پیامبر أعظم، آغازگر تغییر در فرهنگ جهانی
پیامبر أعظم، آغازگر تغییر در فرهنگ جهانی فرهنگ مجموعه ای از ارزشها، عادات، رفتار و سنت های هر قوم است و به همین نسبت در عصر بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نیز فرهنگ هایی – که بهتر است از آنها به عنوان خرده فرهنگ یاد کنیم – وجود داشتند. این فرهنگ ها گر […]
پیامبر أعظم، آغازگر تغییر در فرهنگ جهانی
فرهنگ مجموعه ای از ارزشها، عادات، رفتار و سنت های هر قوم است و به همین نسبت در عصر بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله نیز فرهنگ هایی – که بهتر است از آنها به عنوان خرده فرهنگ یاد کنیم – وجود داشتند. این فرهنگ ها گر چه بعضاً باقی مانده فرهنگ ادیان الهی و ابراهیمی بودند اما با ضد ارزشهای موجود در جامعه و فرهنگ اقوام و ملل مختلف که ناشی از تفکر و خواست های مادی بشر بود، آغشته شده بود. لذا تشخیص حق از باطل در این فرهنگ ها برای مردم بسیار سخت و بعضاً ناممکن شده بود؛ مطمئناً این نوع فرهنگ ها به نفع بشر نخواهد بود بلکه به نفع مستکبرین و حکام جور می باشد، چرا که آنان در لوای این فرهنگها منافع خودشان را تأمین می کنند.
اما فرهنگ های الهی دارای خصوصیاتی است به نفع مردم و همه طبقات جامعه. فرهنگ های الهی و بخصوص فرهنگ اسلامی قصد تحمیل اهداف نظام ارزشها و نظام دینی خود را ندارند، چرا که اگر مفاهیم ارزشمند این نظام های فرهنگی به نحو شایسته به مردم منتقل شود، ارزشها از ضد ارزشها شناسایی می شود و خرده فرهنگ های التقاطی جای خود را به نظام های برتر فرهنگی خواهند داد.
فرهنگ حقیقی در برابر فرهنگ التقاطی
فرهنگ به معنای جعل ارزشها براساس هواهای نفس، احساسات بشر و تمایلات انسانی نیست، بلکه فرهنگ اسلام براساس واقعیت ها و حقایق موجود شکل گرفت و ادامه یافت . پیامبر اسلام نیز در همین راستا به هدایت بشر همت گماشتند و زمینه ظهور و بروز فرهنگی برخاسته از متن حقایق و خواسته های الهی بشر را ایجاد نمودند تا بشریت با یکدیگر در رسیدن به سعادت همراه شوند.
در فرهنگ الهی برخاسته از وحی، دو مۆلفه بسیار مهم وجود دارد؛ یکی هماهنگی با فطرت و دیگری همسویی با عقل. فرهنگ اسلام در قالب یک نظام هماهنگ با فطرت و عقل وارد میدان شد، آن هم در زمانی که آن فرهنگهای باطل و التقاطی بر زندگی مردم سایه افکنده بودند. مسلم است که این نوع فرهنگ ها اثرات بسیار مطلوبی بر رفتار و کردار و زندگی فردی و اجتماعی انسان دارد.
فرهنگ اسلامی چون دارای این دو مۆلفه مهم – فطرت و عقل – بود توانست جامعه بشری را راهنمایی و هدایت کند. البته برخی مسایل وجود دارد که از سنخ فطرت یا عقل نیست بلکه فراتر از آن است، لذا به هدایت های ویژه نیازمند است. بنابراین هدایت بشر یا از طریق فطرت ممکن است یا احکام عقلی و یا وحی. این سه مرحله در رسیدن انسان به واقعیت های انسانی بسیار کمک می کند. از این رو، پیامبران با هدف اینکه انسان جایگاه واقعی خودش را بشناسد و به آن دست یابد و هویت خود را باز یابد، براساس متن وحی پروردگار به فرهنگ سازی جوامع پرداختند.
راز گسترش فرهنگ وحیانی اسلام بر مبنای فطرت، عقل و خواسته ها و نیازهای بشر ظهور پیدا کرد، حکم صادرنمود و به همین دلیل نیز گسترش یافت چون در کلیه احکام زندگی اسلام ریشه های فطری و عقلی و الهی نهفته بود و به این نیازهای روحی، روانی و مادی و معنوی او پاسخ گفت.
بشر چه در عصر بعثت و چه پس از آن تشنه حقایقی بود که از زبان وحی بیان می شد و چون این دستورها و راهنمایی های هدایتگرانه براساس همان سه محور اصلی زندگی بشر بود توانست چه در عصر بعثت و چه پس از آن و حتی اکنون که ۱۴ قرن از بیان آن ها گذشته است، پاسخ دهد.
وقتی انسان ها شاهد بودند که اسلام مجال ایفای نقش به فطرت و عقل داد، به سمت آن گرایش پیدا کردند. در واقع اسلام و فرهنگ اسلامی به بشر مجال ساختن زندگی متعالی براساس نیازها و خواسته های واقعی اش را داد به همین دلیل رویکرد مردم چه در عصر بعثت و چه پس از آن قابل توجه است.
البته کسانی که منافع مادی خود را در خطر می دیدند، با این حرکت انقلابی پیامبر صلی الله علیه وآله که تحول روحی عظیمی را در بسیاری از افراد به وجود آورد، مخالفت نمودند و سنگ اندازیهای زیادی هم داشتند و حتی به فرهنگ سازی انفعالی در برابر فرهنگ ناب اسلام پرداختند، چون انسانهایی که به کنه وجودی خودشان پی برده بودند دیگر در مقابل تحقیرهای آنان که منافی با شخصیت انسانی شان بود ایستادگی می کردند. لذا بیشترین کسانیکه علیه پیامبران واکنش داشتند و قیام کردند، بزرگان اقوام بودند و بیشترین کسانی که به اسلام پناه آورده بودند و در سایه اسلام شخصیت یافته بودند، رنج کشیدگان و مظلومین سابق جامعه بودند، چرا که ساخت زندگی براساس نیازها، آرزوها و با اختیار و انتخاب خود، آرزوی هر انسانی است.
ابزارهای انقلاب فرهنگی پیامبر
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله همچون سایر انبیای الهی بشر را به سمت خودشناسی و سپس خودسازی تشویق می کردند و روح هر انسانی خواستار استقلال در انتخاب و اختیار در گزینش نوع زندگی است، اما این استقلال و اختیار به معنای کنارگیری از هدایت های پیامبر نبوده و نیست. لذا ارجاع بشر به فطرت خود، توجه و اهتمام به احکام و هدایت عقلی، تکوینی، تشریعی و فطری از ابزار هدایت بشر توسط پیامبر و ایجاد تغییر فرهنگی بوده است.
ابزار مهم دیگری که پیامبران و بویژه پیامبر اسلام در ایجاد این تغییر از آن بهره جستند، استفاده از وزیران، مدیران و کارگزاران لایق است. انتخاب وزیر مطلع بر امور از ویژگی های مۆمنان است چون مۆمنان صلاح و منفعت جامعه و دیگران و خود را مد نظر دارند و این همان معنای ایمان واقعی است.
انتخاب این ویژگی برای وزیران یک پیامبر احتمال هر گونه سوء ظن، خطا در ولایتمداری و مصلحت خواهی برای پیروان آن پیامبر را کاهش و حتی به صفر می رساند و شبهات احتمالی را از بین می برد. لذا بهترین ابزار برای تحقق اهداف پیامبران در همین نکته نهفته است، یعنی انتخاب وصی، وزیر و جانشین اصلح، اطمینان و اعتماد به وزیر و داشتن ایمان به عملکرد کسی که بر مبنای آنچه گفته شد انتخاب شده است، هر چند نقش نظارت بر عملکرد وزرا نیز باید پررنگتر از آنچه بیان شد مدنظر قرار گیرد.
یکی دیگر از ابزارهای مورد استفاده در این راستا، محبت و رأفت پیامبر اکزم صلی الله علیه وآله نسبت به سایرین است. این ویژگی هر انسانی است که نسبت به محبت خالصانه و رأفت پدرانه یک سرپرست کرنش نشان می دهد. پیامبر صلی الله علیه وآله با استفاده از خصلت و خلق نیکوی خویش، آنچه را در لوای دستورهای الهی مد نظر داشتند به دیگران منتقل نمودند و آن مسایل و مطالب در ذهن مخاطبین ثبت و تثبیت شد، مگر آنهایی که دلهایی بیمار داشتند.
شیوه تبلیغی پیامبر
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تبلیغ رسالت خود را با دعوت از راه گفتگو و براساس استدلال آغاز کردند. در آیات قرآن که تعیین کننده مسیر حرکت زندگی همه مسلمانان بوده و هست، از چه واژه هایی بیشتر استفاده می شود؟ «یتدبرون»، «یتفکرون»، «یعقلون» و…، واژه هایی هستند که در اکثر آیات قرآن، مردم را به تفکر، تدبر و تعقل در آیات الهی و مخلوقات پروردگار دعوت و آنها را به نوعی با استدلال و با دلالت سخن گفتن، آشنا و دعوت می کنند. شیوه پیامبر در ابلاغ رسالتشان نیز همین شیوه بود، اما در مقابل، دشمنان پیامبر، وقتی در مقابل این فرهنگ بزرگ توان ایستادگی نداشتند، به مقابله منفی می پرداختند و اتهام ساحر بودن و… را به شخص پیامبر وارد می کردند.
در واقع ستیز آنها، ستیز فرهنگی نبود؛ زیرا آنها دارای فرهنگ به معنای واقعی نبودند، بلکه خرده فرهنگهای برخاسته از ایده های باطلشان تعیین کننده مسیر زندگی شان بود، لذا آنها توان مقابله فرهنگی نداشتند و به گواه و روایت تاریخ در آن موضع شکست خوردند، به همین دلیل دست به برخورد مسلحانه می زدند.
دیدگاهتان را بنویسید