تحصیل تمکین مردم در قرب به طاعات و دوری از معاصی واجب و ضروری است، ولی تکمیل این تمکین از طریق معصوم بودن اولیای امور امت و اتصاف امام به آن اوصاف خاص، واجب و ضروری نیست. علت دوم، آن است که احتمال دارد، معصوم بودن اولیای امور امت و اتصاف امام به آن اوصاف خاص، مشتمل بر مفاسد خفیه ای باشد که ما از آنها بی خبریم، پس نمی توان ادای این امور مفسده آمیز را بر خداوند لازم دانست. امام فخر در آخر چنین نتیجه می گیرد که هر یک از این دو علت احتمالی می تواند در باب نصب امام نیز قائم باشد، پس نمی توان، نصب امام را هم واجب دانست.(۱۹)
دلیل سوم: برای اینکه امام را لطف بدانیم و در پی آن، نصب امام را بر خداوند واجب بدانیم، لازم است که اثبات کنیم، نصب امام، خالی از جمیع جهات مفسده است. پس اگر احتمال بدهیم که نصب امام مشتمل بر یکی از مفاسد است، دیگر نمی توان چنین چیزی را بر خدا، واجب دانست، و دلیل آن هم این است که خداوند هرگز مرتکب اقدام بر مفسده نمی شود.
امام فخر پاسخی را از قول امامیه درباره این اشکال، مطرح می کند که معتزله معرفت به خدا را مصلحت می دانند و آن را واجب فرض می کنند. پس طبق معیار اشکال کننده، باید معتزله هم ثابت کنند که معرفت به خدا، خالی از جمیع جهات مفسده است، تا آنکه قولشان در وجوب آن درست آید. بنابراین اگر ارائه دلیل بر خالی بودن از جهات مفسده از جانب معتزله لازم نباشد، امامیه هم درباره قول به لطف بودن امام، نیاز به ذکر دلیل بر خلو جمیع جهات مفسده از نصب امام ندارد.
پاسخ امام فخر به این اشکال آن است که میان قول امامیه مبنی بر لطف دانستن امام و قول معتزله در وجوب معرفت به خدا، یک فرق وجود دارد و آن عبارت از این است که معتزله، معرفت به خدا را بر مردم واجب می دانند، در حالی که امامیه نصب امام را بر خداوند واجب به شمار می آورند. بنابراین معتزله همین که ظن غالب پیدا کنند که معرفت به خدا، خالی از جهات مفسده است، می توانند آن را بر مردم واجب بدانند، ولی امامیه از آنجا که خداوند هرگز مرتکب هیچ فعل قبیحی و اقدام بر هیچ مفسده ای نمی شود، لازم است تا قطع و یقین یابند بر اینکه چنین چیزی خالی از جمیع جهات مفسده است. امام فخر در آخر اضافه می کند که اگر نصب امام توسط خداوند انجام شده بود و ما از طریق دلیل سمعی از آن باخبر می شدیم، آن گاه می توانستیم از طریق تحقیق آن به دست خداوند، بر خالی بودن آن از جهات مفسده پی بریم، ولی هرگز نمی توانیم ابتدا، نصب امام را بر خداوند واجب بدانیم، بی آنکه خالی بودن آن را از جمیع جهات مفسده اثبات کرده باشیم.(۲۰)
دلیل چهارم: نصب امام یا در همه زمانها واجب است یا در برخی از ازمنه. شق اول باطل است، چون احتمال دارد که در زمانی، مردم از اطاعت این رئیس سرباز زنند، و همین امر موجب ازدیاد فتنه شود. بنابراین، لازم می آید در آن زمان خاص، امام لطف نباشد. اگر گفته شود که این چیزی نادر است و امر نادر را نمی توان معتبر دانست. در پاسخ می گوییم که حتی اگر چنین امری نادر هم باشد، احتمال تحققش ممتنع نیست، و در این زمان امام واجب نخواهد بود. پس دیگر نمی توان با قطعیت حکم کرد که در همه ازمنه وجود امام، لطف است و واجب. در نتیجه، شق دوم باقی می ماند و آن صادق است.(۲۱)
نکته ای که در استدلال امام فخر نیاز به توضیح دارد آن است که اگر در استدلال خود او بر سمعی بودن وجوب نصب امام دقت شود، معلوم خواهد شد که وی، خود این اشکال را مطرح کرده و با توسل به قاعده ترک خیر کثیر برای اجتناب از شر قلیل، خود شر کثیر است، این اشکال را دفع نموده است. اما تفاوت آن اشکال و اشکال چهارم در این است که- همان طوری که در اشکال سوم هم آمد- فرض امامیه بر وجوب نصب امام بر خداوند است. بنابراین نباید حتی کمترین احتمال مفسده ای در آن باشد. ولی اگر نصب امام را بر مردم واجب بدانیم- هم رأی با امام فخر- وجود مفسده قلیل در نصب امام، مصحح ترک نصب امام نخواهد بود.
دلیل پنجم: نصب امام مقتضی آن است که مکلفان از قبایح نه به جهت قبحشان، بلکه به سبب خوف از امام دوری کنند و این اعتباری ندارد. ولی در زمان فقدان امام، مکلفان از قبایح فقط به جهت قبحشان احتراز می کنند. این احتراز مکلفان از قبایح به جهت خوف از امام، یکی از مفاسد نصب امام است که با وجود آن نصب امام واجب نخواهد بود.(۲۲)
دلیل ششم: مشقت انجام طاعات و دوری از قبایح در زمان فقدان امام، بیشتر است. پس ثواب این اعمال هم بیشتر خواهد بود در نتیجه، نصب امام به عنوان لطف، در نزدیک تر کردن مردم به طاعات و دورتر نمودن آنها از قبایح، مقتضی نقصان و کاهش ثواب این اعمال است. این نقصان در ثواب، مفسده ای مترتب بر نصب امام و مقتضی لطف نبودن امام است.(۲۳)
اگر در ادله چهارم، پنجم و ششم بنگریم، معلوم می گردد که هر سه، مصادیق آن مفاسدی هستند که در دلیل سوم، به طور کلی، مورد بحث بودند. با این تفاوت که در دلیل چهارم، احتمال بروز مفسده مقتضی عدم وجوب آن است ولی در دلیلهای پنجم و ششم مفسده ای موجود و محقق در نصب امام، مقتضی عدم وجوب آن است.
دلیل هفتم: امام یا در ادای واجبات و ترک قبایح شرعی لطف است یا در ادای واجبات و ترک قبایح عقلی. شق اول، باطل است، زیرا لطف تابع ملطوف است، پس از آنجایی که در همه زمانها، ادای واجبات و ترک قبایح شرعی واجب نیست، پس امام هم در این امور، لطف و وجودش واجب نیست. اما درباره شق دوم باید گفت که امام یا در تحقق واجبات و ترک قبایح عقلی توسط مکلفان، بدون در نظر گرفتن وجه وجوب و وجه قبح آنها لطف است. شق اول، باطل است؛ چون ادای واجبات و ترک قبایح عقلی بدون لحاظ وجه وجوب و وجه قبح آنها ارزش و اعتباری ندارد. پس فقط شق دوم باقی می ماند که لطف امام در آن، معنای محصلی خواهد داشت. حال درباره این شق می گوییم که اثر امام در آن واجبات و ترک قبایح عقلی که توسط مکلفان با در نظر گرفتن وجه وجوب و وجه قبح آنها انجام می شود، چیزی نیست که بتوان سخن قطعی و صریحی درباره آن گفت؛ زیرا این امر، به کیفیات انگیزه ها و دواعی مکلفان باز می گردد. امام فخر اضافه می کند که چه بسا بهتر باشد که به عکس این قول اعتنا کنیم؛ بدان معنا که مردم عموماً وقتی که به امر واجبی وادار می شوند از آن اعراض می کنند و هنگامی که از امر قبیحی منع می شوند، بدان راغب می گردند. پس چه بسا، وجود امام به عکس اعتقاد امامیه، موجب دوری مردم از ادای واجبات و نزدیکیشان به قبایح گردد.(۲۴)
دلیل هشتم: به هنگام تحقق این لطف(یعنی نصب امام) یا خداوند می داند که مانع از آن فعل خاصی که امام در آن لطف محسوب می شود، وجود دارد یا می داند که این مانع وجود ندارد. شق اول، باطل است؛ چون متضمن نسبت فعلی عبث به خداوند است زیرا با وجود این مانع، خواه وجود امام را فرض کنیم، یا نکنیم، در هر دو صورت، آن فعل خاص تحقق نخواهد یافت. اما شق دوم، مستلزم خروج لطف از لطف بودن است؛ زیرا اگر مانع آن فعل خاص تحقق نداشته باشد و لطف نصب امام توسط خداوند، جانب تحقق آن فعل را رجحان دهد، آن فعل خاص بالضروره موجود و واجب می شود. این خلاف تعریف لطف است که با وجود آن، مکلف به انجام طاعات، نزدیک و از ارتکاب قبایح دور می شود، بدون آنکه به حد اجبار و ضرورت برسد.(۲۵)
دلیل نهم: اگر خداوند به وقوع چیزی که امام در آن لطف محسوب می شود، علم نداشته باشد، آن چیز واجب الوقوع خواهد بود. پس دیگر در تحققش به این لطف نیازی نیست. از طرف دیگر نیز اگر خداوند به عدم وقوع چیزی که امام در آن لطف محسوب می شود، علم داشته باشد، آن چیز ممتنع الوقوع خواهد بود. پس دیگر در امتناع آن، اثری برای لطف امام قابل تصور نیست.(۲۶)
دلیل دهم: بنابر قول امامیه، یکی از بزرگترین منابع وجودی امام، لطف بودن او در ادای واجبات عقلی توسط مکلفان است، اما درباره امام دوازدهم، ظالمان باعث خوف او شدند و به سبب همین خوف، وی مجبور به اختفا و استتار خود گشت. پس گناه بازماندن مردم از ادای واجبات در زمان غیبت او، برعهده ظالمانی است که او را به اختفا وادار کردند. امام فخر پس از بیان این مطلب می گوید که، اگر این قول امامیه صحیح باشد، بر خداوند واجب است که به امام دستور دهد تا به مکلفی که این ظلم را در حق امام روا نداشته و امام را بر جانش خائف نکرده است، اما از وصول به امام به هر طریق ممکن، محروم مانده است، ظاهر شود؛ پس اگر چنین چیزی یعنی ظهور امام برای این محتاج حاصل نباشد، پس معلوم می شود که این قول امامیه، هیچ اصل و مبنایی ندارد.(۲۷)
دلیل یازدهم: امامیه می گویند اگر جهان خالی از امام باشد، مفاسدی رخ خواهد نمود و از طرف دیگر معتقدند که خداوند هرگز جهان را خالی از امام نگذاشته است. پس قول آنها درباره بروز فساد از خلو زمانه ای از امام، به تجربه ای متکی نیست و آنان بر طبق اعتقادشان، هرگز زمانه ای خالی از امام ندیده اند که حکم کنند خلو امام موجب فساد در زمین است. امام فخر می افزاید که برعکس قول آنها، آنچه قابل تجربه است، آن است که هرگاه امام پنهان و خائف باشد، مفاسد حاصل می شود، پس در این شرایط نباید وجود امام واجب باشد.(۲۸) امام فخر در این دلیل هم، از قول امامیه به غیبت امام دوازدهم، در رد لطف بودن وجود امام سود می برد.
دلیل دوازدهم: نصب امام یا لطفی است که لطف دیگر می تواند جانشین آن شود، یا لطفی است که لطف دیگر نمی تواند جای آن را بگیرد. شق اول، مسلم است و شق دوم، باطل؛ زیرا امامیه عصمت را برای امام واجب می دانند و بر آن هستند که با وجود عصمت امام از قبایح دور و به محاسن نزدیک می گردد و استدلال می کنند که این دوری از قبایح و نزدیکی به محاسن برای امام نباید توسط وجود امامی دیگر باشد؛ زیرا به تسلسل عده نامتناهی از امامان منجر خواهد بود. بنابراین برای امام چیزی غیر از امام دیگری تحقق دارد که با وجود آن از قبایح دور و به محاسن نزدیک می گردد و این خود، لطفی دیگر است که جانشین وجود امام برای امام می شود و با اتصاف امام به عصمت، دیگر نیازمند امام دومی نخواهد بود. حال می گوییم وقتی برای امام، امکان داشته باشد که لطف دیگری یعنی همان عصمت، جانشین وجود امام شود، دیگر نمی توانیم به نحو معین و مشخص به وجوب نصب امام بر خداوند جزم حاصل کنیم.(۲۹)
دلیل سیزدهم: مصالحی که به واسطه آنها، نصب امام لطف است یا مصالح دنیوی است یا دینی. اما درباره شق اول باید گفت که، تحصیل مصالح دنیوی همچون ایجاد نظم در عالم و جلوگیری از هرج و مرج بر خدای تعالی واجب نیست. در شق دوم نیز اگرچه تحصیل مصالح دینی همچون اقامه نماز و اخذ زکات بر خدا واجب است، اما وجوب آنها از طریق عقل، ناممکن است. در حالی که امامیه به عقلی بودن وجوب نصب امام بر خداوند قایل هستند. پس از ابطال هر دو شق لازم می آید که، نصب امام لطف نباشد.
امام فخر پس از بیان این دلیل، به مطلبی اشاره می کند که می توان آن را ادامه یا حداقل نظیر همان چیزی دانست که در دلیل هفتم آمد. وی می گوید: ممکن است امامیه به این انحصار مصالح در دینی و دنیوی معتقد نباشند و شق ثالثی مطرح کنند و بگویند که امام، در مصالح دینی عقلی لطف است. بدین صورت که مردم با وجود امام، به واجبات عقلی اقبال و از قبایح عقلی اعراض می کنند و وقتی این امور پی در پی از مردم صادر شد، مردم به تدریج به انجام این امور خو می گیرند و در نتیجه، واجبات را به جهت وجوبشان، نه از ترس امام انجام می دهند و از قبایح به جهت قبحشان نه از ترس امام، احتراز می نمایند.
امام فخر در پاسخ به این اشکال می گوید که چه بسا این نتیجه به عکس آن چیزی که امامیه ذکر می کنند، رخ دهد؛ یعنی مردم از امام خشمگین شوند و با وی دشمنی ورزند. پس به جهت ورود همین احتمال متعارض، این امر نمی تواند از مصالح وجود امام تلقی شود.(۳۰)
منبع: راسخون
دیدگاهتان را بنویسید