حدیث روز

ثامن الائمه ، على بن موسى الرضا(ع) دژ محکم الهی

ثامن الائمه ، على بن موسى الرضا(ع) دژ محکم الهی   نویسنده: آیه الله العظمی حسین مظاهرى اسم آن بزرگوار على و کنیه او ابو الحسن الثانی و لقب مشهور او رضا است. عمر مبارک آن حضرت پنجاه و پنج سال بود. (۱) در یازده ذى القعده سال ۱۴۸ هجرى به دنیا آمد (۲) و […]

اشتراک گذاری
15 آذر 1400
318 بازدید
کد مطلب : 5693

/images/4318544269_3380265153.jpg

ثامن الائمه ، على بن موسى الرضا(ع) دژ محکم الهی

 
نویسنده: آیه الله العظمی حسین مظاهرى
اسم آن بزرگوار على و کنیه او ابو الحسن الثانی و لقب مشهور او رضا است. عمر مبارک آن حضرت پنجاه و پنج سال بود. (۱) در یازده ذى القعده سال ۱۴۸ هجرى به دنیا آمد (۲) و در سال ۲۰۳ هجرى (۳) در آخر ماه صفر به دست مأمون عباسى مسموم و شهید شد.
مدت امامت آن بزرگوار بیست سال بود (۴) ، که تقریبا هفده سال آن را در مدینه، ملجأ عوام و منجى انام و معلم علما و مروج دین بود. سه سال آخر، او را از مدینه جبرا به طوس بردند و در طوس تا توانست از حریم دین حراست کرد تا سر انجام به دست مأمون شهید شد.

مقام علمى حضرت رضا(علیه السّلام)

از متون اسلامى مى‌توان نتیجه گرفت که آن حضرت عالم بما سوى الله، واسطه فیض این عالم، معدن کلمات پروردگار، صندوق انوار الهى و خزینه علم خداوند متعال است. احتجاجات و مباحثات حضرت رضا(علیه السّلام) با فرقه‌هاى مختلف در مجلس مأمون، مقام علمى آن حضرت را آشکار مى‌کند. چنانکه بارها مأمون مى‌گفت: ما اعلم احدا افضل من هذا الرجل على وجه الارض.
هیچ کس را در روى زمین داناتر از حضرت رضا نمى‌دانم.
فرید وجدى در دایره المعارف خود، در ذیل کلمه رضا مى‌گوید: «مأمون سى و سه هزار نفر از بزرگان طوایف و فرق مختلفه را جمع کرد و از آنان خواست که لایق‌ترین افراد را از میان خود انتخاب کنند تا ولایتعهدى را به او وگذارنماید. همه آن سى و سه هزار نفر، در على بن موسى الرضا اتفاق نمودند.»
در این باب از حضرت رضا(علیه السّلام) مطلبى نقل است که مقام عبودیت آن بزرگوار را بر ما روشن مى‌کند . آن حضرت به دعبل خزاعى شاعر معروف عبایى داد و فرمود: «قدر آن را بدان که در این عبا هزار شب و هر شبى، هزار رکعت نماز خوانده است.»
آنان که حضرت رضا(علیه السّلام) را از مدینه به طوس آوردند، همه از کثرت عبادت و تضرع و انابه و زارى وتهجد و مواظبت کامل آن حضرت در عبادت سخن گفته‌اند.

تواضع حضرت رضا(علیه السّلام)

یاسر، خادم آن حضرت مى‌گوید: حضرت رضا همیشه با خدمه و کارگرهاى خود غذا مى‌خورد و دوست داشت که با آنها بنشیند و صحبت و درددل کند. بعضى از ناآگاهان به این کار حضرت ایراد مى‌کردند و حضرت مى‌فرمود: ان الرب تبارک و تعالى واحد و الأب واحد و الام واحده و الجزاء بالاعمال. (۵)
پروردگار، پدر، و مادر، یکى است و فضیلت فقط و فقط به کردار است.

ادب و اخلاق حضرت رضا(علیه السّلام)

ابراهیم بن عباس که در مسافرت از مدینه تا طوس خدمت آن حضرت بوده است، چنین مى‌گوید : «ندیدم به احدى ظلم کند، هیچ وقت کلام کسى را قطع نمى‌کرد. هیچ حاجتى را رد نمى‌نمود .
پاى خود را مقابل احدى دراز نمى‌کرد و در مقابل احدى تکیه نمى‌داد و با هیچ کس سخن جسارت آمیز نمى‌گفت.» (۶)

سخاوت حضرت رضا(علیه السّلام)

قضیه‌اى که کلینى رحمه الله در این باره نقل کرده است، ذکر مى‌کنیم. راوى مى‌گوید: «با جمعى بسیار خدمت حضرت رضا بودیم که ابن سبیلى آمد و چنین گفت: یابن رسول الله! من دوست شما و پدران شما هستم. نفقه خود را در راه حج گم کرده‌ام. نفقه راه به من عنایت کنید، چون به خراسان رسیدم براى شما صدقه مى‌دهم، زیرا آنجا مکنت دارم. حضرت رضا(علیه السّلام) داخل اتاق شده پس از چندى از بالاى در، دویست دینار به او داد و خواهش کرد برود و فرمود: لازم نیست صدقه بدهى. چون حضرت آمد، از ایشان پرسیدند: پول را از بالاى در دادید و خواهش نمودید که برود تا او را نبینید. فرمود: من خواستم ذلت سؤال را در صورت او نبینم. آیا نشنیده‌اید که رسول اکرم فرموده است: صدقه پنهانى، معادل هفتاد حج است، و گناه آشکار موجب خذلان، و گناه پنهانى را خداوند مى‌آمرزد.» (۷) آنچه نوشته شد، نمونه‌اى از فضایل حضرت رضا(علیه السّلام) بود. ذکر این گونه فضایل براى حضرت رضا (علیه السّلام) مقام و شأنى نیست. بنابراین بهتر است که مقدارى از وقایع مسافرت جبرى آن بزرگوار از مدینه به طوس را ذکر کنیم:
ممالک اسلامى، بعد از مرگ هارون الرشید در طغیان بودند و شورشهاى فراوانى پدید آمد. هنگامى که مأمون برادرش را نابود کرد و توانست زمام امت اسلامى را به دست بگیرد، صلاح را در آن دید که سران ممالک اسلامى را جمع کند، تا بدینوسیله بتواند فتنه‌ها را خاموش نماید. پس سى و سه هزار نفر از بزرگان بلاد را به نام مستشار در مرکز جمع نمود، و ولایتعهدى را به طور جبر و تهدید به حضرت رضا واگذار کرد، و بدین وسیله توانست به ممالک اسلامى آرامش بخشد.
هنگامى که شورها فرو خفت، افرادى که به عنوان مستشار خوانده شده بودند، متفرق و بسیارى از آنان مورد بى‌مهرى و یا احیانا زندان و تبعید قرار گرفتند و کشته شدند. از جمله آن افراد که صلاح دانستند او را شهید کنند، حضرت رضا(علیه السّلام) است. نکاتى که لازم به تذکر است :
1ـ حضرت رضا(علیه السّلام) در موارد متعددى ذکر کرده که سفرش به خراسان، قبول ولایتعهدى و ورود به دستگاه مأمون بر ایشان تحمیل شده بود. (۸) تشکیل مجلس عزا در مدینه موقع حرکت، گریه‌هاى آن بزرگوار در مکه و خدا حافظى با بیت الله قبل از موقع آمدن عمال مأمون، گریه‌هاى او کنار قبر جد بزرگوارش و خدا حافظى با او بعد از آمدن آنان، قبول نکردن مکرر ولایتعهدى تا آنکه تهدید مى‌شود و سپس قبول کردن آن مشروط بر اینکه در امور مملکتى هیچ دخالتى نکند، همه مبین این مطلب است که این جریان جبرا به حضرت رضا(علیه السّلام) تحمیل شده است. (۹)
2ـ مأمون دستور داده بود که حضرت رضا را از راه فارس به مرو ببرند (۱۰) و سفر ایشان حتى الامکان در شب صورت گیرد. آیا این دستور، خود دلیل بر این نیست که محبت اهل بیت در دلها جایى داشته و مأمون از اینکه حضرت رضا وارد شهرهاى پرجمعیت و شیعه نشین شود، در هراس بوده است، و یا نمى‌خواسته که حضرت رضا(علیه السّلام) در دلها جایى باز کند؟
ممانعت مأمون از برگزارى نماز عید فطر توسط حضرت، (۱۱) احتمال دوم را تأیید مى‌کند.
3ـ حضرت رضا از برخوردش با مأمون فوق العاده ناراحت بود، چنانکه هر وقت که از نماز جمعه باز مى‌گشت، با حالت خستگى از خداوند متعال طلب مرگ مى‌کرد.
آیا درخلوت حضرت رضا را زجر مى‌دادند؟ آیا اعمال منافقانه روى آن بزرگوار اثر مى‌گذارده است؟ آیا مطلب دیگرى بوده؟ نمى‌دانیم، ولى ناراحتى فوق العاده حضرت رضا(علیه السّلام) از مسافرت امرى مسلم است.
4ـ آمدن حضرت رضا علیه السلام به مرو براى اسلام بسیار مفید بود، زیرا طوس براى بیگانگان میدان علم بود و اگر حضرت رضا در طوس نبود، کسى وجود نداشت که شبهات آنان را رفع کند و اگر آن شبهات رفع نمى‌شد، براى عالم اسلام خطرناک بود.
5 ـ حضرت رضا (علیه السّلام) در بین راه به نیشابور رسیدند. نیشابور فوق العاده پرجمعیت و شیعه نشین بوده است. همه مردم به استقبال حضرت رضا(علیه السّلام) آمدند و مى‌خواستند که آن بزرگوار خود را در میان مردم آشکار کند و براى آنان روایت بگوید. عقل و درایت حکم مى‌کند که حجت خداوند متعال در آن وضع حساس باید بهترین سوغات را به آنها عنایت کند.
حضرت رضا صبر نمود تا شوق مردم به نهایت رسید، پس از آن سر از هودج بیرون آورد و چنین فرمود:
حدثنى ابى موسى الکاظم عن ابیه جعفر بن محمد الصادق عن ابیه محمد الباقر عن ابیه زین العابدین عن ابیه الحسین عن ابیه على بن ابى‌طالب قال حدثنى رسول الله صلى الله علیه و آله قال حدثنى جبرئیل قال سمعت عن الله تعالى قال کلمه لا اله الا الله حصنى فمن قال لا اله الا الله دخل فی حصنى و من دخل فی حصنى امن من عذابى!
پدرم و او از پدرش تا به رسول اکرم واو از جبرئیل و او از خداوند متعال نقل کرد که خداوند فرموده است: کله لا اله الا الله، قلعه محکم من است و هر که در آن داخل شود، از عذاب من در امان است.
سپس حضرت سر را در هودج بردند و چند قدمى رفتند. دوباره سر را از هودج بیرون آوردند و فرمودند: بشرطها و شروطها و انا من شروطها. (۱۲)
گفتن: لا اله الا الله که موجب سعادت است شرایط اساسى دارد، و یکى از شرایط اساسى آن من هستم، یعنى اقرار به ولایت.
جا دارد که چند کلمه‌اى درباره این روایت شریف بحث شود:
کلمه لا اله الا الله، اقرار به آن و عمل نمودن به آن، موجب سعادت است. کلمه لا اله الا الله در حقیقت همان اثر آن است. همان کتابى است که مایه سعادت جامعه بشرى است، ولى از نظر قرآن، کلمه لا اله الا الله منهاى ولایت، ناقص و بلکه هیچ است.
پروردگار عالم وقتى امیر المؤمنین(علیه السّلام) را به ولایت منسوب نمود، آیه اکمال را فرو فرستاد : الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا. (۱۳)
در این روز کامل نمودم براى شما دین شما را و اتمام نمودم براى شما نعمت خود را و راضى شدم که اسلام ـ توأم با ولایت ـ دین شما باشد.
قبل از نصب امیر المؤمنین به ولایت، آیه تبلیغ به پیامبر چنین خطاب مى‌کند:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته. (۱۴)
اى پیامبر! آنچه را به تو نازل شد ـ نصب امیر المؤمنین به ولایت ـ به مردم بگو و اگر تبلیغ نکنى ، رسالت خود را نرسانیده‌اى.
حضرت رضا با جمله شرطها و شروطها همان آیه اکمال و آیه تبلیغ را یاد آورى مى‌کند و مى‌فرماید : شرط اساسى کلمه لا اله الا الله، ولایت است.
چیزى را که باید متوجه باشیم، معنى و حقیقت ولایت است. ولایت از نظر لغت، معانى متعددى دارد و از جمله به معنى دوست هم آمده است همه باید اهل بیت را دوست بدارند، و محبت اهل بیت نعمت بزرگى است، چنانچه بغض اهل بیت خذلان بزرگى است. سنى و شیعه این روایت را از پیامبر گرامى نقل مى‌کنند که فرمود: الا من مات على حب آل محمد مات شهیدا الا و من مات على حب آل محمد مات مغفورا له، الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا، الا و من مات على حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان، الا من مات على بغض آل محمد مات کافرا، الا و من مات على بغض آل محمد لم یشم رائحه الجنه. (۱۵)
«آگاه باشید کسى که با محبت آل محمد بمیرد، شهید مرده است. آگاه باشید کسى که با محبت آل محمد بمیرد، آمرزیده است. آگاه باشید کسى که با محبت آل محمد بمیرد، آمرزیده است . آگاه باشید کسى که با محبت آل محمد بمیرد، مؤمن کامل مرده است. آگاه باشید کسى که با بغض آل محمد بمیرد، بوى بهشت به دماغ او نمى‌رسد.»
و از جمله معانى ولایت، سرپرستى است. کسى که سرپرست دل او على بن ابى‌طالب (علیه السّلام) باشد، ولایت دارد. کسى که از صفات رذیله مهذب شده باشد، ولایت دارد. کسى که سرپرست دلش طاغوتهاى برونى و درونى، شیطانهاى درونى و برونى، هوى‌ها، هوسها، آمال و آرزوهاى بیجا باشد، کسى که هواى او، عقیده شخصى او، خواست او مقدم برخواست اهل بیت باشد، بى‌ولایت بلکه بى‌محبت به اهل بیت است. از این جهت است که امام سجاد(علیه السّلام) مى‌فرماید: «ولایت و محبت بدون متابعت معنایى ندارد. کسى که خداوند متعال را معصیت کند و با این وصف اظهار محبت خدا کند، اظهار او بیجا است و از عجایب روزگار است.» از این جهت مى‌توان گفت که معناى اول و دوم ولایت به یک معنى مى‌رسد، ولایت اهل بیت ادامه ولایت خداوند متعال است. خداوند متعال مى‌فرماید : الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور… اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون . (۱۶) .
«خدا سرپرست افراد مؤمن است. آنان را از تاریکیها ـ تاریکى کفر و ضلالت تاریکى هوى و هوس، تاریکى صفات رذیله، تاریکى شیطانهاـبیرون مى‌برد به سوى نور ـ نور ایمان، نور خدا، نور صفات خوب، نور ولایتـ و سرپست کافران طاغوت استـطاغوت هوى و هوس، طاغوت درون و برون، طاغوت صفات رذیلهـ آن طاغوتها آنان را از نور به تاریکیها مى‌برند و سرنوشت آنان آتش همیشگى است.»
و این است معنى روایت حضرت رضا(علیه السّلام) که فرمود است: «کسى که داخل در لا اله الا الله شود، سرپرست دلش الله باشد ـ عقیده‌اش، عملش، گفتارش و کردارش، نمایانگر این است که تأثیرى در عالم جز از ناحیه الله نیست ـ و ادامه آن سرپرستى ولایت باشد، در قلعه محکم خداوندى است.» بنابراین باید گفت که حضرت رضا(علیه السّلام) به یک جمله تمام ایمان، تمام سعادت، تمام قرآن و تمام سنت را عرضه کرده است.
نظیر همین جمله با شرحى که داده شد از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است.
چون آیه شریفه و انذر عشیرتک الاقربین، (۱۷) یعنى: خویشان نزدیک خود را سنجش کن.» نازل شد، پیامبر(ص) بزرگان قریش را دعوت کرد و فرمود :
«اگر یک جمله بگویید، سعادتمند خواهید شد. بگویید لا اله الا الله و هر که اول بگوید بعد از من وصى من است.» اول کسى که جواب آن حضرت را داد، امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود.
حضرت رسول سه مرتبه کلام خود را تکرار کرد و جز امیر المؤمنین کسى جواب نداد.پیامبر اکرم در همان جلسه فرمودند:« على، بعد از من وصى و جانشین من است.» (۱۸) این کلام با کلام فرزندش حضرت رضا شباهت دارد.
در خاتمه، قسمتى از قصیده دعبل را که در مرو براى حضرت(علیه السّلام) خوانده است، یادآور مى‌شویم . قصیده بسیار مفصل است و صاحب کشف الغمه همه آن را ضبط نموده است. چند بیتى از آن را اینجا مى‌آوریم. دعبل خدمت حضرت رسید و اشعارش را خواند تا بدین جا رسید:
افاطم لوخلت الحسین مجدلا
و قد مات عطشانا بشط فرات
اى فاطمه! کاش با حسینت در کربلا بودى، که در کنار نهر فرات تشنه جان داد.
تا اینکه رسید به قبر موسى بن جعفر(علیه السّلام) در بغداد و چنین گفت:
و قبر ببغداد لنفس زکیه
تضمنها الرحمن فی الغرفات
اى فاطمه! از قبر بیرون آى و گریه کن، براى قبرى که در بغداد است قبر نفس پاکى که انوار رحمانى آن را فرا گرفته است.
حضرت رضا فرمود: دعبل! من هم شعرى مى‌گویم، همین جا آن را درج کن.
و قبر بطوس یا لها من مصیبه
الحت على الأحشاء بالزفرات
إلى الحشر حتى یبعث الله قائما
یفرج عنا الغم و الکربات
فاطمه! گریه کن براى قبرى که به طوس است. دل او را غصه‌ها پاره پاره کرده است. این غصه‌ها ادامه دارد تا روز قیامت، نه بلکه، تا قیام آل محمد که همه غمها و غصه‌هاى اهل بیت را مى‌زداید.
دعبل مى‌گوید: یابن رسول الله! ما در طوس از شما اهل بیت قبرى سراغ نداریم.
حضرت فرمودند: آن قبر من است، زمانى نخواهد گذشت که من در طوس مدفون مى‌شوم. هر که مرا زیارت کند، در بهشت با من است و از این جهان آمرزیده خواهد رفت. (۱۹) دعبل ادامه مى‌دهد:
خروج امام لا محاله واقع
یقوم على اسم الله و البرکات
یمیز فینا کل حق و باطل
و یجزی على النعماء و النقمات
قیام پیشوا ـ امام ـ قطعا واقع مى‌شود با نام خدا و با فیض و برکات خدا مى‌آید. حق و باطل با وجود او در میان مردم ظاهر مى‌شود و خوبان و بدان به جزاى کردارشان خواهند رسید .
چون به اینجا رسید، حضرت رضا بلند شد و براى احترام دست روى سر نهاد و سر فرود آورد، گریه کرد و فرمود: دعبل این امام را مى‌شناسى؟ دعبل گفت: مى‌دانم که امامى از شما قیام مى‌کند و به دست او پرچم اسلام روى زمین افراشته مى‌شود و عدالت اسلامى، سرتاسر جهان را مى‌گیرد. فرمود: دعبل، امام بعد از من، محمد پسر من است و بعداز او پسرش على است و بعد از پسرش حسن و بعد از حسن پسر او حجت، قام آل محمد منتظر مطاع است. منتظر است در غیبت، مطاع است وقت ظهور.او است که جهان را از عدالت انباشته مى‌کند، پس از آنکه از ظلم انبوه بود. سپس حضرت صد دینار و یک لباس به دعبل عنایت کردند. (۲۰)
چون دعبل به قم آمد، هر دینارى را از او صد دینار خریدند و هرچه کردند که لباس را به هزار دینار از او بخرند نداد، ولى چون از قم بیرون رفت، بعضى از اهل قم لباس را به زور از او گرفتند. (۲۱)
در خاتمه اشاره‌اى به حضرت معصومه سلام الله علیها مى‌کنیم: بانویى که شأن و مقامى عالى نزد خداى متعال دارد. بانویى که دختر امام، خواهر امام و عمه امام است. بانویى که برکات حوزه علمیه قم از گذشته تا به حال، به واسطه وجود مکرمه او است. بانویى که حضرت رضا (علیه السّلام) درباره‌اش فرموده است: «هر که او را زیارت کند، بهشت براى او واجب است.» (۲۲)
این بانو در سال ۱۸۳ هجرى متولد شد، و چون برادر بزرگوارش به مرو برده شد، براى زیارت برادر از مدینه حرکت نمود! و چون به قم رسید، بیمار شد. چند روزى بیمار بود تا سرانجام در قم از دنیا رفت. سال وفات ایشان ۲۰۱ از هجرت است. (۲۳) پس سن مبارک ایشان تقریبا هیجده سال است. در زیر گنبد آن بانوى محترمه چند نفر از دختران و نوه‌هاى امام جواد(ع) مدفونند. (۲۴) از بزرگان و کملین و اصحاب ائمه طاهرین علیهم السلام در قم، فراوان مدفون شده‌اند.

پی نوشت :

۱)اصول کافى، ج ۱، ص .۴۸۶
2)اصول کافى، ج ۱، ص .۴۸۶
3)اصول کافى، ج ۱، ص .۴۸۶
4)اصول کافى، ج ۱، ص .۴۹۲
5)کافى، ج ۸، ص .۲۳۰
6)اعلام الورى، ص .۳۱۴
7)مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ ص ۳۶۰ و .۳۶۱
8)امام رضا علیه السلام در پاسخ احمد بن محمد بزنطى مى‌نویسد: «…و اما اینکه اجازه ملاقات خواسته‌اى، آمدن نزد من دشوار است، و اینها اکنون بر من سخت گرفته‌اند، و فعلا برایت ممکن نیست، انشاء الله بزودى ملاقات میسر خواهد شد.» نقل از حیاه الامام الرضا علیه السلام، ص ۳۱۵ و رجال ممقانى، ج ۱، ص ۹۷ و عیون الاخبار، ج ۲، ص .۲۱۲
9)در کتاب حیاه الامام الرضا آمده مأمون در پاسخ درباریان و گروهى از عباسیان راجع به ولایتعهدى چنین گفت: این مرد از ما پنهان و دور بود و براى خود دعوت مى‌کرد. ما مى‌خواستیم او را ولیعهد خویش قرار دهیم تا دعوتش براى ما باشد، و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید، و شیفتگان او دریابند که آنچه او ادعا مى‌کرد در او نیست، و این امر ـخلافتـ مخصوص ماست نه او! و ما بیمناک بودیم اگر او را به حال خود باقى‌گذاریم، آشوبى براى ما برپا سازد که نتوانیم جلوى آن را بگیریم… «عیون اخبار، ج ۲، ص ۱۷۰ و بحار، ج ۴۹، ص ۸۳۱».
10)اصول کافى، ج ۱، ص .۴۸۹
11)اصول کافى، ج ۱، ص ۴۸۹ ـ۴۹۰، ارشاد مفید، ص ۳۱۴ـ .۲۱۳
امام رضا علیه السلام به برخى از یاران خود درباره مأمون فرمود: به گفتار او مغرور نشویدو فریب نخورید. سوگند به خدا کسى جز مأمون قاتل من نخواهد بود، اما من ناگزیرم شکیبایى ورزم تا وقت در رسد.
«بحار، ج ۴۹، ص ۸۹۱» شاهد بر فریبکارى مأمون رجاء بن ابى‌الضحاک (فرستاده مخصوص مأمون) است که گفت: مأمون مرا مأمور کرد به مدینه بروم و على بن موسى الرضا علیهما السلام را حرکت دهم و دستور داد روز و شب مراقب او باشم و محافظت او را به دیگرى وانگذارم (نقل از اصول کافى، ج ۱، ص ۴۹۸.)
12)عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج ۲، ص ۱۳۱ ـ .۱۳۴
13)مائده، قسمتى از آیه ۳، در غایه المرام در باب ۳۹ شش حدیث از احادیث اهل سنت نقل شده است که این آیه در روز غدیر خم که پیغمبر خدا على علیه السلام را به امامت معرفى کرد، درباره على علیه السلام نازل شده و در بیشتر آنها است که پیغمبر گفت: «الله اکبر على اکمال الدین و تمام النعمه و رضى الرب برسالتى و الولایه لعلی» نقل از کشف الاسرار، ص .۱۳۶
14)در الغدیر، ج ۱ از ابن ابى‌حاتم و ابن مردویه و واحدى نیشابورى از ابو سعید خدرى و حافظ حاکم حسکانى در شواهد التنزیل از ابن عباس و جابر انصارى و ابو اسحاق حموینى در فرائد السمطین، قاضى شوکانى در تفسیر خود فتح القدیر از ابن مردویه و او از ابن مسعود نقل مى‌کند که این آیه در روز غدیر نازل شده و دلالت بر ولایت و جانشینى على علیه السلام دارد. نقل از کتاب «پرتوى از امامت و ولایت».
15)تفسیر کبیر فخررازى، ج ۲۷، ص ۱۶۶، کشاف زمخشرى، ج ۴، ذیل آیه ۳۲ شورى، نقل از کتاب ولاء و ولایتها تألیف شهید استاد مرتضى مطهرى(ره).
16)سوره بقره، .۲۵۷
17)شعراء/ .۲۱۴
18)همین قضیه «انذار عشیره» را که ذکر کردیم، طبرى در جزء ثانى از کتاب تاریخ الامم و الملوک به طرق مختلفه مذکور داشته و تاریخ طبرى از تواریخى است که علماء فن تواریخ و سیر از آن مدحها کردند… و علاوه بر طبرى جمع کثیرى از بزرگان محدثین و مورخین و اهل سیر این قضیه را نقل کردند، مثل: ابن اسحاق و ابن ابى‌حاتم و ابن مردویه و ابى‌نعیم و بیهقى در سنن و دلائل خود و ثعلبى در تفسیر کبیر و ابن اثیر در جزء ثانى این قضیه را از مسلمات دانسته و… «نقل از کشف الاسرار، ص ۱۵۱ ـ ۱۵۲ تألیف امام خمینى قدس سره» .
19)اعلام الورى، ص .۳۲۹ ۳۳۰
20)اعلام الورى، ص .۳۳
21)اعلام الورى، ص ۳۳۰ مناقب ابن شهرآشوب، ص .۳۳۹
22)عوالم، ج ۲۱، ص ۳۳۱، ثواب الاعمال، ص ۱۲۴، ج ۱، کامل الزیارات، ص ۳۲۴ ـ وسائل، ج ۱۰، ص ۴۵۱ «سعد بن سعد از امام رضا علیه السلام راجع به فاطمه دختر موسى بن جعفر علیهما السلام پرسش نمود. حضرت فرمود: من زارها فله الجنه» امام صادق علیه السلام فرمود: زیارت او با بهشت برابرى مى‌کند، یعنى زائرش به بهشت مى‌رود. (بحار، ج ۲، ص ۲۶۷ المستدرک، ج ۲، ص ۲۲۷، ج ۱) و نیز امام رضا علیه السلام فرمود من زاارها عارفا بحقها و جبت له الجنه: هر که او را زیارت کند در حالى که به حق او شناخت و معرفت داشته باشد، بهشت بر او وجب مى‌گردد. (عوالم، ج ۲۱، ص ۳۳۰) امام جواد علیه السلام فرمود: هر که قبر عمه‌ام را در قم زیارت کند، به بهشت خواهد رفت. عوالم، ج ۲۱ ص ۳۳۱) محدث قمى(ره) در منتهى الآمال، ج ۲ در بخش احوالات حضرت معصومه علیها السلام مى‌نویسد: قاضى نور الله ره در مجالس المؤمنین فرموده از امام جعفر صادق علیه السلام روایت است که گفت: «آگاه باش به درستى که از براى خدا حرمى است و آن مکه است و از براى حضرت رسول صلى الله علیه و آله حرمى است و آن در مدینه است و از براى امیر المؤمنین علیه السلام حرمى است و آن کوفه است. آگاه باش به درستى که حرم من و اولاد بعد از من قم است، آگاه باش: به درستى که قم کوفه صغیره است، و همانا از براى بهشت هشت در است، سه در آنها به سوى قم است و وفات کند در قم زنى که او از اولاد من باشد و نام او فاطمه دختر موسى علیه السلام است، که داخل مى‌شوند به سبب شفاعت او شیعه من جمیع ایشان در بهشت.»
23)وسیله المعصومیه، ص .۶۶
24)مانند زینب و ام محمد و میمونه دختران حضرت امام جواد علیه السلام و بریهه دختر موسى مبرقع و… «منتهى الآمال، ج ۲».

منبع: زندگى چهارده معصوم (علیهم السلام)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *