حدیث روز

ویژه نامه سید الکریم (به مناسبت سال روز ولادت حضرت عبدالعظیم علیه السلام)

اینجا، ری است که فرسنگ ها با مدینه فاصله دارد. اما خاک و آبش، بوی غربت نمی دهد؛ آخر مردمی دارد که تو را بر چشم می نهند و سالیان سال، به زیارتت می آیند. شاید مدینه نباشد، ولی هرچه بخواهی بوی مدینه می دهد؛ تا آنجا که تو را نه به میهمانی، بلکه به میزبانی این شهر می پذیرند. و ری به همین سادگی، شهر عبدالعظیم علیه السلام می شود.
اشتراک گذاری
29 مهر 1402
111 بازدید
نویسنده : مدیر کل
کد مطلب : 9451

زندگی نامه حضرت عبدالعظیم علیه السلام

حضرت عبدالعظیم علیه السلام، فرزند عبداللّه بن علی، از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام بود که نسبتش با چهار واسطه به آن حضرت می رسید. عبدالعظیم، از دانشمندان شیعه و از راویان حدیث ائمه ی معصومین علیهم السلام و نیز از چهره های بسیار محبوب و مورد اعتماد، نزد اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به شمار می رفت. دوران وی، گر چه عصر حاکمیت عباسیان و ایجاد خفقان و سخت گیری نسبت به شیعیان بوده است، ولی مدافعان دین و حافظان مکتب که روایات امامان را ثبت و نقل می کردند، نقش عمده ای در پاسداری و صیانت از فرهنگ والای اهل بیت علیهم السلام داشتند و این بزرگوار نیز یکی از سنگربانان عقیده ی تابناک تشیع محسوب می شودکه درحفظ و انتشار سخنان ائمه ی اطهار، سخت کوشا بود و ستایشهای فراوان ائمه علیهم السلام از وی نشان دهنده ی شخصیت والای علمی و معنوی وی می باشد.

 

حضرت عبدالعظیم علیه السلام، جرعه نوش اقیانوس امامت

حضرت عبدالعظیم (ع) مفتخر است که در دوران حضور و اقامت امام رضا علیه السلام در شهر مدینه، از محضرش نور برگرفته و از گفتار حیات بخش ایشان بهره برده است.

تا زمانی که امام جواد علیه السلام در مدینه بودند، حضرت عبدالعظیم(ع) از وجود ایشان بهره ها برده و افتخار این را داشت که بیش ترین استفاده را از محفل معنوی این امام همام کسب کند. راوی احادیثی که در کتاب «منتهی الامال» شیخ عباس قمی(ره) از امام جواد علیه السلام نقل شده، حضرت عبدالعظیم (ع) است.

از حضرت عبدالعظیم(ع) نقل شده است که: روزی بر آقایم امام هادی علیه السلام وارد شدم. چون نگاه آن حضرت بر من افتاد، فرمود: سلام بر تو ای ابوالقاسم! خوش آمدی. به یقین تو از دوستان مایی. به آن حضرت عرض کردم: ای فرزند پیامبر خدا! من بر آنم که ایمان خود را خدمت شما عرضه داشته، آن را بازگو کنم؛ اگر مورد پسند و رضایت شما باشد، بر آن استوار باشم تا آن هنگام که به دیدار پروردگارم برسم. حضرت فرمود: عقاید خود را بازگو ابوالقاسم! عرض کردم: اعتقاد دارم که خدا یکی است و هیچ چیز مانند او نیست. محدود به چیزی نمی باشد؛ لذا نه ابطال پذیر است و نه تشبیه پذیر. او نه جسم است و نه صورت. نه عَرَض است و نه جوهر؛ بلکه او اجسام را مجسّم ساخته و صورتها را تصویر کرده و عرَضها و جوهرها را آفریده است. او پرودرگار هر چیز و مالک و به وجود آورنده همه آنهاست. معتقدم که محمد (ص) بنده و فرستاده او و خاتم پیامبران است و بعد از او تا روز رستاخیز پیامبری نخواهد آمد و همانا شریعت او آخرین دینهاست و بعد از آن آیین و دینی تا قیامت نخواهد بود… (در پایان بیان اعتقاداتم) امام فرمودند: ای اباالقاسم! به خدا سوگند معتقدات تو همان دینی است که پروردگار برای بندگانش در نظر گرفته، پس بر این اعتقاد استوار باش. خداوند تو را بر این عقیده در دنیا و آخرت پایدار نگهدارد.

 

حضرت عبدالعظیم علیه السلام در کلام دیگران

ابوتراب رویانی از ابوحماد رازی آرد که بر علی بن محمد علیه السلام در «سُرّ مَنْ رای» درآمدم، و او را از مسائل حلال و حرام پرسیدم و مرا پاسخ گفت. چون او را وداع گفتم فرمود:

«حماد! اگر برای تو مشکلی در دین پیش آید، از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی بپرس و سلام مرا به او برسان».

همچنین این امام بزرگوار درباره او دعا کرده و دین او را درست خواند. صدوق به اسناد خود از وی نویسد:

بر امام خویش علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام درآمدم. چون مرا دید فرمود: «مرحبا بر تو ای ابوالقاسم! تو به حق دوست مایی». گفتم: «پسر رسول خدا! می خواهم دین خود را بر تو عرضه کنم تا اگر پسندیده است بر آن ثابت بمانم تا خدا را دیدار کنم». فرمود: «بگو!» و چون عقیدت خویش عرضه کردم امام فرمود: «ابوالقاسم؛ به خدا این دین خداست که آن را برای بندگانش پسندیده است. بر آن پایدار باش. خدایت در دنیا و آخرت بر آن پایدار بدارد»

 

در حریم نور

صدوق آورده است که مردی بر ابوالحسن علی بن محمد هادی علیه السلام درآمد. امام علیه السلام از او پرسید کجا بودی؟ گفت: به زیارت حسین علیه السلام رفته بودم. فرمود: «اگر قبر عبدالعظیم را که نزد شماست زیارت می کردی، چون کسی بودی که قبر حسین علیه السلام را زیارت کرده است»

 

رشحاتی از قلم

خورشید است و شکوه چشم گیر چشم های مهربانت. هزار چراغ در دست هایت و هزار ستاره در دیدگانت.

بهار، روئیده است بر ردایت.

رد شده ای و «ری»، بهار باران است آمدنت را.

رد شده ای و «ری»، ضریحت را تنگ در آغوش گرفته است. آمده ای تا خاک این دیار، بوی فراموشی نگیرد.

آمده ای و ردّ گام هایت، ستاره زیر خاک است.

تو را کدام جذبه خورشید، بی خود کرده است که اینگونه حل شده ای در نور و ضریحت می درخشد این چنین؟

هزار دخیل بر ضریحت، هزار دعای نامستجاب، هزار قطره اشک، هزار دست التماس، تو را کدام هیاهو، این گونه تا آسمان کشانده است؛ تو را که بوی بهار می دهی و سبز پوش می گذری، تو را که هر سپیده، «ری» آغاز می کند روز را با سلام به ساحت مقدس ات، تو را که پای ایوانت، هزار مشتاق، هزار دردمند، هزار دوست دار، چشم دوخته اند عظمتت را؛ که زیارت تو هم سان با زیارت خورشید کربلاست، تو را که آسمان، خاکسارت است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *