حدیث روز

مقدمات ظهور- بخش سوم

مقدمات ظهور- بخش سوم   ج) نقش‌یاران‌در زندگانی‌امامان‌ ‌در تاریخ‌امامان‌معصوم(علیهم‌السلام) نیز نیازمندی‌به‌چنین‌پشتوانه‌ای‌را به‌صورت‌متعدّد در دوره‌ی‌هر امامی‌مشاهده‌می‌کنیم. شواهد بسیاری‌وجود دارد که‌دلالت‌می‌کند بر این‌که‌اگر امامان‌(علیهم‌السّلام) پیروان‌نیرومند و یاران‌متعهد و کارایی‌داشتند، در برابر دشمنان‌دست‌ به‌اقدامات‌نظامی‌می‌زدند و حکومت‌حقّ اسلامی‌را تشکیل‌می‌دادند، ولی‌این‌وظیفه‌را به‌طور نامعیّنی‌به‌تأخیر انداختند تا زمانی‌که‌فعّالیّت‌های‌فکری‌پیروان‌شان‌به‌بار بنشیند و ترجمان‌آگاهی‌سیاسی‌و مذهبی‌آنان‌شود و در همین‌مسیر، بالا‌خره، یکی‌از امامان‌معصوم‌(علیهم‌السّلام) قادر شود با […]

اشتراک گذاری
15 آذر 1400
242 بازدید
کد مطلب : 5490

/images/278968346_1429842101.jpg

مقدمات ظهور- بخش سوم

 

ج) نقش‌یاران‌در زندگانی‌امامان‌
‌در تاریخ‌امامان‌معصوم(علیهم‌السلام) نیز نیازمندی‌به‌چنین‌پشتوانه‌ای‌را به‌صورت‌متعدّد در دوره‌ی‌هر امامی‌مشاهده‌می‌کنیم. شواهد بسیاری‌وجود دارد که‌دلالت‌می‌کند بر این‌که‌اگر امامان‌(علیهم‌السّلام) پیروان‌نیرومند و یاران‌متعهد و کارایی‌داشتند، در برابر دشمنان‌دست‌ به‌اقدامات‌نظامی‌می‌زدند و حکومت‌حقّ اسلامی‌را تشکیل‌می‌دادند، ولی‌این‌وظیفه‌را به‌طور نامعیّنی‌به‌تأخیر انداختند تا زمانی‌که‌فعّالیّت‌های‌فکری‌پیروان‌شان‌به‌بار بنشیند و ترجمان‌آگاهی‌سیاسی‌و مذهبی‌آنان‌شود و در همین‌مسیر، بالا‌خره، یکی‌از امامان‌معصوم‌(علیهم‌السّلام) قادر شود با ابزار نظامی،‌حکومت‌را به‌دست‌گیرد.

۱- حضرت‌علی‌(علیه‌السّلام)
‌در رابطه‌با حکومت‌حضرت‌علی‌(علیه‌السّلام) که‌بلافاصله‌بعد از رحلت‌پیامبر گرامی‌اسلام‌(صلّی‌اللّهُ علیه‌وآله‌وسلّم) برپا نشد، در روایتی‌از فضل‌بن‌شاذان‌که‌به‌امام‌باقر (علیه‌السّلام) منتهی‌می‌گردد، چنین‌آمده‌است:
رسول‌خدا (صلّی‌اللّهُ علیه‌وآله‌وسلّم) به‌امیرمؤ‌منان‌علی‌(علیه‌السّلام) خطاب‌فرمود: <یا علی! اِن‌قریشاً ستُظهَر علی ما استَب ‏طنَت ‏ه‌و تجتمع‌کلمتُهم‌علی ظُلمک و قهرک. فاِن ‏ وَجدتَ اعواناً فجاهِدهُم، وَاِن ‏ لم‌تجد اعواناً فکُف یدک واَحقِن ‏ دَمَک؛ فاِنَّ الشهادَه مِن‌وَرائک. وَاعلَم‌انّ ابنی‌یَنتقِمُ مِن‌ظالمیک و ظالمی اولادِک و شیعتک فی الدنیا، و یُعَذّبهم‌اللّه‌فی الاخِره‌عذاباً شدیداً.>؛ ای‌علی! همانا قریش، به‌زودی، علیه‌تو برخواهند خاست‌و به‌خاطر ظلم‌و غلبه‌بر تو، دست‌به‌دست‌هم‌خواهند داد. اگر یاورانی‌یافتی، پس‌به‌جهاد با ایشان‌برخیز، واگر نیافتی‌کسانی‌را که‌تو را یاری‌کنند، پس‌دست‌نگهدار و خون‌خویش‌را حفظ‌کن. به‌درستی‌که‌شهادت، در انتظار تو است. بدان‌که‌فرزند من‌[مهدی‌(علیه‌السّلام)] از ستمگران‌بر تو و بر فرزندان‌و شیعیان‌ات‌در دنیا انتقام‌خواهد گرفت، و خداوند در آخرت‌ایشان‌را به‌عذاب‌سخت مبتلا خواهد کرد.
‌در این‌هنگام، سلمان‌فارسی‌از آن‌حضرت‌پرسید: <ای‌رسول‌خدا! (آن‌فرزندی‌که‌از دشمنان‌انتقام‌خواهد گرفت) کیست؟>. حضرت‌فرمود:
التاسع‌مِن‌وُلدِ ابنی‌الحسین، یظهر بعد غیبتِهِ الطویله، فَیُعلِنُ امرَ الله‌ویظهر دین‌الله‌و ینتقم‌مِن‌اعداء الله‌و یملا‌الا‌رض‌قسطاً و عدلاً کما مُلِئَت‌جوراً و ظلماً۵۲ نهمین‌از فرزندان‌پسرم‌حسین‌(علیه‌السّلام) که‌بعد از غیبتی‌طولانی، آشکار می‌شود، پس‌امر خدا را ظاهر می‌گرداند و دین‌او را پیدا می‌سازد، و از دشمنان‌خدا انتقام‌می‌گیرد، زمین‌را پر از عدل‌و داد می‌کند، هم‌چنان‌که‌لبریز از ظلم‌و جور شده‌است.
‌به‌راستی‌چرا امیرالمؤ‌منین‌(علیه‌السّلام) که‌خود <در کودکی، بزرگان‌و شجاعان‌عرب‌را به‌خاک‌افکند و شاخه‌های‌بلند درخت‌قبیله‌های‌بت‌پرستی‌را درهم‌شکست>۵۳ حال، برای‌ستاندنِ حق‌خویش، مأمور می‌شود که‌اگر یاوری‌پیدا کرد، اقدام‌ کند؟
‌این‌حدیث‌شریف، به‌روشنی بیان‌می‌کند که‌مسئولیّت‌جلوگیری‌از ریخته‌شدنِ خون‌ولیٍّ خدا، بر عُهده‌ی‌انسان‌های‌لایق‌و کارامدی‌است‌که‌توانایی‌حفاظت‌از جان‌امام‌خویش‌را داشته‌باشند. در پرتو وجود چنین‌یارانی‌است‌که‌حجّت‌خدا مجالِ قد عَلَم‌کردن‌در برابر دشمنان‌دین‌خدا را خواهد یافت. در صورت‌فقدان‌این‌عنصر حیاتی‌از پهنه‌ی‌زندگی‌سیاسی‌ولیّ خدا، او، مأمور به‌سکوت‌است، حتّی‌در مقابل‌اساسی‌ترین‌انحرافات‌پدید آمده‌در مسیر سعادت‌بندگان‌خدا، که‌خلافت‌و جانشینی‌رسول‌خدا باشد.
‌به‌راستی، چرا آن‌علی(علیه‌السّلام) که‌به‌فرموده‌ی‌پیامبر اسلام‌(صلّی‌اللّهُ علیه‌وآله‌وسلّم) <اگر مردم‌شرق‌و غرب‌عالم‌در برابرش‌بایستند، بر همه‌ی‌آنان‌غلبه‌می‌کند۵۴ در خطبه‌ی‌یکصد و هشتاد و یکم‌نهج‌البلاغه۵۵، پس‌از یادِ مهدی‌موعود (علیه‌السّلام) لب‌به‌گلایه‌از اطرافیان‌خود می‌گشاید، با حال‌گریه‌دست‌بر محاسن‌سپیدش‌می‌زند و خاطره‌ی‌یاران‌با وفایش، عمّار و ابن‌تّیهان‌و ذوالشهادتین‌و… را زنده‌می‌کند؟ آیا پاسخ، جز این‌است‌که‌مردی‌چون‌علی‌(علیه‌السّلام) نیز برای‌دست‌یابی‌به‌اهداف‌بلند خویش، به‌یاورانی‌چون‌مالک‌اشترها که‌جان‌بر کف، در پی‌تحقق‌اهداف‌امام‌خویش‌هستند، نیازمند است؟
‌مرور خطبه‌های‌۲۷ و ۶۹ و ۷۰ و ۹۶ و ۱۸۱ نهج‌البلاغه۵۶ و نیز دقّت‌در ماجراهای‌کوچک‌و بزرگ‌دوران‌حکومت‌امام‌اوّل‌(علیه‌السّلام) به‌ما می‌نمایاند که‌کمیِ اطرافیان‌لایق‌و کارامد، در کوتاهیِ عمر دولت‌آن‌حضرت‌تأثیر زیادی داشته‌است.

۲- امام‌حسن‌مجتبی‌(علیه‌السّلام)
تا کنون‌روشن‌شد که‌در هر انقلاب‌و حکومتی، پس‌از رهبری، جریان‌اصلی‌مقاومت‌و اداره‌ی‌امور، بر عهده‌ی‌نیروهای‌مخلص‌و کارامدی‌است‌که‌بیش‌ترین‌فشار و بار حرکت‌را بر شانه‌کشیده‌و هسته‌ی‌مرکزیِ نظام‌را تشکیل‌می‌دهند.
‌آن‌چه‌از خلال‌روایات‌به‌دست‌می‌آید، این‌است‌که‌اگر امام‌دوم، حضرت‌حسن‌بن‌علی‌(علیهماالسلام) اطراف‌خویش، چنین‌یاوران‌و مدیرانی‌را می‌یافت، دست‌از حکومت‌نوبنیان‌خویش‌نمی‌کشید. خیانت‌سه‌تن‌از سرلشکران‌آن‌حضرت‌و طاقت‌نیاوردن‌ایشان‌در مقابل‌سیم‌و زَرهای‌معاویه‌لعنه‌اللّه‌که‌در نهایت‌به‌ترک‌لشکرگاهِ امام‌خویش‌و پیوستن‌به‌سپاهیان‌دشمن‌منجر شد، از سختی‌امتحاناتی‌حاکی است‌که‌شیعیان‌برای‌نشان‌دادن‌میزان‌پایداری‌و صداقت‌خویش‌نسبت‌به‌حق‌با آن‌روبه‌رو هستند،۵۷ آزمایشاتی‌که‌حکم‌غربال‌مدعیان‌طرفداری‌از حجّت‌خدا را دارند، و در صورت‌سربلند بیرون‌آمدن‌از آن، حجّت‌را بر ولیّ خدا، برای‌رویارویی‌با دشمنان‌تمام‌می‌کند.
‌مرور تاریخ‌زندگی‌امام‌حسن‌مجتبی(علیه‌السّلام) به‌ما نشان‌می‌دهد که‌عمده‌ترین‌علت‌در کناره‌گیری‌آن‌حضرت‌از میدان‌جنگ‌با معاویه‌لعنه‌اللّه، و واگذاری‌زمام‌حکومت‌به‌وی، نداشتن‌یاران‌با وفایی‌بود که‌آن‌امام‌مظلوم(علیه‌السّلام) را در مقابل‌دشمن‌نصرت‌دهند.
‌حضرت‌حسن‌بن‌علی(علیهما‌السّلام) در کلامی‌نورانی‌علت‌قبول‌صلح‌را چنین‌بیان‌می‌فرماید: وَاللّه‌ما سلمتُ الا‌مر اِلیه‌اِلاّ انّی‌لم‌اجِد انصاراً، ولو وَجدَتُ انصاراً لقاتَلتُهُ لیلی‌و نَهاری…۵۸ به‌خدا سوگند! من‌کار را به‌معاویه‌واگذار نکردم‌مگر به‌این‌دلیل‌که‌یاور نیافتم، و اگر می‌یافتم‌کسانی‌را که‌یاری‌ام‌می‌کردند، در طول‌شب‌و روزام‌با او می‌جنگیدم.

۳- امام‌حسین‌(علیه‌السّلام)
‌تأثیر فراوان‌برخورداری‌از یاران‌کارامد و هواداران‌استوار گام‌و مخلص، تا آن‌جاست‌که‌در بررسی‌تاریخ‌حضرت‌حسین‌بن‌علی‌(علیهماالسّلام) به‌این‌نتیجه‌می‌رسیم‌که‌وجود چنین‌یارانی، ‌در‌ورود‌آن‌حضرت‌به‌میدان‌خونین‌دفاع‌از اصول‌شریعت، ایفا کرده‌است.
‌در نقلی، مهم‌ترین‌دغدغه‌ی‌جناب‌عقیله‌ی‌بنی‌هاشم‌حضرت‌زینب‌کبری (علیهاالسلام) که در شب‌عاشورا، در رابطه‌با یاران‌امام‌حسین‌(علیه‌السّلام) بروز کرده، او، به‌آن‌حضرت‌عرض‌می‌کند:
اخی! هل‌استعلمتَ مِن‌اصحاب نیّاتهم؟ فاِنّی اخشی ان ‏ یسلموک عند‌الوثبه‌و اصطکاک اسنه؛ برادر جان! آیا از مقاصد و نیّت‌های‌یاران‌ات‌آگاهی‌پیدا کرده‌ای؟. من‌از آن‌می‌ترسم‌که‌ایشان‌تو را در سختی‌جنگ‌رها کنند.
‌سیدالشهداء (علیه‌السّلام) در پاسخ، گریست‌و فرمود:
اما وَاللّهِ! – لقد ‏ نهرتُم‌و بَلَو ‏تُهم‌و لیس‌فیهم‌الا‌شوَش‌الا‌قعسَ، لَیستاءنِسوُنَ بالمَنّیه دونی استیناس‌الطفل‌بِلَبنِ اُمّه؛ ۵۹ به‌خدا سوگند! من‌ایشان‌را از خودم‌راندم‌و آزمایش‌کردم. در میان‌آنان، کسی‌که‌مُتکبر و فراری‌از کار باشد، نیست. به‌درستی‌که‌اُنس‌ایشان‌به‌کشته‌شدن‌در رکاب من، بیش‌تر است‌از اُنس‌طفل‌شیرخوار به‌شیر مادر.
‌آزمایش‌اطرافیان‌از سوی‌حضرت‌امام‌حسین‌(علیه‌السّلام)، حاکی‌از رابطه‌تنگاتنگ‌نحوهِ‌تصمیم‌گیری‌رهبر با موقعیت‌روحی‌و روانی‌و اخلاقی‌و اعتقادی‌یاران‌است. همان‌گونه که‌اعلامِ برداشتن‌بیعت‌از ذمّه‌اطرافیان‌در منازل‌مختلفِ سفر به‌کربلا، به‌خصوص‌در شب‌عاشوراء، خبر از آن‌می‌دهد که‌سیدالشهداء (علیه‌السّلام) به‌طور مستمر، در پی‌پاکسازی‌اطرافیان‌خود بودند تا در نهایت‌کسانی‌به‌عنوان‌یار در کنار آن‌حضرت‌باقی‌بمانند که‌ناب‌ناب‌و در بالاترین‌درجه‌خلوص‌باشند.
‌در بیان‌دیگری، آن‌حضرت‌یاران‌خویش‌را چنین‌توصیف‌می‌کند:
فاِنّی‌لا اعلم‌اصحاباً اوفی ولاخیراً مِن‌اصحابی۶۰ به‌درستی‌که‌من، یاران‌و همراهانی‌با وفاتر و بهتر از اصحاب‌خویش‌نمی شناسم.
‌این، خود، نشانه‌ی‌آن‌است‌که‌بودن‌و نبودن‌چنین‌اصحابی، در تصمیم‌سازی‌برای‌رهبری‌یک‌نهضتِ پایدار، بسیار حایز اهمّیّت‌است. به‌درستی‌که‌عدم‌وجود یارانی‌جان‌بر کف‌در اطراف‌حضرت‌حسن‌بن‌علی‌(علیهماالسّلام) باعث‌شد تا حضرت‌اش‌رویاروییِ نظامی‌با معاویه‌لعنه‌اللّه‌را که‌به‌منزله‌ی‌به‌کارگیری‌آشکار تمام‌قوا برای‌ریشه‌کنی‌باطل‌و پی‌ریزی‌و حفاظت‌از حکومت‌حق‌است، امری‌نابه‌جا به‌شمار آورد، و در مقابل، وجود همین‌یاران،‌هر چند اندک، پیرامون‌حضرت‌حسین‌بن‌علی‌(علیهماالسّلام)، عاملی‌مهم‌گشت‌تا قیام‌به‌شمشیر بهترین‌راهِ احیای‌آیین‌رو به‌اُفولِ اسلام‌ناب‌به‌حساب‌آید.
‌به‌راستی، آیا یاران‌حضرت‌مهدی‌(علیه‌السّلام) می‌توانند کم‌تر از یاوران‌سیدالشهداء (علیه‌السّلام) باشند که‌ظهر عاشورا، جسم‌خویش‌را سپر تیرهای‌بلا کردند تا حجّت‌خدا، در امنیّت، به‌ اقامه‌ی‌نماز بپردازد؟
ضرورت‌عبرت‌آموزی‌از عمل‌کرد پیشینیان، طرح‌این‌پرسش‌را بایسته‌می‌کند که‌آیا اگر اهل‌کوفه‌به‌جای‌پایمال‌نمودن‌بیعت‌خویش‌با سبط‌پیامبر اکرم(صلّی‌اللّهُ علیه‌وآله‌وسلّم)، حضرت‌امام‌حسین(علیه‌السّلام)، بر عهد خویش‌درباره‌ی‌یاری‌آن‌حضرت، ثابت‌و استوار باقی‌می‌ماندند، آیندگان‌شاهدِ رقم‌خوردنِ صفحات‌تاریخ‌با چه‌محتوا و مطالبی‌بودند؟

۴- امام‌صادق‌(علیه‌السّلام)
‌بعد از شهادت‌امام‌سوم‌(علیه‌السّلام) نیز امامان‌دیگر، از این‌رکن‌اساسی‌غافل‌نبودند و بر حسب‌اقتضای‌زمان، در صدد تربیّت‌مُهره‌هایی‌بر آمدند تا در صورت‌تشکیل‌دولت‌حق‌الهی، ایفای‌نقش‌کنند و توانایی‌عهده‌گیری‌بخشی‌از مسئولیّت‌نهضت‌را داشته‌باشند.
‌این‌برنامه، به‌طور پنهانی‌ادامه‌داشت‌تا آن‌که‌توقّع‌زود هنگام‌برخی‌از یاران‌امام‌صادق‌(علیه‌السّلام) در برپایی‌حکومت‌ناب‌اسلامی‌به‌دست‌آن‌حضرت، سبب‌شد تا حضرت‌اش‌ضمن‌پرده‌برداری‌از این‌استراتژی، ناکاراییِ اطرافیان‌را علّتی‌مهم‌در عدم‌تشکیل‌حکومت‌اصیل‌توحیدی‌به‌دست‌خویش‌ برشمارَد.
‌در روایتی، وقتی‌که‌ برخی‌از اصحاب‌امام‌ششم‌(علیه‌السّلام) به‌آن‌حضرت‌ابراز محبّت‌کردند و با بیان‌کثرتِ جمعیّت‌شیعیان، به‌صورت‌کنایه، از زمان‌قیام‌آن‌حضرت‌و تشکیل‌حکومت‌حق‌الهی‌می‌پرسند امام‌صادق‌(علیه‌السّلام) می‌فرماید:
<اما لوکَمُلَت ‏ العدّه الموصوفه‌ ثلاثمئه‌و بضعه‌عشر، کان‌الذی تریدون…>۶۱؛ آگاه‌باش! هرگاه‌آن‌عدّه‌ی‌وصف‌شده‌[که‌توانایی‌یاری‌ما را، در تشکیل‌دولت‌الهی‌دارند] به‌سیصد و اندی‌نفر برسند، آن‌زمان، آن‌چه‌شما در خواست‌می‌کنید، محقّق‌خواهد شد.
‌در روایت‌دیگری، هنگامی‌که‌سُدیر صیرفی‌وارد بر امام‌صادق‌(علیه‌السّلام) شده‌و عرض‌کرده: <وَاللّهِ ما یَسعُکَ القعود؛ به‌خدا سوگند! اکنون‌زمان‌نشستن‌شما نیست‌[بلکه‌باید قیام‌کنید و حکومت‌تشکیل‌دهید]>، آن‌حضرت، علّتِ این‌سخن‌سدیر را جویا می‌شود. وی‌در پاسخ‌می‌گوید: <لکثره‌موالیک و شیعَتِک وانصارک. وَاللّهِ! لوکانَ لا‌میرالمؤ‌منین‌(علیه‌السّلام) مثل‌ما لک مِن‌الا‌نصار والموالی والشیعه، ما طَمعَ فیه‌تَیمٌ ولاعُدیّ؛ به‌خاطر فراوانی‌دوست‌داران‌و پیروان‌و یاوران‌شما. به‌خدا سوگند! اگر امیرالمؤ‌منین‌(علیه‌السّلام) به‌اندازه‌ی‌شما کمک‌کار و دوست‌دار و پیرو داشت، هرگز قبایل‌قریش‌(تیم‌و عدی)۶۲ در خلافت‌و حکومت‌طمع‌نمی‌کردند.>.
‌امام‌صادق‌(علیه‌السّلام) در ادامه، از تعداد یاران‌و موالیانی‌که‌سُدیر از آنان‌سخن‌می‌گفت، پرسید. او در پاسخ‌می‌گوید: <تعداد آنان، صدهزار نفر است.>. حضرت‌با تعجّب‌به‌گفته‌وی‌می‌نگرد، ولی‌او در جواب‌می‌گوید: <بلکه‌دویست‌هزار نفر> و در ادامه، برای‌تأکید بر این‌تخمین‌خویش‌اضافه‌می‌کند: <بله؛ حتّی‌نیمی‌از مردم‌دنیا از یاران‌شما هستند.>. امام‌صادق‌(علیه‌السّلام) در پاسخ‌سدیر می‌فرماید: <بر تو است‌که‌به‌همراه‌ما به‌<ینبع> [نام‌روستایی‌در نزدیکی‌مدینه] بیایی>… در دنباله‌ی‌حدیث، سدیر می‌افزاید:
به‌همراه‌حضرت‌رفتم‌تا آنکه‌وقت‌نماز در سرزمینی‌پیاده‌شدیم. امام‌صادق‌(علیه‌السّلام) در این‌هنگام، نگاهی‌به‌جوانی‌که‌در آن‌نزدیکی‌بُز می‌چراند، افکند و فرمود: <یا سدیر! وَاللهِ! لوکانَ لی [شیعه] بعددِ هذهِ الجدیان‌ما وسعِنی‌القعود؛ ای‌سدیر! به‌خدا قسم! اگر پیروان‌من‌به‌تعداد این‌بُزها بودند، بر پای‌نمی‌نشستم‌[و قیام‌می‌کردم].
‌سدیر می‌گوید: <بعد از تمام‌شدنِ نماز، حیوانات‌آن‌گلّه‌را شمردم‌و یافتم‌که‌عدد آن‌ها از هفده‌تجاوز نمی‌کند!>.۶۳
‌آن‌چه‌از این‌روایت‌شریف‌به‌روشنی‌قابل‌استفاده‌است، این‌است‌که‌سدیر صیرفی، با نگاه‌سطحی‌خویش‌به‌جامعه‌ی‌آن‌روز، عامل‌اساسی‌در قیام‌مسلّحانه‌و پی‌ریزی‌حکومت‌ظلم‌ستیز توحیدی‌را فقط‌برخورداری‌از مقبولیّت‌مردمی‌و پشتیبانی‌ظاهری‌توده‌ها می‌دانست: در حالی‌که‌از نگاه‌نافذ امام‌صادق‌(علیه‌السّلام)، مهم‌تر از چنین‌زمینه‌ی‌مردمی، در اختیار داشتن‌مُهره‌های‌کلیدی‌و نیروهای‌مشکل‌گشایی‌است‌که‌در مواقع‌و مراحل‌حسّاسِ نهضت، رهبری‌را از قرار گرفتن‌در بن‌بست‌برهانند و با کارسازیِ به‌موقع، سنگینی‌مسئولیّت‌های‌مختلف‌اجرایی‌را از دوش‌پیشوای‌قیام‌می‌کاهند.
یاورانی‌که‌از ایشان‌سخن‌گفته‌می‌شود، انسان‌هایی‌هستند وارسته‌که‌بر اساس‌عقاید استوار خویش، سرپرستیِ امام‌معصوم‌(علیه‌السّلام) را ناشی‌از ولایت‌اللّه‌بر تمامی‌موجودات‌می‌دانند‌هیچ‌چیزی‌را بر امر امام‌خود مقدّم‌نمی‌دانند، سعادت‌را در گروِ رضای‌او یافته‌اند، و از خود در برابر اراده‌ی‌معصوم‌(علیه‌السّلام) تدبیری‌ارائه‌نمی‌دهند و در کار او چون‌و چرا نمی‌کنند.
‌این، نکته‌ای‌است‌که‌در روایت‌سهل‌بن‌حسن‌خراسانی، از امام‌صادق‌(علیه‌السّلام) به‌روشنی، نمایان‌است.
وی‌هنگامی‌که‌به‌آن‌حضرت‌عرض‌می‌کند: <چه‌چیز شما را واداشته‌تا آن‌که‌از حق‌مسلّمِ خویش‌(حکومت) باز بنشینید؟ در حالی‌که‌صد هزار شیعه‌ی‌پا در رکاب‌و شمشیر زن‌در اختیار شماست؟>، امام‌صادق‌(علیه‌السّلام) دستور می‌فرمایند تا تنور آتش‌را روشن‌کنند، وقتی‌شعله‌ی‌آتش‌برافروخته‌شد، حضرت به‌او دستور می‌دهند که‌وارد تنور شود! او که‌گمان‌کرده‌بود، امام‌(علیه‌السّلام) از سخنان‌اش‌غضب‌ناک‌شده‌و قصد مجازات‌اش‌را دارد، عرض‌می‌کند: <آقا! مرا ببخشید! به‌آتش‌عذاب‌ام‌نکنید!>، در همین‌وقت، هارون‌مکّی‌در حالی‌که‌کفش‌هایش‌را به‌دست‌گرفته‌بود وارد می‌شود و خدمت‌امام‌خویش‌سلام‌عرض‌می‌کند. حضرت‌بدون‌هیچ‌مقدّمه‌ای‌به‌او می‌فرماید: <کفش‌هایت‌را بگذار و درون‌تنور بنشین!>. هارون‌مکّی‌نیز بدون‌هیچ‌گونه‌درنگ‌و پرسشی، این‌کار را انجام‌می‌دهد. امام‌(علیه‌السّلام) در این‌حال‌به‌گفت‌وشنودِ خود با مرد خراسانی‌ادامه‌می‌دهد و مطالبی‌را درباره‌ی‌خراسان‌به‌او می‌فرمایند که‌گویا از نزدیک‌در جریان‌آن‌ها بوده‌است. پس‌از آن، رو به‌سهل‌بن‌حسن‌خراسانی‌کرده‌و می‌فرماید: <برخیز و داخل‌تنویر را بنگر!>. او می‌گوید: <هنگامی‌که‌به‌درونِ آتشِ در حال‌زبانه‌کشیدن‌نگاه‌کردم، هارون‌را در حالی‌دیدم‌که‌چهار زانو نشسته‌بود و با دیدن‌ما سلام‌می‌کند>. در این‌وقت‌امام‌صادق‌(علیه‌السّلام) از مرد خراسانی‌می‌پرسد: <در خراسان، چه‌تعداد مثل‌این‌شخص‌می‌شناسی>. سهل‌در پاسخ‌می‌گوید: <به‌خدا قسم! یک‌نفر هم‌این‌گونه‌نداریم.>. در این‌هنگام‌حضرت‌می‌فرمایند:
اما اِنّا لا نخرج‌فی‌زمانٍ لا نجد فیه‌خمسه‌معاضدین‌لنا! نحن‌اعلم‌بالوقت!۶۴ (آگاه‌باش! ما، در زمانی‌که‌پنج‌تن‌یاور و کمک‌کار پیدا نکنیم، قیام‌نمی‌کنیم! [آری] ما آگاه‌تریم‌که‌وقت‌قیام‌چه‌زمان‌است!>.
مشاهده‌می‌شود که‌در این‌روایت، امام‌ششم‌(علیه‌السّلام)، فقط، امثال‌هارون‌مکی‌را لایق‌و شایسته‌ی‌معاضدت‌و مددکاری‌و یاری‌خویش‌می‌داند، یعنی‌انسان‌هایی‌که‌به‌دستور امام‌(علیه‌السّلام) همانند دستور خدا توجّه‌می‌کنند و به‌همین‌جهت، پیش‌از آن‌که‌دشواری‌امر مولایشان‌در نظرشان‌جلوه‌کند، مقام‌رفیع‌و بلندِ امر کننده، نظرشان‌را جلب‌می‌کند و هیچ‌گاه،‌راضی‌به‌زمین‌ماندنِ دستور امام‌خویش‌نمی‌شوند.
‌نکته‌ی‌دیگری‌که‌شاید بتوان‌از این‌حدیث‌استفاده‌کرد، این‌است‌که‌مرد خراسانی، با نگاه‌سطحی‌خویش، فقط‌تعداد انسان‌هایی‌را که‌بدون‌به‌میان‌آمدن‌پای‌امتحان، دم‌از یاری‌اهل‌بیت‌(علیهم‌السّلام) می‌زدند، دیده‌بود. در حالی‌که‌امام‌صادق‌(علیه‌السّلام) به‌او فهماند که‌نه‌تنها امر برپایی‌ حکومت‌به‌دست‌حجت‌خدا، بدون‌امتحان‌و جداسازی‌و غربال‌یاوران‌با وفا از دیگران، تحقّق‌نمی‌یابد، بلکه‌در این‌وادی، امتحانی‌سخت‌و دشوار صورت‌خواهد گرفت.

۵- حضرت‌مهدی‌(علیه‌السّلام)، (علت‌غیبت، مانعِ ظهور)
‌تا کنون‌با آن‌چه‌گذشت، روشن شد که‌سنّت‌قطعی‌الهی‌چه‌در میان‌پیامبران‌و چه‌در میان‌امامان‌معصوم‌(علیهم‌السّلام)، چنین‌استوار شده که‌هر پیشوای‌عادلی‌برای‌پیشبرد اهداف‌اش‌نیازمند به‌یاورانی‌است‌که‌پشت‌گرمی‌رهبر خویش‌را فراهم‌کنند؛ به‌گونه‌ای که‌آن‌رهبر، ایشان‌را تکیه‌گاه‌خویش‌بداند، اکنون‌باید بگوییم، رهاورد بررسیِ احادیثی‌که‌علّت‌یا علت‌های‌غیبت‌امام‌دوازدهم‌(علیه‌السّلام) را بیان‌می‌کند، به‌ما نشان‌می‌دهد که‌یکی‌از بارزترین‌علّت‌های‌عدم‌ظهور، خوف‌آن‌حضرت‌بر جان‌خویش‌است. این، نشانه‌ی‌آن‌است‌که‌امام‌زمان‌(علیه‌السّلام) نیز در زمانی‌قیام‌می‌کند که‌این‌مانع‌از میان‌برداشته‌شده‌باشد؛ چرا که‌اگر حضرت‌مهدی‌(علیه‌السّلام) پیش‌از برطرف‌شدنِ این‌مانع،‌ظهور کند، یقیناً، مورد آزار و اذیّت‌دشمنان‌قرار می‌گیرد و همان‌عاقبتی‌که‌دیگر امامان‌داشتند در انتظار امام‌دوازدهم‌(علیه‌السّلام) هم‌خواهد بود.
‌در حدیثی، زراره، یکی‌از یاران‌امام‌صادق‌(علیه‌السّلام) می‌گوید: امام‌ششم‌(علیه‌السّلام) فرمود: <امام‌قائم‌(علیه‌السّلام) پیش‌از ظهور خویش، مدّتی‌از چشم‌ها غایب‌خواهد شد.>. عرض‌کردم: <علّت‌آن‌چیست؟>. فرمود: <یخاف‌القتل>؛ بر جان‌خویش‌بیمناک‌است>.۶۵
‌در روایت‌دیگری، زمان‌پایان‌خوف‌و پنهان شدن‌آن‌حضرت‌از دید صاحبان‌قدرت، به‌وقتی‌موکول‌شده‌که‌اذن‌بر نصرت‌و یاری‌اش‌از جانب‌خداوند متعال‌مورد تأیید قرار گرفته‌باشد.۶۶
در کنار هم‌قرار دادن‌این‌احادیث، به‌ما می‌نمایاند که‌نبودن‌اصحاب‌لایق‌و کارامدی‌که‌مسئولیّت‌حفاظت‌از جان‌امام‌دوازدهم‌(علیه‌السّلام) و یاری‌و نصرت‌وی‌در اوج‌تشکیل‌حکومت‌جهانی‌را بر عهده‌بگیرند، مانع‌اساسی‌در غیبت‌آن‌حضرت‌است.
مرحوم‌شیخ‌طوسی، بعد از آوردن‌روایات،‌این‌چنین، می‌افزاید:
‌ولمِثل‌ذالک اختفی‌رسول‌اللّه‌(صلّی‌اللّهُ علیه‌وآله‌وسلّم) فی الشعب‌تاره‌واُخری فی‌الغار و قعداءمیرالمؤ‌منین‌(علیه‌السّلام) عن‌المطالبه‌بحقّه۶۷؛ به‌خاطر خوف‌از قتل‌بود که‌رسول‌خدا (صلّی‌اللّهُ علیه‌وآله‌وسلّم) زمانی‌به‌شعب‌پناه‌برد و هنگامی‌هم‌در غار مخفی‌شد، و به‌همین‌دلیل‌بود که‌امیرالمؤ‌منین‌(علیه‌السّلام) از مطالبه‌و ستاندن‌حق‌خویش‌صرف‌نظر کرد.
به‌راستی، آیا رفع‌این‌مانع، یعنی‌زایل‌شدن‌خوف‌امام‌دوازدهم‌(علیه‌السّلام) بر جان‌خویش، قبل‌از فراهم‌آمدن‌یاران‌با وفا و کارامدی‌که‌میثاق‌بر پاسداری‌از آن‌حضرت‌بسته‌باشند، با ایثار و جانبازی‌خویش، دشمنان‌را از اطراف‌امام‌زمان‌(علیه‌السّلام) پراکنده‌کنند و با شجاعت‌و سلحشوری‌از آن‌حضرت‌دفاع‌کنند، ممکن‌خواهد بود؟ در حدیثی، امام‌سجاد (علیه‌السّلام)، این‌نکته‌را مورد تاءیید قرار داده، فرموده:
… ثم‌یخرج‌الی مکّه‌والناس‌یجتمعون‌بها… فیقوم‌هو بنفسِهِ، فیقول: <ایّها الناس! انا فلان‌بن‌فلان؛ انا ابن‌نبی‌الله؛ ادعوکم‌الی‌ما دعاکم‌اِلیه‌نبی‌الله.>، فیقومون‌اِلیه‌لیقتلوه، فیقوم‌ثلاثمئه‌و ینیف‌علی‌الثلاثمئه‌فیمنعونه‌منه…۶۸؛ پس‌از آن‌که‌امام‌زمان‌(علیه‌السّلام) به‌سوی‌مکه‌روانه‌گشته‌و مردم‌در آن‌جا گِرداگرد آن‌حضرت‌جمع‌شوند… حضرت‌ایستاده‌و می‌فرماید: <ای‌مردم! من، فلانی‌فرزند فلانی‌هستم. من، پسر نبی‌خدا هستم. شما را به‌سوی‌آن‌چه‌پیامبر خدا بدان‌خواند، فرا می‌خوانم.>. در این‌هنگام، عدّه‌ای‌بر می‌خیزند تا آن‌حضرت‌را به‌قتل‌برسانند، امّا سیصد و اندی‌از یاران‌حضرت‌مهدی‌(علیه‌السّلام) مانع‌این‌کار شده‌[و از آن‌حضرت‌حفاظت‌می‌کنند].
‌این‌نکته، در احادیثی‌که‌از طرق‌اهل‌سنّت‌به‌ما رسیده، نیز مورد اشاره‌قرار گرفته‌است. در حدیثی، محمّد بن‌حنفیه‌می‌گوید: نزد حضرت‌علی‌(علیه‌السّلام) بودیم‌که‌مردی‌درباره‌ی‌حضرت‌مهدی‌(علیه‌السّلام) از آن‌حضرت‌پرسید. امیرالمؤ‌منین‌(علیه‌السّلام) در پاسخ‌فرمود:
… ذاک یخرج‌فی آخر الزمان. اِذا قال‌الرجل: <اللّه! اللّه!>، قُتل، فیَجمعُ الله‌تعالی له‌قوماً…۶۹؛ او، در آخر الزمان‌خروج‌می‌کند، هنگامی‌که‌آن‌مرد بگوید: <خدا! خدا!>، به‌قتل‌می‌رسد، امّا خداوند متعال‌برای‌[دفاع‌از] او گروهی‌را جمع‌می‌کند.>
‌در این‌رابطه‌مرحوم‌شیخ‌طوسی، در ابتدای‌فصل‌پنجم‌از کتاب‌الغیبه‌که‌درباره‌ی‌علّت‌غیبت‌امام‌زمان‌(علیه‌السّلام) نوشته‌شده‌است، چنین‌ می‌فرماید:
هیچ‌علّتی‌مانع‌از ظهور آن‌حضرت‌نیست، مگر خوف‌و بیم‌ناکی‌وی‌بر جان‌خویش؛ چرا که‌اگر هر عاملی‌غیر از این‌در میان‌بود، هرگز جایز نبود که‌امام‌زمان‌(علیه‌السّلام) از دیده‌ها مخفی‌بماند، بلکه‌بر او بود که‌مشقّت‌ها و اذیّت‌ها را تحمّل‌کند؛ زیرا، جایگاه‌و مقام‌امامان‌و انبیاء (علیهم‌السّلام) نزد خداوند با به‌جان‌خریدن‌سختی‌ها رفیع‌و بلند می‌گردد.۷۰
این‌نکته، از منظر دانشمندان‌دیگری‌مانند سید بهاءالدین‌نجفی، نویسنده‌ی‌کتاب‌<منتخب‌الا‌نوار المضیئه> مخفی‌نمانده‌است. او نیز در این‌باره‌می‌گوید:
از آن‌جا که‌ظهور حضرت‌مهدی‌(علیه‌السّلام) سبب‌برپایی‌حدود و اجرای‌بسیاری‌از احکام‌می‌شود، و غیبت‌و نهان‌بودن‌وی‌باعث‌تعطیل‌شدن‌و کنارماندن‌بسیاری‌از حدود شریعت‌پیامبر اسلام(صلّی‌اللّهُ علیه‌وآله‌وسلّم) شده‌است، پی‌می‌بریم‌که‌سبب‌اصلی‌در غیبت‌آن‌حضرت‌از ناحیه‌ی‌خداوند متعال‌و امام‌زمان‌(علیه‌السّلام) نیست؛ چرا که‌در این‌صورت، لازم‌میآمد که‌خدا و امام‌(علیه‌السّلام)، واجبی‌را‌که‌همان‌اقامه‌ی‌حدود و اجرای‌دستورات‌اصیل‌اسلامی‌است‌،‌ترک‌کرده‌باشند و چنین‌چیزی‌برایشان‌محال‌است. بنابراین، باید بگوییم، سبب‌اساسی‌در مخفی‌بودن‌امام‌عصر (علیه‌السّلام) از دیده‌ها، نبودن‌یاور و صلاحیّت‌نداشتن‌جامعه‌و نسل‌حاضر برای‌پذیرش‌آن‌امام‌همام‌است.۷۱
‌در روایتی‌ذیل‌این‌آیه‌ی‌شریف‌(یا ایّها الذین‌ءامنوُا مَن‌یرتد منکم‌عن‌دینِه‌فسوف‌ یأتِی‌اللّهُ بقومٍ یحبُّهم‌و یحبُّونه‌اذلّه‌علی‌المؤ‌منین‌اعِزه علی‌الکافرین‌یجاهدون‌فی‌سبیل‌اللّه‌ولایخافون‌لومه‌لائم‌ذالک‌فضلُ الله‌یؤ‌تیهِ مَن‌یشاء واللّه‌واسع‌علیم)۷۲
امام‌صادق‌(علیه‌السّلام) چنین‌می‌فرماید:
صاحب‌این‌امر[حضرت‌مهدی‌(علیه‌السّلام)] در پرتو این‌آیه، در حمایت‌چنین‌یاران‌آگاه‌و دلاور محفوظ‌می‌ماند.۷۳
‌این‌روایت‌شریف، در ضمن‌آن‌که‌ویژگی‌های‌یاران‌امام‌دوازدهم‌(علیه‌السّلام) را در پرتو آیه‌ی‌فوق‌مورد اشاره‌قرار می‌دهد، یکی‌از وظایف‌مهم‌و غیر قابل‌اغماض‌ایشان‌را حمایت‌و حفاظت‌از حضرت‌مهدی‌(علیه‌السّلام) برمی‌شمرد و آن‌را مورد تأکید قرار می‌دهد.
‌به‌راستی، امام‌موعود، انقلاب‌خویش‌را با یاری‌کدامین‌یاوران‌آغاز می‌کند و با پشتیبانی‌چه‌مردانی‌حکومت‌خویش‌را استمرار می‌بخشد؟ آیا او که‌آخرین‌ذخیره‌ی‌خدا و یگانه‌منجی‌بشریت‌است، می‌تواند به‌امید یارانی‌که‌<همچون‌یاران‌علی‌(علیه‌السّلام) از مردانگی‌جز صورت‌و قیافه‌ای‌را به‌ارث‌نبرده‌بودند و در صفت‌به‌کودکان‌بی‌خرد می‌ماندند و در حقیقت‌همانند عروسان‌حجله‌نشین‌بودند>۷۴، قیام‌کند؟
‌مهدی‌(علیه‌السّلام) که‌قیام‌خویش‌را در نهایت‌عزّت‌و اقتدار آغاز می‌کند و با هدف‌گسترش‌آیین‌خدا در پرتو حکومت‌بلا منازع‌الهی‌ادامه‌می‌دهد، دشمنانی‌کینه‌توزتر از خوارج، مکّارتر از معاویه‌لعنه‌اللّه‌و قدرت‌مندتر از عمروبن‌عبدُود پیش‌روی‌دارد در این‌میدان، نیازمند یاورانی‌است‌که‌در شجاعت‌و بصیرت‌و شیفتگی، مانند مالک‌و عمّار و میثم‌باشند، کارگزارانی‌که‌بازوان‌اجرایی‌حکومت‌اش‌باشند و عاملان‌اقامه‌ی‌عدل‌و بسطِ شریعتِ حیات‌بخش‌الهی‌در جامعه. شایستگی، توانمندی، استوار گامی‌و سلامت‌رفتاری‌آنان، بی‌گمان، مهم‌ترین‌نقش‌را در سامان‌یابی‌جامعه‌ی‌پس‌از ظهور در ابعاد مختلف‌ایفا خواهد کرد. به‌جهت‌کارایی، ‌نیرومندی، شکست‌ناپذیری‌و جمع‌شدن‌بسیاری‌از اوصاف‌والای‌اخلاقی‌و اعتقادی‌در ایشان، هنگامی‌که‌امام‌زمان‌(علیه‌السّلام) ظهور می‌کند، یاران‌اش را نه‌فقط‌با نامِ یار و یاور که‌با عنوان‌<خاصّان، و نزدیکان‌ارج‌و قرب‌دار> برای‌یاری‌خویش‌فرا می‌خواند.
در حدیث‌مفضّل‌از امام‌صادق‌(علیه‌السّلام) این‌طور آمده:
… فیصرخ‌صرخه فیقول! <یا معاشر نقبایی‌و اهل‌خاصّتی و مَن‌ذخرهم‌اللّه‌لنُصرتی قبلَ ظهوری علی وجهِ الا‌رض! ائتونی طائعین…؛۷۵ ای‌گروه‌نزدیکان‌من‌و ای‌خاصّان‌من‌و ای‌کسانی‌که‌خداوند برای‌یاری‌من، بر روی‌زمین‌پیش‌از ظهورم، ذخیره‌شان‌کرده‌بود! با رغبت‌نزد من‌آیید…>.
‌نکته‌ی‌جالب‌توجه‌دیگری‌که‌در این‌حدیث‌شریف‌نمایان‌است، و نباید مورد غفلت‌قرار گیرد، این‌است‌که‌از عبارت: <وَمن‌ذخرهم‌لنصرتی قبل‌ظهوری علی‌وجه‌الا‌رض> چنین‌استفاده‌می‌شود که‌یاران‌امام‌زمان، باید پیش‌از ظهور و در دوران‌غیبت‌ساخته‌شوند. از این‌رو، زمان‌پیش‌از ظهور را باید فرصت‌تکامل‌ روحی، اعتقادی، سیاسی، فرهنگی‌شیعیان‌در جهت‌آمادگی‌برای‌یاری‌امام‌دوازدهم‌(علیه‌السّلام) دانست.
‌این‌نکته، با بررسی‌احادیثی‌که‌در این‌باره‌به‌دست‌ما رسیده‌اند، تکمیل‌می‌شود؛ چرا که‌در برخی‌از روایات، ساعت‌ظهور آن‌مُصلح‌کلّ، چنین‌گزارش‌شده‌است‌که‌آن‌حضرت‌قبل‌از آن‌که‌کنار کعبه‌برود و با تکیه‌بر آن، باصدای‌دل‌آرای‌خود، آغاز حکومت‌و قیام‌خویش‌را به‌گوش‌جهانیان‌برساند، در مکانی‌به‌نام‌<ذی‌طوی> در انتظار آن‌سیصد و سیزده‌یارِ خاصّ‌اش، توقّف‌می‌کند و بعد از آمدن‌و پیوستن‌ایشان‌به‌امام‌خویش، امام‌مهدی‌(علیه‌السّلام) به‌همراه‌آنان‌به‌کنار کعبه‌رفته‌و ظهور و بروز خویش‌را اعلام‌می‌کند.۷۶
علاوه‌بر آن، حضرت‌اش، دست‌به‌هیچ‌گونه‌اقدام‌نظامی‌نخواهد زد، مگر آن‌که‌حدّاقلّ ده‌هزار نفر هوادارِ پا در رکاب‌برای‌سپاهش‌جمع‌شوند.۷۷
‌تمامی‌این‌روایات‌و مطالب‌گهر بار نهفته‌در لابه‌لای‌احادیث، به‌ما می‌نمایاند که‌از جمله‌عوامل‌اساسی‌و غیر قابل‌چشم‌پوشی‌در تشکیل‌یک‌حکومت‌جهانی‌که‌قصد بنیان‌کنی‌ریشه‌های‌ظلم‌و فساد و پی‌ریزی‌نظام‌آرمانی‌تمام‌اولیای‌خدا، از آدم‌تا خاتم‌را دارد، برخورداری‌از یاورانی‌کارامد، استوار گام، نستوه، جان‌بر کف‌است‌که‌در جریان‌مبارزه‌با سران‌کفر و طغیان‌و ستم‌و دگرگون‌ساختن‌اوضاعِ نابه‌هنجار جامعه‌ی‌بشریِ پیش‌از ظهور، از یگانه‌ذخیره‌ی‌الهی‌بر روی‌زمین‌حفاظت‌و حمایت، و او را در رسیدن‌به‌اهداف‌اش‌یاری‌کنند.
‌افزون‌بر این‌باید در نظر داشت‌که‌وظیفه‌ی‌این‌یاران، منحصر به‌روزهای‌نخستینِ قیام‌امام‌زمان‌(علیه‌السّلام) که‌سپاهیان‌حضرت‌اش‌در گیر و دارِ مبارزه‌با سردمداران‌ستم‌پیشه‌ی‌جهان‌هستند، نمی‌شود، بلکه‌ایشان، بعد از برپایی‌و استقرار حکومت‌عدل‌الهی‌در سرتاسر گیتی، در ادامه‌ی‌فعّالیّت‌های‌شبانه‌روزی‌خویش، اداره‌و سرپرستی‌بخشی‌از جامعه‌ی‌پس‌از ظهور را بر عهده‌خواهند گرفت‌و در حقیقت، به‌منزله‌ی‌بازوان‌اجرایی‌حکومت‌امام‌دوازدهم‌(علیه‌السّلام) خواهند بود.
در حدیثی‌امام‌صادق‌(علیه‌السّلام) می‌فرماید:
گویا، امام‌قائم‌(علیه‌السّلام) را بر فراز منبر کوفه‌مشاهده‌می‌کنم‌که‌سیصد و سیزده‌تن‌از یاران‌اش، به‌تعداد جنگاوران‌بدر، پیرامونش‌را گرفته‌اند. این‌یاران، پرچمداران‌و حاکمان‌بر مردم‌در زمین‌از جانب‌خدا هستند.۷۸
در حدیث‌دیگری‌نیز امام‌سجّاد (علیه‌السّلام) چنین‌می‌فرماید:
اِذا قام‌قائمنا اذهب‌الله‌عزّوجلّ عن‌شیعتنا العاهه‌و جعل‌قلوبهم‌کزبرالحدید و جعل‌قوّه‌الرجل‌منهم‌قوّه‌اربعین‌رجلاً و یکونون‌حکّام‌الا‌رض‌و سنامها۷۹؛ هنگامی‌که‌قائم‌ما اهل‌ بیت‌(علیهم‌السّلام)، قیام‌کند، خداوند متعال، حزن‌و اندوه‌را از شیعیان‌ما برمی‌دارد و دل‌های‌ایشان‌را [در ایمان] پولادین‌می‌کند، و نیروی‌یک‌مرد از ایشان‌را به‌ازای‌چهل‌مرد قرار می‌دهد. ایشان‌هستند که‌حاکمان‌بر روی‌زمین.
بنابراین، بر منتظرانی‌که‌امید ظهور مهدی‌آل‌محمد (علیهم‌السّلام) را روشنایی‌بخشِ دیدگان‌و حیات‌بخش‌قلب‌هایشان‌قرار داده‌اند، واجب‌است‌که‌خط‌مشی‌انتظار خویش‌را از میان‌دستور و رهنمون‌های‌امامان‌هدی (علیهم‌السّلام) پیدا کرده‌و سرمایه‌ی‌عمر خویش‌را در راهی‌صرف‌کنند که‌به‌طور قطع‌و یقین، به‌پی‌ریزی‌و برپایی‌حکومتِ امید دل‌ها و مصلح‌دنیا می‌انجامد.


پی‌نوشت‌ها:

۱٫ آل‌عمران: ۱۴۰٫
۲٫ مجادله: ۲۱-۲۰٫۳٫ انبیا: ۱۸٫
۴٫ فرهنگ‌معین، فرهنگ‌عمید.
۵٫ معجم‌الوسیط، العین، مقاییس‌اللغه، ذیل‌ماده‌وطیء.
۶٫ بحارالانوار، ج‌۵۱، ص‌۸۷٫
۷٫ مصباح‌اللغه، مقاییس‌اللغه.
۸٫ روم: ۴۴٫
۹٫ کهف: ۱۰٫
۱۰٫ (قد خلت‌مِن‌قبلکم‌سنن‌فسیروا فی‌الا‌رض‌فانظروا کیف‌کان‌عاقبه‌المکذّبین) آل‌عمران: ۱۳۷؛ احزاب: ۳۸؛… .
۱۱٫ نجم: ۴۱-۳۹٫
۱۲٫ کافی، ج‌۱، ص‌۱۸۳؛ بحار، ج‌۲، ص‌۹۰؛ میزان‌الحکمه، ج‌۴، ص‌۳۵۴٫
۱۳٫ الغیبه، نعمانی، باب‌۱۱، ح‌۳، ص‌۲۸۳٫
۱۴٫ امیرالمؤ‌منین۷ در خطبه‌ی‌۹۷ نهج‌البلاغه‌خطاب‌ به‌یاران‌خویش‌چنین‌می‌فرماید: <والذی نفسی بیده! لیظهرَن هؤ‌لاء القوم‌علیکم، لیس‌لا‌نهم‌اءولی بالحق‌منکم‌ولکن‌لاًسراعِهِم‌اًلی‌باطل‌صاحبهم‌وابطائکم‌عن‌حقّی.>.
۱۵٫ الغیبه، نعمانی، باب‌۱۵، ح‌۲، ص‌۴۰۸٫
۱۶٫ الغیبه، نعمانی، باب‌۱۷، ص‌۴۲۴٫
۱۷٫ الغیبه، نعمانی، باب‌۱۵، ح‌۷، ص‌۴۱۱٫
۱۸٫ الغیبه، نعمانی، باب‌۱۵، ح‌۵، ص‌۴۰۹٫
۱۹٫ آل‌عمران: ۱۲۵ (بلی اًن‌تصبروا و تتّقوا ویاءتوکم‌من‌فَورهم‌هذا یمددکم‌ ربّکم‌بخمسه‌آلاف‌من‌الملائکه‌مسوّمین) و آیات‌دیگر.
.۲۰ الغیبه، نعمانی؛ ص‌۲۹۱، باب‌۱۱، ح‌۱۴٫
۲۱٫ الغیبه، طوسی؛ ص‌۴۲۶، فصل‌۷، ح‌۴۱۳٫
۲۲٫ حضرت‌علی، علیه السلا‌م، در خطبه‌ی‌۲۰۱، نهج‌البلاغه، درباره‌ی‌قوم‌ثمود چنین‌می‌فرماید: <ایّها الناس! اِنّما یجمع‌الناس‌الرضی‌والسُّخط‌و انّما عَقَر ناقه‌ثمود رجل‌واحد، فعَمهُم‌الله‌بالعذاب، لمّا عمّوه‌بالرّضی، فقال‌سبحانه: (فعقروها فاءصبحوا نادمین).>.
۲۳٫ مَن‌قَتَل‌نفساً بغیر نفسٍ او فَسادٍ فی‌الا‌رض‌فکأنّما قَتَل‌النّاس‌جمیعاً هر کس‌انسانی‌را بدون‌قصاص‌یا بی‌آنکه‌فسادی‌در زمین‌کرده‌باشد، بکشد، چنان‌باشد که‌همه‌مردم‌را کشته.
۲۴٫ انّ اءوّل‌بیعه‌جرت‌فی الاِسلام، بیعه‌عقبه‌الا‌ولی. اخبر عنها عباده‌بن‌الصامت‌و قال: <وافی‌موسم‌الحج‌من‌الا‌نصار اثنا عشر رجلاً ممن ‏ اسلم‌منهم‌فی المدینه.> و قال‌عباده: <بایعنا رسول‌اللّه‌بیعه‌النساء و ذالک قبل‌ان‌یفترض‌علینا الحرب، علی‌ان ‏ لانشر ک باللّه‌شیئاً، و لانسرق، و لانزنی، ولانقتل‌اولادنا…>. معالم‌المدرستین، سید مرتضی‌عسکری، ج‌۱، ص‌۱۹۶ (به‌نقل‌از سیره‌ی‌ابن‌هشام، ج‌۲، ص‌۴۰ – ۴۲).
۲۵٫ روی‌کعب‌بن‌مالک و قال: خرجنا من‌المدینه‌للحج‌و تواعدنا مع‌رسول‌اللّه، صلّی اللهُ‌علیه‌وآله وسلّم، العقبه، اواسط‌ایام‌التشریق… فتکلّم‌رسول‌اللّه، صلّی اللّهُ‌علیه‌وآله‌وسلّم، فتلا القرءان‌و دعا الی‌الله‌و رغب‌فی‌الاسلام.>. ثم‌قال: <اُبایعکم‌علی‌ان ‏ تمنعونی ممّا تمنعون‌نسائکم‌و ابنائکم.>. فأخذ البَراء بن‌معرور بیده‌ثم‌قال، <نعم‌والذی بعثک بالحق‌لنمنعن ممّا نمنع‌به‌اُزُرَنا. فبایعنا یا رسول‌الله‌فنحن‌و الله‌اءهل‌الحروب>. معالم‌المدرستین، سید مرتضی‌عسکری، ج‌۱، ص‌۱۹۷ (به‌نقل‌ازسیره‌ی‌ابن‌هشام، ج ۲، ص‌۴۷ – ۵۶).
۲۶٫ الاحتجاج، طبرسی، ج‌۱، ص‌۲۰۹٫
۲۷٫ نهج‌البلاغه، خ‌۳، (شقشقیه)
۲۸٫ عقدالدرر، ص‌۱۶۷، باب‌الخامس؛ کنزالعمال، ج‌۷، ص‌۱۸۶؛ بحارالانوار، ج‌۵۱، ص‌۸۷؛ سنن‌ابن‌ماجه، ج‌۲، ۱۳۶۸ – باب‌خروج‌المهدی، من‌کتاب‌الفتن.
۲۹٫ بحارالا‌نوار، ج‌۵۲، ص‌۱۱۰؛ بحارالا‌نوار، ج‌۵۲، باب‌۲۲، ح‌۷ و…
۳۰٫ عقدالدرر، ص‌۹۴٫
۳۱٫ مراجعه‌شود به‌خطبه‌۳ (شقشقیه)، نهج‌البلاغه.
۳۲٫ عقدالدرر، ص‌۹۶ و ص‌۱۴۲، باب‌الرابع؛ سنن‌الدّانی، ابوعمروالدّانی؛ لوحه‌۸۵ و ۹۵٫
۳۳٫ ملاحم‌و فتن، سید بن‌ طاووس؛ باب‌۶۳، ص‌۱۳۹؛ معجم‌احادیث‌الاِمام‌المهدی (علیه‌السّلام)، ج‌۱، ص‌۴۷۸، ح‌۳۱۹ (با کمی‌تفاوت).
۳۴٫ عقدالدرر، ص‌۲۰۲٫
۳۵٫ همان‌مدرک، ص‌۸۳٫
۳۶٫ همان‌مدرک، ص‌۱۱۳، باب‌۴٫
۳۷٫ عقدالدرر، ص‌۷۳٫
۳۸٫ عقدالدرر، ص‌۹۴٫
۳۹٫ عقدالدرر، ص‌۷۳٫
۴۰٫ معجم‌الملاحم‌والفتن، ج‌۴، ص‌۳۵۲ (به‌نقل‌از الملاحم، سید بن‌طاووس، ص‌ ۷۰، باب‌۱۴۶)؛ مهر بیکران، ص‌۵۱٫
۴۱٫ احتجاج، طبرسی، ج‌۲، ص‌ – بحارالانوار، ج‌۵۳، ص‌۱۷۷٫
۴۲٫ (انزل‌مِن‌السّماء ماءا فَسالت‌اءودیه بِقَدَرِها) رعد: ۱۷٫
۴۳٫ بحارالا‌نوار، ج‌۵۲، باب‌۲۶، ح‌۸۲، ص‌۳۰۷ – ۳۰۸٫
۴۴٫ بحارالانوار، ج‌۵۳، ص‌۷؛ مکیال‌المکارم، ج‌۱، ص‌۳۶۰، ح‌۶۳۲٫
۴۵٫ عقدالدرر، ص‌۹۸٫
۴۶٫ لازم‌به‌اضافه‌اس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *