حدیث روز

معاد و مهدویت بخش اول

معاد و مهدویت بخش اول نویسنده:دکتر محمد هادی همایون منبع: راسخون   ۱. درک ما از معاد موضوع معاد و قیامت و درک آن در این زندگی مادی از مواردی است که به رغم سهولت و لطافت بر انسان بسیار سخت و پیچیده می نماید. داستان ما و معاد داستان ماهی است و دریا. اگرچه […]

اشتراک گذاری
15 آذر 1400
208 بازدید
کد مطلب : 4830

/--old--/images/0001640 copy.jpg

معاد و مهدویت بخش اول

نویسنده:دکتر محمد هادی همایون

منبع: راسخون

 

۱. درک ما از معاد

موضوع معاد و قیامت و درک آن در این زندگی مادی از مواردی است که به رغم سهولت و لطافت بر انسان بسیار سخت و پیچیده می نماید. داستان ما و معاد داستان ماهی است و دریا. اگرچه دریای بیکران همه وجود ماهی را در برگرفته، اما وی از درک و توصیف آن عاجز است. از ابتدای تولدمان به مدد تعالیم و تعابیر دنیایی اطرافیانمان، تصویری کودکانه از خداوند و جریان آفرینش در ذهنمان شکل می گیرد. به دنبال این نوع نگاه به جریان آفرینش و بر اساس درکی که از موضوع مرگ در زندگی دنیوی برایمان حاصل می شود، نگاهی خطی به جریان آمد و شد انسان بر عقاید ما حاکم می گردد. بر اساس این نوع نگاه، ما در تاریخ و مکانی که نمی دانیم چرا این چنین انتخاب شده به این دنیا وارد می شویم. معمولاً پاسخ ما هم به این نحو ورود این است که چون مربوط به پیش از خلقت ما است به نوعی جبر محسوب می شود و ازآن گریزی نیست. به هر حال بر این خط و بُرداری که نقطه آغاز آن تولد است به سیر ادامه می دهیم.
البته به ما گفته می شود-به حق-که پیش از این دنیا در عالم دیگری که “عالم ذَرّ” می نامیم اش گونه ای از حضور را داشته ایم و در آنجا از ما پیمان هایی برای نحوه زندگی در دنیا گرفته اند که امروز آن را فراموش کرده و از آن غافل شده ایم. این برهه را نیز می توانیم بر این پاره خط زندگی بیفزاییم و در واقع شروع داستان را نه از تولد که از عالم ذر در نظر بگیریم.
سیر خود را بر خط زندگی ادامه می دهیم تا به آشناترین قسمت این جریان و در عین حال اسرارآمیزترین واقعه در زندگی بشر می رسیم: مرگ. اگر چه مرگ را تا زمان وقوع آن تجربه نمی کنیم، ولی بارها و بارها در میان اطرافیانمان شاهد آن می شویم و اساساً از همین رو است که آنچه برای ما نمود بیشتری دارد این روی سکه مرگ است که در دنیا اتفاق می افتد. در عین حال همانند تولد نمی دانیم که چرا در این زمان و مکان می میریم و آن را هم به علم الهی ارجاع می دهیم.
در ادامه عالم ذر، این بخش از نمودار یاد شده را که میان تولد تا مرگ قرار دارد “عالم دنیا” می نامیم و معتقدیم پس از مرگ به عالم دیگری به نام “برزخ” وارد می شویم که حد فاصل مرگ تا واقعه ای است که آن را “قیامت” نام می نهیم. از آنجا که معمولاً جسم مردگان را در میان خاک و در قبر می گذارند، تصور ابتدایی و کودکانه ای در ذهن ما شکل می گیرد که عالم برزخ در زیر پاهای ما در جریان است، در صورتی که با قدری تأمل تصدیق می کنیم که بطون زمین خاکی نیز متعلق به همین عالم مادی دنیا است و برزخ باید جای دیگری باشد که البته آن را هم نمی دانیم کجا است. همچنین از آن جا تصور روشنی از جریان معاد و تلاش انسان برای ملاقات پروردگار خویش نداریم،‌(۱) همانگونه که دنیا و زندگی در آن را جریانی منفعلانه می پنداریم، از بدو تولد تا هنگام مرگ؛ زندگی در عالم برزخ را نیز-که حتی بر اساس این نگاه خطی بایستی اشرف از زندگی دنیوی باشد-تنها به مثابه ایستگاه انتظاری در نظر می گیریم که محل وقوف کسانی است که پیش از دیگران مرده اند و تا برپایی قیامت کبری در این منزلگاه باید به انتظار بنشینند. این که چرا باید منتظر رسیدن و الحاق دیگران به این کاروان باشیم، پاسخ روشنی برای آن نداریم. حتی به روشنی نمی دانیم که گذران ما در آن عالم چگونه اتفاق می افتد و مشغولیت ما در آن عالم چیست. تنها اجمالاً می دانیم که پس از پشت سر گذاشتن جریان سخت و هولناک شب اول قبر و داستان نکیر و منکر، خودِ قبر، بر اساس محاسبه برزخی اعمالمان، تبدیل به باغی از باغ های بهشت یا گودالی از گودالهای دوزخ می شود (۲) و تا برپایی قیامت در آن به سر خواهیم برد.
به هر حال با ورود برخی به این عالم-بر اثر مرگ-و ادامه حیات برخی دیگر در عرصه دنیا، روزی می آید که ناگهان همه زمین و آسمان در هم پیچیده می شود و جهان خلقت به سوی نابودی سوق داده می شود. نفخه صور در مرتبه نخست همه را می میراند و در نفخه دوم همه زنده شده و سر از قبر برمی دارند و وارد عرصه “قیامت” می شوند. در اینجا منظور از قیامت عالمی است دیگر که پس از برزخ قرار دارد و در عین حال همنام واقعه ای است که بر روی زمین در عالم دنیا صورت گرفته است. این که چگونه واقعه ای در دنیا بر عالم برزخ تأثیر می گذارد و مردگان منتظر را نیز به عرصه قیامت می کشد برای ذهن خو گرفته به قواعد دنیوی ما نیز چندان معلوم نیست.
به هر حال با این اتفاقات وارد عالم قیامت به عنوان عالم نهایی می شویم که جای آن را نیز همان گونه که در مورد عالم برزخ جایی در این دنیا می پنداشتیم، و آن زیر این زمین بود، این بار در آسمانها می پنداریم و نخست تصور می کنیم که در پایان این قلمرو در جایی که ستارگان به پایان می رسند عالم قیامت آغاز می شود؛ هر چند که با اندکی تأمل تصدیق می کنیم که حتی اگر به چنین جایی برسیم، باز آنجا را باید عالم دنیا دانست و قواعد ماده را بر آن بار کرد؛ و سرانجام در مورد محل وقوع این عالم نهایی هم سکوت می کنیم، به هر صورت در آنجا پس از گذشتن از پل صراط و پشت سرگذاشتن مراحلی از قبیل میزان و نامه اعمال و شهادت اشهاد و حساب و جزا و شفاعت که البته زمانی بسیار طولانی را به خود اختصاص می دهد-در حالی که مختصر این جریان در عالم برزخ در طی یک مرحله به نام شب اول قبر و با سرعتی بسیار بیشتر اتفاق افتاده بود-وارد بهشت یا دوزخ می شویم و در آنجا اگر اهل بهشت باشیم وارد باغی می شویم که در آنجا همه نعماتی که در زمین می شناختیم و بدین شکل در دسترس ما نبود یکجا در اختیارمان قرار می گیرد و اگر اهل جهنم باشیم در آنجا بر اساس سنگینی گناهانمان به طور موقت یا جاودان در آتش خواهیم سوخت و در کنار آن به انواع عذابهای دیگر معذب خواهیم بود.
این خلاصه ای است از آن چه که کم و بیش در ذهن ما به عنوان انسان هایی که رونده اصلی این راهیم شکل گرفته و البته و متأسفانه در بررسی ای کمی تخصصی تر در کتب معاد نیز چندان افزوتر و روشن تر از این نمی یابیم.

۲. حقیقت معاد و جایگاه زمان و مکان

در نگاه اول به این جریان و با کمی دقت متوجه یک نکته می شویم که می توان آن را منشأ تمام این ابهامات دانست و آن موضوع زمان و مکان است. در جای جای این توصیف به موارد بی شماری برخوردیم که سخن از حضور این دو عامل مهم در تبیین ما بود: قرار گرفتن عوامل پس از هم وقوع جریانات متعدد قبل و بعد از دیگری، محل وقوع برزخ و جای بهشت و جهنم و بسیاری از موارد دیگر که همگی در پیله ای از زمان و مکان تنیده شده است. در صورتی که می دانیم زمان و مکان همچون بسیاری از اعتباریات دیگر همانند نسبت های گوناگون زوجیت، اخوت، مالکیت و جز آن و عوارض ماده از قبیل حجم و اندازه و رنگ و غیره از مختصات ماده و عوارض عالم دنیا است. تنها در این زندگی دنیوی است که بشر به این امور نیاز دارد و بر اساس قاعده لطف و نظم احسن از سوی خداوند تعالی در نظام این عالم قرار داده شده است. در ورای این عالم و در نبود این امور اعتباری موضوع به شکل دیگری جریان دارد.
بر این اساس برای تحلیل داستان آفرینش و تأمل در مسأله معاد بایستی نگاه خطی را به این جریان که منادی اصالت مکان و به ویژه زمان است یکسره کنار گذشت و تلاش نمود تا به الگویی برای تحلیل واقعی تر این موضوع دست یافت، الگویی که به دور از وابستگی به این اعتباریات مادی و دنیوی بتواند تصویر روشن تری از این راز بزرگ را به ما ارائه دهد.
شاید با این نگاه بتوان نسبت این سه عالم را که در میان فلاسفه، عالم ماده، مثال و عقل نیز نامیده شده است، به جای سه بخش از یک نیم خط که ابتدای آن معلوم و انتهای آن نامحدود است، نسبت میان سه دایره متحد المرکز دانست که به دلیل اختلاف در اندازه شعاع، هر یک بر دیگری محیط است و هر کدام در درون دیگری قرار دارد. دایره کوچکتر عالم دنیا، دایره میانی عالم برزخ و دایره بزرگتر که بر هر دو محیط است نمادی است از عالم قیامت؛ که البته این الگو نیز با توجه به محدودیتهای ما دچار اشکالات و نقائص تبیینی فراوانی است، اما دست کم برای تقریب واقعیت به ذهن از الگوی خطی کارآمدتر است:

 

“نکته ای که در این جا باید بدان توجه کرد این است که همین (نابودی دنیا قبل از قیامت) به ما اجازه خواهد داد تا قیامت را”بعد از” دنیا بدانیم؛ همانگونه که “مرگ” به ما اجازه می دهد تا برزخ را “بعد از” دنیا بدانیم و الا همانطور که عالم مثال محیط بر عالم ماده یعنی دنیا است، “نشأه بعث” نیز طبق برهان، محیط بر دنیا و برزخ خواهد بود.
حتی با چشم پوشی از مسأله احاطه، خودِ در هم پیچیده شدن بساط زمان و از میان رفتن حرکات در فاصله بین دو نشأه مذکور، موجب باطل گشتن نسبت زمانی خواهد بود که با آن “بعد” و “قبل” نیز دیگر وجود نخواهد داشت.(۳)
با این تحلیل یک نکته بر ما روشن می شود و آن این است که برخلاف تصور ابتدایی ما که هر چه در این عالم انجام می دهیم “صورتی” از آن را “بعداً” در عال دیگر می بینیم، واقعیت این است که این اعمال اگرچه به دلیل حضور ما در این عالم دنیا امکان وقوع دارد، اما واقعیت آن در عالم قیامت و در عرصه محشر و بهشت و دوزخ شکل می گیرد و تنها در این عالم صورتی ضعیف از آن و متناسب با احوالات این عالم بازتابانیده می شود. بر این اساس اگر به عنوان مثال شخصی در این عالم مرتکب کبیره ای همچون غیبت شود، بر مبنای اعتقادات ما و تصریح قرآن کریم مثل او مثل کسی است که گوشت برادر مؤمن خود را می خورد(۴) و عذاب او در جهنم نیز به همین صورت تجسم یافته عمل خواهد بود. حال آنکه اتفاق واقعی همان است که شخص غیبت کننده گوشت برادر مؤمن خود را می خورد و در نشأه ضعیف تر دنیا این عمل به شکل کلام و آن هم کلامی که شیرین و دلچسب است با دیگر ویژگی های غیبت تجلی می یابد.
ما در دنیا به دلیل تعلقات دنیوی تنها ظاهر را می بینیم و از باطن آن غافلیم و البته آن باطن هم در عالمی دیگر ظاهر تلقی می شود و خود دارای باطنی دیگر است تا به سرچشمه معانی برسد.
“بطلان اسباب و زائل گشتن حجاب ها و آشکارشدن باطنی که محیط به ظاهر و مقوم آن است، همه شاهدند که “قیامت” محیط بر این نشأه است، محیط بر آنچه در آن موجود است و یا بدنبال آن خواهد آمد. باطن، ظاهر را داراست و ظاهر نزد او حاضر است و لکن عکس آن صحیح نیست. و این همان گفته خداست که: و یقولون متی هو قل عسی ان یکون قریباً…”(۵)
پس در واقع ما همیشه در محضر خداوند و در عالم اصلی که همان قیامت باشد موجودیم و این ذهن ما است که به دلیل وابستگی به خاک و سابقه آفرینش از آن، به این عالم واقعی و اصیل حد می زند و زمانی نام آن را برزخ و زمانی دیگر با تنگ نظری بیشتر آن را عالم دنیا می نامد. اگر در همین عالم دنیا و میزان وابستگی انسان ها به اعتباریات آن هم دقت کنیم، متوجه این اختلاف می شویم. گروهی به تمام یا حجم عظیمی از اعتباریات دنیا از قبیل تعلق به مادیات، مالک دانستن خود نسبت به دارایی های مادی و حتی نسبت ها از قبیل فرزندان اصالت می دهند:

زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ‌ (۶)

دوستىِ خواستنی ها [ى گوناگون] از : زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سیم و اسب‏هاى نشاندار و دامها و کشتزار [ ها ] براى مردم آراسته شده، [لیکن] این جمله، مایه تمتّع زندگى دنیاست، و [حال آنکه] فرجام نیکو نزد خداست.
و گروهی دیگر همه این امور را از خداوند می بینند و تلاش می کنند تا آنچنان که خداوند در مورد آنان خواسته است عمل کنند. دنیازدگی گروه نخست و سختی و مضیقه زندگی در مورد آنان (۷) و وارستگی و راحتی در زندگی گروه دوم حتی در میان ما اسیران خاک کاملاً مشهود است و جالب این است که بر اساس فطرت قلباً به سمت زندگی نوع دوم در وجودمان تمایلی جدی می یابیم، مگر این که کاملاً غرق در دنیا شده باشیم.

۳. معاد و وظیفه انسان در دنیا

اینک و بر اساس این نوع نظامی که تبیین شد می گوییم وظیفه انسان این است که در زمان حیات این جهانی خود که امکان عمل را دارد تلاش کند تا یکی یکی عوالم را شکافته و به سوی قیامت شخصی خود حرکت کند. اساساً مهمترین فرق میان انسان با دیگر مخلوقات خداوند همین امکان حرکت است. حیوانات در پایین ترین سطح این آفرینش قرار گرفته اند و به هیچ روی نیز امکان رشد و تعالی را ندارند و به تعبیری در همین اول خط مسابقه مانده اند و به زندگی خود ادامه می دهند تا زمان مرگشان فرا رسد. در مقابل این گروه، فرشتگان و موجودات ملکوتی قرار دارند که با همان تعبیر از ابتدا در پایان مسیر مسابقه آفریده شده اند و فرض عصیان(۸) در مورد آنان معنایی ندارد. تنها این انسان است که به تعبیر زیبای قرآن کریم در “احسن تقویم”(۹) و با بهترین امکانات و استعدادها آفریده شده و سپس به “اسفل سافلین” (۱۰) وارد شده تا از آن با سعی و تلاش به “اعلی علیین”(۱۱) برسد.

جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت*** عین آتش شد و از این غیرت و بر آدم زد

از همین رو است که این موجود دو بعدی بر اثر غفلت و عصیان خداوند می تواند از حیوانات هم پست تر (۱۲) شود و با طاعت و عبادت می تواند از ملائک نیز برتر شود.(۱۳) این سیر ادامه دارد تا انسان به مقام قرب الهی و آنچه در تخیل ما هم نمی تواند واقع شود راه پیدا کند.
چنانچه انسان بتواند با کاستن از تعلقات مادی و پرداختن به تزکیه نفس، خود را از سطح این عالم بالاتر بکشد و از دریچه عالمی واقعی تر به اعمال خود بنگرد، می تواند در این دنیا-که ارزش آن به امکان عمل است-با قواعد برزخی و قیامتی عمل نماید. در این صورت است که تنها به امری می پردازد که ارزش واقعی آن جهانی داشته باشد و خود را در قالب تنگ ضوابط حاکم بر این دنیا اسیر نمی کند. در این حالت است که اصطلاحاً می گوییم چشم برزخی او باز شده است. مرحوم علامه طباطبایی در این خصوص ضمن بیان این که:
“آنچه از مقامات و کرامات خداوند سبحان در آخرت به امتها وعده داده شده است، برای اولیاء در دنیا حاصل است، و در آن مقامات به پیشوای خویش می پیوندند… پس اولیاء به نحو وراثت از مقامات ائمه علیه السّلام برخوردار می شوند. پس بدان این را! و از مواهب خداوند نسبت به اولیاء، سیر ایشان است میان عوالمی که ما بین عالم دنیا و خداوند قرار دارد.”(۱۴)
داستان حارثه بن مالک بن نعمان انصاری را نقل می فرمایند که بر اساس آن حارثه در ملاقاتی با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سؤال ایشان از حال او، مشاهداتش را از عوالم بالاتر و بهشت و جهنم و حتی اهل آنها بیان می کند.(۱۵) صرف نظر از جریان معراج خاص پیامبر اصولاً جریان معراج از جمله معراجی که در نماز مؤمن قابل حصول است از چنین تبیینی می تواند برخوردار باشد.(۱۶)
اما اگر طی دوران توقف در دنیا به جای تلاش برای آنچه اصطلاحاً سیر و سلوک الی الله خوانده می شود، به دنیا و لوازم آن سرگرم شود و اعتباریات آن را اصیل بپندارد، زمانی می رسد که بر اساس قاعده لطف، حضور بیشتر او دنیا جز خسارت و تباهی برای وی در بر نخواهد داشت. عمر هر انسانی، به تعبیر قرآن کریم (۱۷) به اندازه ای است که در آن بری هر کسی که اهل ذکر است تذکر حاصل شود. در این زمان خاص است که-بر اساس نوع اعمال انسان و نه صرفاً یک زمان تصادفی-هنگام مرگ فرا می رسد. ملائکه مأمور خداوند تلاش می کنند تا این انسان را از جسم خویش و بقیه تعلقات دنیوی که آن ها را اصیل می پنداشت خلع کنند و واقعیت عالم را به او نشان دهند (۱۸) او در مقابل با همه وجود خود را به زمین و دنیا می چسباند و تلاش می کند تا همچنان مالکیت خود را بر امور اعتباری ادامه دهد و این چنین است که داستان “نزع” و به اصطلاح ما جان کندن پیش می آید.(۱۹) سرانجام با انجا مأموریت ملائکه مأمور قبض روح و با جدا شدن جسم مادی از روح مجرد، چشم برزخی شخص باز می شود و واقعیت را می بیند،‌ (۲۰) اما زمانی دیگر دیر شده و فرصت عمل برای وی وجود ندارد. اینجا است که با دیدن حقایق عالم آرزوی بازگشت به دنیا می کند و حتماً پاسخ وی همان است که خداوند می فرماید (۲۱) چرا که با بازگشت به دنیا با سلوکی که وی داشته دوباره در چنبره وابستگی به اعتباریات آن گرفتار خواهد شد و همان گونه عمل خواهد کرد که او را بدینجا رسانده است.
اما داستان مرگ انسان های نیک این چنین نیست و به تعبیر روایات همچون بو کردن یک گل است و به راحتی در موعد مقرر خود-که نقطه اوج بهره گیری از زندگی دنیوی برای آبادی آخرت است-و باز در زمانی مشخص بر اساس اعمال فرد به وقوع می پیوندد.

۴. سرنوشت انسان در دیگر عوالم

از این مرحله به بعد و با ادامه واقعی تر مسیر، حوادث عالم برزخ و صحنه قیامت به دور از حاکمیت زمان و مکان شکل می گیرد و انسان خود را در این عوالم می یابد و حقایقی که تاکنون از چشم وی پوشیده بود برای او منکشف می شود. عالم برزخ با شباهت بیشتری به عالم دنیا و قواعد حاکم بر آن مجرایی می شود برای سوق دادن وی به سمت عالم قیامت و ورود به مراحل گوناگون آن. در این تعبیر “پل صراط” باطن و واقعیت همین مسیری است که در دنیا و در طول آنچه عمرش خواندیم طی شد. لغزش بر آن ما را به جهنم در خواهد انداخت که باطن تعلق به دنیا و عمل بر اساس قواعد آن است و گذشتن از آن طبیعتاً نتیجه ای در آن سوی پول جز بهشت رضا و لقای خداوندی نخواهد داشت.
با این تعبیر از جهنم راز این که همه انسان ها در ابتدا وارد جهنم می شوند و سپس از آنجا به سمت بهشت حرکت می کنند روشن می شود.(۲۲) اساساً سازوکار رشد انسان ها این گونه است که کار را باید از عالم خاک آغاز کنند و در طول زندگی خود تلاش کنند تا از خاک برآمده به افلاک برسند. نمادی به نام گیاه و درخت با همین سیر ظاهری، از همین رو، در زندگی زمینی ما در پیش چشمانمان گذاشته شده است تا آیه ای باشد از جانب خداوند برای یادآوری این واقعیت، همچنان که تمامی آنچه در زمین با آن سر و کار داریم از اجسام و مفاهیم و نسبت ها هر کدم به عنوان آیه ای بیانگر واقعیتی از امور اصیل عالم ملکوت است، برخلاف تصور ابتدایی ما که می اندیشیم این امور تنها از آنجا آیه و نشانه اند که به ما می فهمانند خالقی دارند و آن خداوند حکیم است. زمین و زندگی دنیوی نه تنها نشانه که سایه ای است از آنچه در عوالم بالا وجود دارد و نهایتاً با ذات اقدس الهی پیوند می خورد:

چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستی***صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی

هماهنگی و معنی دار بودن این جهان برگرفته از هماهنگی و انسجامی است که در عوالم بالا از ذات خداوندی نشأت می گیرد. از این رو است که معتقدیم عالم خلقت نظام احسن است و:

جهان چون چشم و خد و خال و ابرو است***که هر چیزی به جای خویش نیکو است

و اگر جز این تعبیر باشد، هیچگاه با رویکردی استقرایی و شمارشی نمی توان به این واقعیت رسید و در عین حال آن را اثبات نمود که نظام خلقت نظام احسن است و بهتر از آن امکان ندارد و الا خداوند همان را می آفریند. و این بهترین راه توجیه آن چیزی است که در این عالم و با نگاه دنیوی ما “شُرور” نامیده می شود. با این نگاه نه تنها شری در عالم وجود ندارد که همه لطف است و در جهت رساندن ما از اسفل سافلین خاک به اعلی علیین افلاک.
در این راستا هبوط آدم علیه السّلام تنها مخصوص او و همسرش حوا نبود. همه ما در زندگی دچار این هبوط و آغاز از جهنم می شویم. خوبان ما از همین مرحله شروع می کنند و به آنجا می رسند که رسیدند و بدان انسان ها نیز در همین مرحله می مانند تا با دیدن واقعیت چیزی جز حسرت نصیبشان نشود.
با این توجیه عالم ذر نیز جایگاه خود را پیدا می کند. اگر موضوع زمان در کار نباشد و همه چیز در محضر خداوند باشد، همین نوع زندگی و اعمال و رفتار ما است که در عالمی دیگر سبب شده است تا این گونه باشیم که هستیم. این که کی و کجا به دنیا بیاییم باز بر اساس قاعده لطف دائرمدار این است که می خواهیم چگونه زندگی کنیم. نحوه ورود ما به عالم و زمان و مکان آن در بهترین حالتی است که امکان دارد و این می تواند اشاره ای باشد به گوشه ای از احسن تقویم بودن آفرینش انسان. این تقوم احسن تنها ناظر به توانایی ها و ویژگی های جسمی و مادی یا خلقیات و روحیات نیست، که البته آن هم در تعیین نوع رفتار و سلوک ما مهم است، بلکه اموری این چنین از قبیل خانواده و شرایط محیطی و اجتماعی زمان تولد نیز بی شک بر عملکرد ما در دنیا تأثیر دارد؛ و اگر این بخش از شرایط تابع اعمال ما نباشد با خلأ بزرگی در توجیه احسن بودن این نظام و مسأله اصالت اختیار و تکلیف مواجه می شویم.
در واقع با این نگاه باید گفت که ما به طور کلی تنها از یک عالم-که عالم واقعی است-سخن می گوییم. این عالم از آن حیث که انتخاب های ما در آن اتفاق می افتد، عالم ذر؛ و از آن حیث که اعمال ما در آن انجام می شود، عالم دنیا؛ و از آن حیث که پاداش خوبی و بدی خود را می بینیم. عالم قیامت نامیده می شود. فلاسفه، حکما و عرفا نام های دیگری را نیز بر این عوالم گذاشته اند:
“مرحله نخست را به لحاظ این که مخزن همه اشیایی است که از آن نازل می شوند، “خزائن” می نامند، و به اعتبار این که نقائص و کاستی های دیگر مراتب از آن جبران می شود، “جبروت” نیز خوانده اند، زیرا جبروت به معنای بسیار جبران کننده است. همچنین به جهت این که از تبدیل و تغییر مصون بوده و حقیقت همه امور در آن محفوظ است، “لوح محفوظ” نیز نامیده می شود. این عالم به اعتباراتی دیگر، عالم قضاء، عالم عقول، عالم مثل و مجردات تامه نیز خوانده می شود. افزون بر این نام ها، قیامت کبری نیز نامی است که به لحاظ قوس صعود بر این عالم گذارده شده است.
مرحله دوم که واسطه بین دو مرتبه دیگر است، به دلیل واسطه بودن، عالم “برزخ” نامیده می شود و از این جهت که به رغم مادی نبودن، قدر و اندازه دارد، عالم “قدر” نیز خوانده می شود. این عالم را به لحاظ احاطه ای که بر عالم ملک و طبیعت دارد، “ملکوت” نیز گفته اند. مثال، خیال متصل، خیال منفصل، لوح محو و اثبات، و همچنین قیامت صغری نام های دیگری است که بر این مرتبه یا بر بخش هایی از آن به لحاظ های مختلف اطلاق می شود. سومین مرحله، عالم “طبیعت” است که ماده، ملک، دنیا، شهادت و… خوانده می شود.
چون هر مرتبه و مرحله نسبت به مراحل فراتر از خود، شهادت و نبت به مراحل مادون خود، غیبت است، هر مرحله ای که در وسط باشد نیز نسبت به مرحله پایین تر از خود غیب، و نسبت به فراتر از خود شهادت است. با این بیان، عالم طبیعت، شهادت مطلق است و ذات الهی که فراتر از همه مراتب و محیط بر همه است، باطن و غیب محض می باشد. ناگفته نماند که عوالم میانی و حتی عالم خزائن و جبروت نیز به اعتبارهای مختلف غیب و شهادت هستند.”(۲۳)
البته برخی (۲۴) میان طبیعت و دنیا فرق گذاشته و طبیعت را تنها متعلق به دنیا نمی دانند. از آن جا که در قیامت همین طبیعت است که تغییر شکل می دهد (۲۵) این تفکیک معقول می نماید. برخی (۲۶) نیز ضمن “ناسوت” خواندن عالم دنیا، دو عالم دیگر “لاهوت”، که عالم اسماء و صفات الهی و مقام معصومین است، و عالم “هاهوت”، که مقام ذات الهی است را بر این عوالم افزوده اند.

۵. قیامت کبری

تا اینجا سخن از سلوک شخصی انسان ها و ورود آنان به عرصه قیامت خویش بود، اما می دانیم که ما به عنوان شیعه معتقد به موضوعی به نام “قیامت کبری” هستیم که در آن با پایان یافتن زندگی زمینی انسان ها همگی وارد عرصه محشر می شوند. در تبیین این مرحله بسیار مهم باید گفت همان گونه که آمد انسان ها با طی مراحل تزکیه نفس و سلوک الی الله می توانند در حالی که هنوز حیات دنیوی دارند حجابها را یکی پس از دیگری از میان برداشته و عوالم را از منظری بالاتر به نظاره بنشینند و این منتهای سعادت هر کسی در دوران زندگی او است. در این حالت است که متوجه می شویم زندگی دنیوی او و لوازم آن هیچ نبوده و تنها بر اثر حد زدن او به عالم واقعی پدید آمده است. در این حال وی خود را در محضر خدا می یابد و آنچنان شوق الهی سراپای وجودش را فرا می گیرد که جز کسب رضای خداوند اندیشه ای را به خود راه نمی دهد و تنها بر اساس آن عمل می کند.
اینک و بر این اساس می گوییم که بر اثر مساعد بودن شرایط تعداد کسانی که به این مرحله می رسند و عملاً خود را بر دوزخ و صحنه قیامت می یابند رو به فزونی گذارد و یکی پس از دیگری حجاب ها را بردریده و بر هیچ بودن دنیا و لوازم آن گواهی دهند، بساط دنیا و ما فیها با ورود آخرین نفر به این عرصه برچیده شده و عملاً دنیا جای خود را به آخرت خواهد داد. بلکه باید گفت پرده دنیا از پیش آخرت کنار رفته و عالم ملکوت خود را به تمامی جلوه گر خواهد ساخت. و این شرایط مساعد بر اساس آیات و روایات بی شمار همان جریانی است که با ظهور امام عج الله تعالی فرجه الشریف رخ خواهد داد.
ظاهراً سازوکار این حرکت عظیم آنچنان که از آیات قرآن کریم برمی آید، چنین است که ابتدا انسانها تحت ولایت معصوم و به رهبری ایشان به عمران و آبادانی زمین آنچنان که خداوند خواسته است می پردازند (۲۷) و نازله ای از بهشت موعود را در آن ایجاد می نمایند(۲۸) در این حالت زمین به اوج آبادانی خود و مساعد بودن شرایط برای رشد مادی و معنوی انسان ها می رسد. در این مرحله است که همان گونه که در مورد یکایک انسان ها رسیدن به نقطه اوج بلوغ، آغاز حرکت به سمت نقصان در مادیات و کسب مقدمات ورود به جهان آخرت است، تحولاتی این چنین اصالتاً در بینش انسان ها و تبعاً در زمین آغاز می شود تا زمین و انسان به طور کلی عالم ماده را به عالم ملکوت پیوند زند(۲۹) در این تبیین، ارزش محوری اعمال انسان ها آنقدر زیاد و تعیین کننده است که بر عالم ماده و جمادات نیز تأثیر می گذارد و آن را به سوی ملکوت سوق می دهد. بر این اساس دوران تاریک و سرد ما که دوران غیبت و پیش از ظهور می نامندش دوران جنینی این عالم بایستی تلقی شود و جریان ظهور را باید سرآغاز زندگی واقعی بشر بر روی زمین و نه آخرالزمان که اول الزمان نامید.
از آنجا که همه این اتفاقات و تحولات با جریان مبارک قیام و ظهور آغاز می شود در ادبیات قرآنی میان قیام و قیامت رابطه ای لطیف برقرار است و سرّ تأویل آیات به ظاهر مربوط به قیامت در کلام اهل بیت علیهم السّلام به دوران قیام و ظهور و حتی در برخی آیات منحصر دانستن آن به دوران ظهور و متعلقات آن می تواند همین تعلیل باشد.(۳۰) در تناسب با سه عالم دنیا، برزخ و قیامت؛ و نسبت آنان با یکدیگر، ظهور نیز نزاله ای از رجعت، و رجعت نازله ای از قیامت است. قیامت، باطن رجعت، و رجعت نیز باطن ظهور است.
حافظ رحمه الله در بیانی ظریف و در توصیف اوضاع آشفته پیش از ظهور و در دوران غیبت و هجران از امام عج الله تعالی فرجه الشریف چنین می سراید:

حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر***کنایتی است که از روزگار هجران گفت

۶. معاد و حکومت جهانی اسلام

اینک با تبیین مختص مسأله معاد تا حدی که مورد نیاز این نوشتار بود، زمان آن رسیده است که با توجه به موضوع مأموریت پیامبران به تبیین رابطه معاد و مهدویت بپردازیم. به طور کلی در مورد فلسفه بعثت پیامبران به دو اصل اساسی در قرآن کریم و متون اسلامی اشاره شده است. هدف نخست و اساسی بعثت پیامبران چیزی نیست جز دستگیری از انسان دو بعدی و رساندن او از مرتبه اسفل سافلین به اعلی علیین که از آن به توحید و تزکیه تعبیر می نماییم. انسان با زندگی بر روی همین کره خاکی و با راهنمایی و راهبری انبیاء علیهم السّلام باید به مقام خلیفه اللهی که ویژه او است دست یابد. قرآن کریم در مورد این رسالت چنین می فرماید:
لقد منّ الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً من انفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین.(۳۱)
بی شک خداوند بر ایمان آورندگان منت گذاشت که در میانشان پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و ایشان را تزکیه کند و کتاب حکمت را بدیشان بیاموزد، اگرچه از پیش درگمراهی آشکاری بودند.
امام خمینی رحمه الله علیه نیز با بیانی زیبا در این خصوص چنین می فرمایند:
“آنچه که شما ملت شریف و مجاهد برای آن بپا خاستید و دنبال می کنید و برای آن جان و مال نثار کرده و می کنید، والاترین و بالاترین و ارزشمندترین مقصدی است و مقصودی است که از صدر عالم در ازل و از پس این جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد و آن مکتب الوهیت به معنی وسیع آن و ایده توحید با ابعاد رفیع آن است که اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و درجات و مراتب غیب و شهود است و آن در مکتب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم به تمام معنی و درجات و ابعاد متجلی شده و کوشش تمام انبیاء عظام علیهم السّلام و اولیاء معظم علیهم السّلام برای تحقق آن بوده و راهیابی به کمال مطلق و جلال و جمال بی نهایت جز با آن میسر نگردد، آن است که خاکیان را بر ملکوتیان و برتر از آنان شرافت داده و آنچه برای خاکیان از سیر در آن حاصل می شود برای هیچ موجودی در سراسر خلقت در سر و علن حاصل نشود.”(۳۲)
نکته ای که در اینجا شایان توجه می باشد این است که در جریان زندگی هر فرد بر روی زمین این سیر از خاک تا افلاک برای هر سالکی به طور جداگانه امکان دارد و شرایط پیرامونی اجتماعی و حکومتی تأثیری در اصل حرکت فردی ندارد. از همین رو است که بر این باوریم که شیعه امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف بودن و از صحابه و یاران ایشان به شمار رفتن منوط به دوران ظهور نیست و حتی در صورت قابلیت می توان به محضر پرفیض امام در زمان غیبت رسید و بالاتر از آن، مأموریت هایی را نیز از آن وجود مقدس تلقی نمود. لذا از جهت امکان رشد فردی هیچ ستمی بر منتظران و کسانی که در دوران غیبت روزگار می گذرانند نرفته است و میان آنان و کسانی که حضور معصوم را در زمان حیات ایشان درک نموده اند هیچ تفاوتی نیست، بلکه چه بسیار کسانی که درک حضور معصوم برای آنان جز شقاوت به دنبال نداشت و چه بسیار کسانی که در زمان غیبت مقامی همانند مجاهدان در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دارند.(۳۳)
اما اگر ظهور امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف را مقدمه حرکت جمعی انسان ها و رساندن آفرینش به روز قیامت بدانیم و این روز را نه روز آشفتگی جهانی که روز رسیدن انسانیت و انسان ها در کلیتشان به سرمنزل مقصود تعریف نماییم، لازمه این سلوک جمعی حکومتی فراگیر و جهانی و مبتنی بر عدل و قسط است که از ابتدای تاریخ همه تلاش های انبیاء در کنار هدایت انسان ها بر آن متمرکز بوده است و این همان اتفاقی است که در باور شیعی ما در آخرالزمان و به دست مبارک حضرت بقیه الله الاعظم عج الله تعالی فرجه الشریف به وقوع می پیوندد: حکومت جهانی اسلام. این چنین است که موضوع مهدویت و قیام آخرالزمان نه به عنوان یک اعتقاد کلامی و تاریخی شیعی، که به عنوان موضوع اصلی تاریخ بشر در مرکز دعوت پیامبران الهی قرار داده شده است. انبیاء آمده اند تا ضمن توجه دادن انسان ها به مراتب عالی سیر و سلوک و مکارم اخلاق، زمینه حکومت جهانی اسلام را در آخرالزمان فراهم نمایند.

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ.(۳۴)

ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند که چه کسی او و رسولانش را یاری می کند بی آنکه او را ببیند؛ خداوند قویّ و شکست ناپذیر است!
امام خمینی رحمه الله علیه و به عنوان یکی از مهمترین حلقه های این زنجیر به هم پیوسته که با انقلاب بزرگ خویش مفهوم حکومت جهانی اسلام را در پیش روی ما قرار داد، در خصوص این دو مأموریت پیامبران الهی علیهم السّلام چنین می فرماید:
“انبیاء هم که مبعوث شدند برای این مبعوث شدند که معنویات مردم را و آن استعدادها را شکوفا کنند که در آن استعدادها بفهمند به این که چیزی نیستیم و علاوه بر آن مردم را، ضعفاء را از تحت سلطه استکبار بیرون بیاورند. از اول انبیاء این دو شغل را داشته اند. شغل معنوی که مردم را از اسارت نفس خارج می کنند، از اسارت خودش خارج کنند (که شیطان بزرگ است) و مردم و ضعفاء را از گیر ستمگران نجات بدهند… این دو شیوه را به عیان در قرآن و سنت و در عمل خود رسول الله می بینیم. دعوت به معنویات الی حدی که بشر می تواند به او برسد و فوق او و بعد هم اقامه عدل.”(۳۵)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *