حدیث روز

ولادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام

ولادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام یک جرعه آفتاب به کوشش: میثم امانی پرسش و پاسخ از امام حسن(ع) ● زهد چیست؟ رغبت به تقوا و بی رغبتی در دنیا. ● حلم چیست؟ خشم فرو خوردن و اختیار خود داشتن ● سداد چیست؟ دفع زشتی با خوبی. ● شرف چیست؟ احسان به قبیله و […]

اشتراک گذاری
15 آذر 1400
30 بازدید
کد مطلب : 6013

/images/9864351224_1391841933.jpg

ولادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام


یک جرعه آفتاب

به کوشش: میثم امانی

پرسش و پاسخ از امام حسن(ع)

● زهد چیست؟

رغبت به تقوا و بی رغبتی در دنیا.

● حلم چیست؟

خشم فرو خوردن و اختیار خود داشتن

● سداد چیست؟

دفع زشتی با خوبی.

● شرف چیست؟

احسان به قبیله و تبار و تحمل خسارت و جرم آنها.

● نیرومندی چیست؟

دفاع از پناهنده و صبر در نبردها و اقدام هنگام سختی.

● بزرگواری چیست؟

این است که در غرامت عطا بخشی و از جرم بگذری.

● مروت چیست؟

حفظ دین، عزت نفس، نرمش، وارسی کردن و کار، پرداخت حقوق و دوست یابی.

● کَرَم چیست؟

بخشش پیش از خواهش، اطعام در قحطی.

● دنائت چیست؟

خردبینی و دریغ از اندک.

● ناکسی چیست؟

کم بخشیدن و گفتار ناهنجار.

● جوان مردی چیست؟

بخشش در خوشی و سختی.

● بخل چیست؟

آنچه در کف داری شرف بدانی و آنچه انفاق کنی تلف بشماری.

● برادری چیست؟

همراهی در سختی و خوشی.

● ترس چیست؟

دلیری بر دوست و گریز از دشمن.

● ثروتمندی چیست؟

رضای به قسمت هر چه هم کم باشد.

● فقر چیست؟

آزمندی به هر چیز.

● جود چیست؟

بخشش دسترنج.

● دلیری چیست؟

هم نبردی با پهلوانان.

● ذلت چیست؟

هراس از راستی و حقیقت.

● بزرگی چیست؟

آوردن خوب و ترک زشت.

● سفاهت چیست؟

به پستی گراییدن و با گمراهان نشستن.

● درماندگی و عجز در کلام چیست؟

بازی با محاسن و لکنت هنگام سخن.

● لئامت چیست؟

خوش گذرانی و بی اعتنایی به همسر.[۱]

امام حسن(ع) از نگاه معصومین(ع)

پیامبر اعظم(ص)

«هر که دوست دارد سرور جوانان اهل بهشت را ببیند ، حسن بن علی(ع) را بنگرد».[۲]

«حسن و حسین پسران من هستند. کسی که به آنان مهر ورزد، مرا دوست داشته است و کسی که به من مهر ورزد، خداوند او را دوست خواهد داشت و کسی که مورد مهر خداوند باشد، او را وارد بهشت می کند و کسی که این دو را دشمن دارد، مرا دشمنی ورزیده است و کسی که به من دشمنی کند، خداوند او را دشمن می دارد و چنین کسی را خداوند به رو در آتش درآورد».[۳]

«هر که خواهان آن است که به دستاویز محکم خدا چنگ زند ـ همان که خداوند از آن در کتابش یاد کرده است ـ باید به علی بن ابی طالب و حسن و حسین مهر ورزد و ولایت آنان را داشته باشد؛ زیرا خدای ـ تبارک و تعالی ـ آن دو را از بالای عرش خود دوست دارد».[۴]

«امام حسن گل خوشبو و برگزیده من از دنیاست. همانا این پسرم آقایی است که خداوند به سبب او بین دو گروه از مسلمانان را سازش می دهد. خدایا من او را دوست دارم و به دوست دار او نیز مهر می ورزم».[۵]

«بهشت مشتاق چهار تن از خاندان من است که خداوند آنان را دوست دارد و مرا نیز به مهرورزی به آنان فرمان داده است و عبارتند از: علی بن ابی طالب(ع)، حسن(ع)، حسین(ع) و مهدی(عج) و او همان کسی است که عیسی بن مریم(ع) پشت سرش نماز می گزارد».[۶]

«زمانی حسن بن علی(ع) در آغوش رسول خدا(ص) بود که سربلند نمود و گفت: پدرجان کسی که بعد از رحلت تان شما را زیارت کند چه پاداشی دارد؟ فرمود: پسرم کسی که بعد از وفاتم مرا زیارت کند، پاداش او بهشت است. کسی که پدرت را بعد از وفاتش زیارت کند، پاداش او بهشت است. کسی که برادرت را بعد از وفاتش زیارت کند، پاداش او بهشت است و کسی که تو را بعد از وفاتت زیارت کند، پاداش او بهشت است».[۷]

رسول اعظم(ص) فرمود: «حسن از من است و من نیز از اویم. هر که حسن را دوست داشته باشد خدا نیز او را دوست می دارد».[۸]

امام باقر(ع)

«امام حسین(ع) به لحاظ بزرگ داشت مقام امام حسن(ع) در برابر او سخن نمی گفت».[۹]

امام صادق(ع)

«پدرم از پدرش برایم روایت کرد که حسن بن علی(ع) در عبادت و زهد و فضیلت سرآمد مردم زمان خود بود. در موسم حج راه را پیاده ـ و بسا که با پای برهنه ـ طی می کرد. چون از مرگ و قبر سخن به میان می آمد می گریست؛ با ذکر حشر و برانگیخته شدن و عبور از صراط می گریست؛ هنگامی که از عرض اعمال بر خدای متعال سخن می رفت، اشک راه گلویش را می گرفت و مدهوش می شد؛ هنگامی که برای نماز برمی خاست در برابر خدای صاحب عزت و شوکت اندامش می لرزید؛ چون از بهشت و جهنم یاد می شد مانند مارگزیده به خود می پیچید و از خدا بهشت را درخواست می کرد و از آتش دوزخ به او پناه می برد. همچنین هنگامی که کتاب خدای صاحب عزت و جلال را می خواند، هرگاه که به «ای ایمان آورندگان» می ر سید، می فرمود: «آری خدایا آری» همچنان که دیده نشد آن حضرت در تمامی احوال و حالات خود جز به ذکر خدای سبحان مشغول باشد. او راستگوترین مردم و سخنورترین شان بود».[۱۰]

امام صادق(ع) فرمود: «امام حسن(ع) شبیه ترینِ مردم به رسول خدا(ص) در خلقت و آقایی و شرافت و سیره و رفتار بود».[۱۱]

امام حسن(ع) در نگاه پیامبر(ص)

به کوشش: سیدحسین ذاکرزاده

ـ روزی پیامبر، حسنِ کوچکش را میان کودکان در حال بازی دید. بی درنگ به سوی او رفت و او را در آغوش کشید و فرمود: «حسنٌ فی رأنا بینه، أحبَّ اللهُ فَیْ أَحَبَّه؛ حسن از من است و من از حسن هستم، خداوند دوست خواهد داشت هر کس را که او را دوست بدارد».[۱۲]

ـ پیامبر مهربانی ها درباره امام حسن(ع) فرمود: «لَوْ کانَ الْعَقْلُ رَجُلاً، لَکانَ الْحَسَن؛ اگر قرار بود عقلْ خود را به صورت انسانی نشان دهد، به صورت حسن جلوه می کرد».[۱۳]

ـ أسلَم غلام آزاد شده عمر می گوید: حسن و حسین(ع) را روی شانه های پیامبر دیدم، به آنها گفتم: پیامبر مرکب نیکویی برای شماست و پیامبر در پاسخ فرمود: «وَ نِعْمَ الْفارِسانِ هُما؛ و این دو کودک سواران خوبی هستند».[۱۴]

ـ ابوهریره می گوید: روزی حسن(ع) به محضر مبارک پیامبر آمد و در کنار رسول خدا(ص) نشست. رسول خدا(ص) دهانش را به نشانه محبت بر دهان حسن(ع) می نهاد و سه بار فرمود: «أَللّهَمَّ إنّی اُحِبُّهُ و اُحِبُّ مَن یُحِبُّهُ؛ خدایا من حسن را دوست دارم و همچنین آن کسی که حسن را دوست بدارد، دوست دارم».[۱۵]

ـ جابر روایت می کند: رسول خدا(ص) را دیدم که با یک دست، دستِ حسن(ع) و با دست دیگر دست حسین(ع) را گرفته بود و می فرمود: «همانا این دو پسرم را در کودکی تربیت نمودم… و از درگاه خداوند برای آنها درخواست نمودم تا آنها را پاک و پاکیزه قرار دهد، و خداوند به این خواسته من پاسخ مثبت داد». [۱۶]

ـ روزی پیامبر به امام حسن(ع) فرمود: «تو از نظر صورت و سیرت، مانند من هستی».[۱۷]

در زلال کلام امام حسن(ع)

«پستی و فرومایگی یعنی: خرده بینی و مضایقه کردن در چیزهای بی ارزش».[۱۸]

«خیر و سعادت خالص، شکر در برابر نعمت و صبر در برابر حوادث ناگوار است».[۱۹]

«خاموشی و کنترل زبان، پوشش درماندگی و زینت آبروست. دارنده این صفت در آسایش است و هم دم او در امنیت می باشد».[۲۰]

«کسی که قبل از سلام کردن، سخن گفت جواب او را ندهید».[۲۱]

«معاشرت نیک با مردم، سَر عقل است».[۲۲]

«ای فرزند آدم از حرام های الهی دوری کن تا عابد شوی؛

و به قسمت الهی راضی باش تا بی نیاز شوی؛

و با همسایه و هم نشین خود نیکی کن تا مسلمان شوی؛

و با مردم چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند، تا عادل شوی؛

ای فرزند آدم تو همواره از روز ولادت در حال از بین بردن عمرت هستی، پس از باقی مانده عمر برای آخرت خودت چیزی بردار؛ چرا که همانا مؤمن همواره می اندوزد و کافر همواره لذت می برد (و ریخت و پاش می کند و چیزی برای فردای قیامتش نمی گذارد».[۲۳]

«و هر کس بر حسن اختیار خدا درباره خودش اعتماد کند، آرزو نمی کند که در حالی غیر از آنچه خدا برایش اختیار کرده، باشد».[۲۴]

«بر شما باد اندیشیدن؛ که زنده شدن دل انسان با بصیرت در آن است و اندیشه کلید درهای حکمت است».[۲۵]

«هیچ گروهی به مشاوره نپرداختند، مگر اینکه به رشد و شکوفایی هدایت شدند».[۲۶]

پا به پای آفتاب

سیدحسین ذاکرزاده

در شبِ سه شنبه نیمه ماه مبارک رمضان، سال سوم هجرت، خانه علی(ع) و فاطمه(س) حال و هوای دیگری داشت. انگار ستاره درخشان دیگری در این خانه، نورش را به رخ عالم می کشید. کودکی که در قنداقه پیچیده شده بود، به دست جدّش، آخرین پیام آور پروردگار سپرده شد. ایشان از نام کودک پرسیدند. حضرت علی(ع) فرمود: «من در نام گذاری بر شما پیش دستی نمی کنم» و رسول خدا(ص) فرمود: «من نیز از پروردگارم». در این هنگام عطر حضور جبرائیل فضای خانه را معطر کرد و پیغام آورد: «ای محمد(ص)، خداوند سلام می رساند و می فرماید: «نسبت علی به تو، همانند نسبت هارون است به موسی، الّا اینکه پیامبری بعد تو نخواهد بود، بنابراین این نوزاد را هم نام پسر هارون کن.»[۲۷] آن گاه اولین نور دیده علی و فاطمه «حسن» نامیده شد.

در هفتمین روز شکفتن این نو گل، رسول(ص) گوسفندی را قربانی کرد و یک رانِ آن را به همراه یک دینار طلا به قابله بخشید و موی سر نوردیده اش، حسن(ع) را تراشید و هم وزن آن نقره مسکوک، صدقه داد. بعد سر وی را با بوی خوش و زعفران خوشبو کرد[۲۸] و فرمود: «مالیدن خون از کارهای جاهلیت است»[۲۹] و با این عمل، سنت حسنه دیگری را جانشین رفتار جاهلانه عرب آن روز کرد.

حسن بن علی(ع) هفت سال زیر سایه مهربانی های پیامبر اکرم(ص) زندگی کرد و در همین سن او را از دست داد. اما همین سال های اندک، مجالی بود مغتنم، که حسن(ع) هر لحظه خودش را از بی کران دست های سخاوت جدش سیراب کند و هر چه می تواند ـ حتی با وجود سن کم ـ از او نور و روشنی بگیرد. جریانات و اتفاقاتی که در تاریخ ذکر شده به روشنی بیانگر این مطلب است.

اما بعد از هجرت غمناک و زودرس پدربزرگ، همه چیز رنگ و بوی دیگری گرفت و اوضاع برای خانواده رسول(ص) بسیار متغیر و سخت گردید. در این زمان بود که مردم با همه آن سفارش ها و نگرانی های پیامبر، حقیقت را پشت سر گذاشته، بی چراغ به سوی تاریکی شتافتند و غم و رنجی سنگین تر از فقدان رسول، خانواده وحی را دچار اندوه می کرد. این بود که بر اثر رنج ها و ظلم هایی که به خانواده رسول، به ویژه دختر گرامی اش فاطمه زهرا(س) و وصی و جانشین بر حقش علی(ع) روا گردید، پس از ۷۵ یا ۹۵ روز دوباره گرد یتیمی بر چهره کودکان علی(ع) نشست و آنها مادر مهربان و مظلومه خود را از دست دادند. حسن بن علی(ع) در آن زمان تلخ ترین روزگار خود را سپری می کرد.

حضرت امام حسن(ع) سی سال دیگر از عمر شریفش را در کنار پدر بود. پا به پای وی صبر کرد و رنج ها را تاب آورد و در زمانی که تاریکی جهل و جنونِ عداوت و بدعت، گلوی جامعه اسلامی را به شدت می فشرد، همراه پدر و برادرش حضرت امام حسین(ع) برای روشن گری، از هر وسیله ای بهره می گرفت تا مگر آخرین شعله های دین جدش را حفظ نماید؛ اما پس از خلافت پدر، جریانی جدید و پیچیده بر سر راه حقیقت ایستاد تا وی را مجبور به اخذ شیوه های جدید کند. حالا او، پدر و برادرانش باید با چنگ و دندان از دین و کیان اسلامی حمایت می کردند. بنابراین دست بر شمشیر به جنگ دشمنانِ سه گانه خورشید ـ ناکثین، قاسطین و مارقین ـ شتافتند.

امام حسن(ع) در طول خلافت کوتاه چهار سال و نه ماهه پدرش امیرالمؤمنین(ع)، مجبور شد در سه جنگ داخلی بزرگ یعنی جمل، صفین و نهروان شرکت کند و در صف اول سپاه قرار گیرد؛ تا جایی که در خطبه ای از نهج البلاغه آمده است که در جنگ صفین، حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) مشاهده کرد که امام حسن(ع) به سرعت به دشمن حمله می کند و به سوی میدان می تازد پس به حاضران فرمود:

«این جوان را به شدت بگیرید و نگه دارید، تا مرگ او مرا در هم نکوبد. من در مرگ این دو یعنی حسن و حسین(ع) بخل می ورزم تا نکند با مرگ آنها نسل رسول خدا(ص) قطع گردد».[۳۰]

روزهای سخت و حساس خلافت پدر، با شهادت وی در محراب مسجد کوفه، جایش را به موقعیت سخت تر و حساس تری سپرد. حالا همه بار ولایت و رهبری جامعه اسلامی بر دوش امام جوان، نهاده شد. حضرت امام حسن(ع) در این موقع حدود ۳۷ سال سن داشتند. گرچه بعضی از ائمه(ع) هنگام امامت سن کمتری داشته اند، اما موقعیت ویژه امام حسن(ع) با وجود دشمنان سرسختی چون معاویه بن ابی سفیان و اسلام نوپای آن روز، کار را بس دشوارتر کرده بود. آنچه موقعیت را بحرانی تر می کرد، سستی و بی ایمانی و پیمان شکنی یاران و سربازان و به ویژه سرداران لشکر حضرت بود که هر لحظه عرصه را بر ایشان تنگ تر می کرد؛ تا جایی که حضرت به خاطر حفظ جان مردم مسلمان و آیین جدش، مجبور شد با فردی مانند معاویه که نمونه بارز پلیدی و خباثت بود، صلح کند و زمام امور مسلمین را ظاهراً بر گردن وی اندازد؛ زیرا اگر چنین تدبیری نمی اندیشید، دیگر دینی به نام اسلام نمی ماند و مردمی به نام مسلمانان در جهان باقی نمی ماندند.

به هر حال، حضرت با این صلح و سازشِ ظاهری، موقعیت خویش را تغییر دادند و به مدینه بازگشتند و در آنجا به وظیفه هدایت مردم و نشر حقایق دین پرداختند؛ اما هیچ گاه دست از مذمت و اعتراض و نقد نسبت به شخص معاویه و بساط رنگین و کسرایی سلطنتش برنداشتند و همواره در پی موقعیتی بودند تا چهره واقعی و ننگین او را به همه بشناسانند.[۳۱] تا بالاخره در ۴۸ سالگی به دست همسر خویش، ـ که مانند بسیاری از یارانش فریب معاویه را خورده بود ـ مسموم شد و به شهادت رسید و تن پاکش، مظلومانه در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

امام حسن(ع) کیست؟

میثم امانی

در سرشت و طینت او، برترین نشانه های انسانیت وجود داشت. هر که او را می دید، به دیده اش بزرگ می آمد و هر که با او آمیزش داشت، بدو محبت می ورزید و هر دوست یا دشمنی که سخن یا خطبه او را می شنید، به آسانی درنگ می کرد تا او سخن خود را تمام کند و خطبه اش را به پایان برد.[۳۲]

تواضعش چنان بود که روزی بر عده ای مستمند می گشت و آنها پاره های نان را بر زمین نهاده و خود روی زمین نشسته بودند و می خوردند. چون حسن بن علی را دیدند، گفتند: ای پسر رسول خدا! بیا با ما هم غذا شو. فوراً از مرکب فرود آمد و گفت: «خدا متکبران را دوست نمی دارد» و با آنان به غذا مشغول شد. آن گاه آنها را به میهمانی خود دعوت کرد؛ هم غذا به آنان داد و هم پوشاک.[۳۳]

بخشش و کرم او آن چنان بود که مردی حاجت نزد او آورد، آن حضرت به او گفت: حاجتت را بنویس و به ما بده و چون نامه او را خواند، دو برابر خواسته اش بدو بخشید. یکی از حاضرین گفت: «این نامه چه قدر برای او پر برکت بود، ای پسر رسول خدا»! فرمود: برکت آن برای ما بیشتر بود؛ زیرا ما را از اهل نیکی ساخت. مگر نمی دانی که نیکی آن است که بی خواهش به کسی چیزی دهند و اما آنچه پس از خواهش می دهند، بهای ناچیزی است در برابر آبروی او (سائل). شاید آن کس شبی را با اضطراب و میان بیم و امید به سر برده و نمی دانسته که آیا در برابر عرض نیازش، دست رد به سینه او خواهی زد یا شادی قبول به او خواهی بخشید و اکنون با تن لرزان و دل پر تپش نزد تو آمده، آن گاه اگر تو فقط به قدر خواسته اش به او ببخشی، در برابر آبرویی که نزد تو ریخته، بهای اندکی به او داده ای».[۳۴]

زهد و بی اعتنا او به زیور دنیا آن چنان بودکه محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفی به سال ۳۸۱هـ . ق) کتابی را به نام «زهد الحسن علیه السلام» بدین صفت او اختصاص داد و در این باره همین بس که از همه دنیا یک باره به خاطر دین صرف نظر کرد.[۳۵]

او سرور جوانان بهشت و یکی از دو نفری است که دودمان پیامبر، منحصراً از نسل آنان به وجود آمد و یکی از چهار نفری است که رسول خدا با آنان به مباهله نصارای نجران حاضر شد و یکی از پنج نفر اصحاب کسا و یکی از دوازده نفری است که خدا فرمانبری آنان را به بندگانش واجب و فرض ساخته. او یکی از کسانی است که در قرآن کریم، پاک و منزه از پلیدی معرفی شده و یکی از کسانی است که خدا دوستی آنان را پاداش رسالت پیامبر دانسته و یکی از آنان که رسول اکرم ایشان را هم وزن قرآن و یکی از دو دست آویز گران وزن قرار داده است. او فرزند ریحانه رسول خدا و محبوب اوست و آن کسی است که پیامبر دعا می کرد خدا دوست دار او را دوست بدارد.[۳۶]

اراده خدا بر این است که این خاندان از برترین مراحل شرف در شکل ها و صحنه های گوناگونش برخوردار باشند. اگر پیروزی از راه شمشیر به دست نیامد، از راه شهادت و مرگی که در پیشگاه خدا و قضاوت تاریخ ارزشمند است. اگر به این هر دو صورت امکان نیافت، به وسیله اصلاح و وحدت کلمه و یک پارچه ساختن پیروان توحید. برای شرف آدمی همین بس که پیام آور صلح باشد و در پیروزی یک انسان همین بس که شرفش پایدار ماند. پایدار بودن شرف، ضامن پایداری عزت است و عزت، انگیزه پیوسته ای است که آدمی را به زندگی سوق می دهد و بر سروری و آقایی استوار است.[۳۷]

امام حسن برای ادامه جنگ با معاویه، حتی از حداقل امکانات و مقدورات ضروری بهره مند نبود.[۳۸]

پیروزی قاطع امام حسن(ع)، موقوف بود بر اینکه با صبر و پایداری حکیمانه اش، حقیقت را بی پرده آشکار کند و در پرتو این روشنی بود که امام حسین(ع) توانست به چنان نصرت و پیروزی پر شکوه ابدی نایل آید. گویی آن دو گوهر پاک بر این خط مشی، هم داستان شده بودند که نقش صبر و پایداری حکیمانه از آن حسن(ع) باشد و نقش قیام و نهضت مردانه از آن حسین(ع) تا از این دو نقش یک شیوه کامل با هدف و منظور واحدی به وجود آید.[۳۹]

دلایل صلح امام حسن را می توانیم در هفت مورد زیر بگنجانیم:

۱. خیانت فرماندهان لشکر

۲. روحیه خسته سربازان

۳. تبلیغات سوء و دامنه دار معاویه

۴. آماده نبودن افکار عمومی

۵. ناآگاهی مردم از چهره واقعی معاویه

۶. خطر شهادت امام حسین و نافرجام ماندن قیام عاشورا

۷. خطر نابودی اسلام و مسلمین[۴۰]

عبادت حضرت

امام سجاد(ع) فرمود: «امام حسن(ع) در عصر خود، از عابدترین، پارساترین و برترین انسان ها بود. وقتی از مدینه به مکه برای اجرای مراسم حج می رفت، پیاده می رفت و گاهی پا برهنه. هرگاه به یاد مرگ می افتاد گریه می کرد. و نیز هنگامی که به یاد قیامت و عبور از پل صراط و حضور در دادگاه الهی می افتاد می گریست وگاهی آن چنان منقلب می شد که ناله می کرد و از حال می رفت و هنگام نماز بند بندش می لرزید و هنگامی که یاد بهشت می افتاد نگران می شد و عرض می کرد: «خدایا از درگاهت بهشت را می طلبم و پناه می برم به تو از آتش دوزخ».[۴۶]

شجاعت حضرت

معاویه در عصر سلطنت ننگینش روزی بر روی منبر در محضر امام حسن(ع) از روی طعنه گفت: «علی بن ابی طالب کجاست؟» امام حسن(ع) همان دم برخاست و سخن معاویه را قطع نمود و بعد از حمد و ثنای خداوند فرمود: «خداوند هیچ پیامبری را به پیامبری مبعوث نکرد مگر اینکه وصی او را از خاندانش برگزید و مگر اینکه برای او دشمنی از مجرمان قرار داد. چنان که در قرآن می فرماید:«وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِّنَ الْمُجْرِمِینَ» و ادامه داد، علی(ع) وصی پیامبر(ص) بعد از اوست و من پسر علی(ع) هستم. تو پسر صغر هستی و مادر تو هند است و مادر من فاطمه(س). جدّه تو فتیله و جدّه من خدیجه است. خداوند میان من و تو، آن را که از نظر نسب پست است و به کفر نزدیک است لعنت کند و همچنین آن کس از ما که در یاد خدا کاهل است و آن را که کفر و نفاق دارد، لعنت نماید. همه جمعیت حاضر با صدای بلند گفتند: «آمین، آمین.» معاویه سرشکسته از منبر پایین آمد و رفت».[۴۷]

چشمه سخاوت

امشب، هر ستاره ای را که رصد می کنم، نام تو را می بینم که به وسعت یک آسمان شکیبایی، می درخشد و شوق پرواز را در دل عاشقانت به تپش وامی دارد. دست های نیازمان را از چشمه سخاوتت کوتاه مکن؛ بگذار با وضو در نور امامتت، شیرینی کرامتت را چشیده باشیم!

ای شعله خدا

هم خانه با حسین

هم شانه با علی

چون چلچراغ علم

بر دل خوش آمدی!

امام غربت

ای امام غربت! آن که از آبروی تو وساطت می طلبد، تشنه باران هدایت توست و آن که حاجت را بهانه کرده، تشنه رفاقت با تو.

به حق شادی میلادت، قفل بسته چشمان ما را با عنایت و کرمت بگشای تا طعم سفره مهربانی تو را بچشیم؛ که هیچ زخمی از بارش کرامت بارانی ات بی مرهم نمی ماند؛ یا کریم اهل هدایت!

تواضع

روزی امام حسن(ع) هنگام عبور، چند نفر فقیر را دید که روی خاک نشسته اند و با هم به خوردن نان های خشک و خرده مشغولند. آنها تا امام(ع) را دیدند گفتند: «بفرمایید از غذای ما بخورید!» امام کنار آنها رفت و فرمود: «خداوند متکبران را دوست ندارد» و مشغول غذا خوردن شد و سپس آنها را به خانه خود دعوت کرد. آنها به خانه امام حسن(ع) آمدند و غذا خوردند. هنگام رفتن، امام(ع) به هر کدام لباسی عطا فرمود.[۴۹]

تشویق

روزی امام حسن(ع) کودکی را دید که نان خشکی در دست دارد. لقمه ای از آن را می خورد و لقمه ای را به سگی که در آنجا بود می دهد و آن کودک، فرزند یکی از بردگان بود. امام(ع) از او پرسید: «پسر جان، چرا چنین می کنی؟» کودک پاسخ داد: «من از خدای خود شرم کردم که غذا بخورم و حیوانی گرسنه به من نگاه کند.» امام از سخن زیبای کودک بسیار خوش حال شد و دستور داد غذا و لباس فراوانی به او عطا کنند و سپس او را از اربابش خرید و آزاد کرد.[۵۰]

بردباری

پیرمردی شامی در مدینه امام را سوار بر مرکب دید و هر آنچه توانست بدگویی کرد. وقتی که فارغ شد، امام کنار او آمد و سلام کرد و با خوش رویی به او فرمود: «ای پیرمرد! گمانم غریب هستی و گویا اموری بر تو مشتبه شده، اگر از ما درخواست رضایت کنی از تو راضی می شویم. اگر چیزی از ما بخواهی به تو می دهیم، اگر راهنمایی بخواهی راهنمایی ات می کنیم، اگر برای باربرداری کمک بخواهی بار تو را برمی داریم، اگر گرسنه باشی تو را سیر می کنیم، اگر برهنه باشی می پوشانیمت و اگر نیازمند باشی نیازت را برآورده می کنیم. اگر گریخته باشی پناهت می دهیم و اگر حاجتی داری آن را ادا می کنیم. حال اگر مرکبت را به سوی خانه ما روانه کنی تا مهمان ما باشی برایت بهتر است؛ زیرا ما خانه ای وسیع و امکاناتی فراوان داریم.» هنگامی که آن پیرمرد ناآگاه این سخنان مهرانگیز را از امام شنید به گریه افتاد و گفت: «گواهی می دهم که تو خلیفه خدا در زمینش هستی، خداوندآگاه تر است که مقام رسالت خود را در وجود چه کسانی قرار دهد. تو و پدرت مبغوض ترین افراد در نزد من بودید، ولی اینک تو محبوب ترین انسان در نزد من هستی.» آن گاه به خانه امام وارد شدو پس از مدتی در حالی که قلبش مملو از محبت خاندان وحی بود، خانه امام را ترک کرد.[۵۱]

رعایت حقوق دیگران

شخصی از امام حسن(ع) پرسید: «نظر شما درباره سیاست چیست»؟ آن حضرت فرمود: «اینکه حقوق خدا و حقوق زندگان و حقوق مردگان را رعایت کنی.» اما حقوق خداوند اینکه، آنچه را خواسته انجام دهی و آنچه را نهی نموده ترک کنی؛ حقوق زندگان اینکه، وظایف خود را نسبت به برادران دینی انجام دهی و در خدمت به هم کیشان درنگ نکنی و نسبت به رهبر مسلمین تا وقتی نسبت به مردم اخلاص دارد، اخلاص داشته باشی و هرگاه از راه راست منحرف گشت، فریاد اعتراض خود را نسبت به او بلند کنی. و اما حقوق مردگان آن است که از نیکی های آنها یاد کنی و از بدی های آنها چشم بپوشی؛ زیرا آنها خدایی دارند که از کردارشان حسابرسی می کند».[۵۲]

دادخواهی

میثم امانی

شخصی خدمت امام حسن آمد و گفت: «میان من و دشمن من منصفانه حکم کن.» آن جناب فرمود: «خصم تو کیست»؟ عرض کرد: «فقر و ناداری.» حضرت سر به زیر افکند و سپس به خادمش فرمود: «هر چند موجودی داریم بیار»! خادم پنج هزار درهم حاضر کرد. امام حسن(ع) به متظلم فرمود : «هر وقت دشمن تو بر تو بنای جور نهاد، برای دادخواهی پیش من آی»![۵۳]

سجده طولانی

روزی در مسجد مدینه که نماز جماعت گزارده می شد، هنگامی که نبی اکرم در سجده ذکر می گفت، امام حسن روی دوش آن حضرت سوار شده بود؛ در نتیجه ذکر سجده به طول انجامید و کسی علت آن را ندانست؛ پس از خاتمه نماز، مردم از علت آن جویا شدند، فرمود پسرم حسن برگردنم سوار شده بود؛ نخواستم او را ناراحت کنم و آن قدر سجده را طول دادم تا خودش پایین آمد.[۵۴]

 

 

 

 

 

 

 

 

شکرستان

ریش

معاویه در مجلسی به امام حسن(ع) گفت خداوند در قرآن فرمود: «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی کِتابٍ مُبینٍ؛ هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی که واضح و آشکار است وجود دارد.» (انعام: ۵۹) پس چرا درباره ریش من و تو در قرآن چیزی نیست؟ ]ریش معاویه کوسه و کم پشت؛ ولی محاسن مبارک امام انبوه و با طراوت بود[ حضرت این آیه را تلاوت فرمود: «وَ الْبَلَدُ الطّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الّذی خَبُثَ لایَخْرُجُ إِلاّ نَکِدًا؛ زمین پاکیزه، گیاهش به اذن پروردگارش خارج می شود؛ ولی زمینی که ناپاک باشد، از آن جز چیزی اندک و بی فایده خارج نمی شود.» (اعراف: ۵۸) معاویه از شنیدن آن، نزد مجلسیان سخت خجل شد.[۵۵]

نظر شما چیه؟

۱. به نظر شما چرا امام حسن(ع) مجبور شد در بحبوحه جنگ با معاویه تن به صلح دهد؟

۲. معاویه از برنامه صلح با امام حسن(ع) چه انگیزه ای داشت؟

۳. آیا صلح امام حسن(ع) توانست ابعاد ناشناخته وجود معاویه را نشان بدهد؟

۴. آثار و پی آمدهای صلح امام حسن(ع) چه بود؟

۵. چه تفاوتی بین روش امام حسن(ع) و روش امام حسین(ع) در دفاع از اسلام وجود دارد؟

۶. چه تفاوتی بین شرایط زمان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) وجود داشت که امام حسن را وادار به صلح و امام حسین را وادار به شهادت کرد؟

۷. مفاد عهدنامه صلح امام حسن با معاویه چه بود؟

۸. علت اینکه بیشتر یاران و سرداران امام حسن وی را تنها گذاشتند چه بود؟

۹. اگر امام حسن(ع) صلح نمی کرد چه اتفاقی ممکن بود بیفتد؟

نظر ما اینه…

این سوژه ها، برای برنامه سازی مناسبند:

l برنامه مستند که دلایل و ابعاد صلح امام حسن(ع) را نشان بدهد؟

l برنامه فیلم یا سریال که چهره شیعیان واقعی امام حسن(ع) و وفاداری آنان به وی را نشان بدهد و چهره وی معاویه را بنمایاند؛ مردانی بزرگ مثل حجر بن عدی، عدی بن حاتم، حارث همدانی، قیس بن سعد.

l برنامه مستند از زندگانی و فعالیت های امام حسن(ع) در عصر پیامبر، خلفای سه گانه و پدرش علی بن ابی طالب.

l برنامه فیلم یا سریال که ابعاد شخصیت های خودفروش و بی وفا به امام حسن(ع) را نشان بدهد مثل گروهی از خوارج و عبیدالله بن عباس فرمانده سپاه ایشان.

l نشان دادن چگونگی تغییر عقیده و رأی و رفتار مردم بعد از رسول خدا(ص) تا عصر امام حسن(ع) که وی را منجر به پذیرش صلح کرد و عصر امام حسین(ع) که به شهادت وی انجامید.

 

کتابستان (۱)

سیدحسین ذاکرزاده

۱. در مکتب کریم اهل بیت(ع) امام حسن مجتبی(ع)

نویسنده: دکتر علی قائمی، تهران، انتشارات امیری، چاپ اول، پاییز ۱۳۷۴، ۲۵۶ ص.

دکتر قائمی این کتاب را به ۱۸ بخش تقسیم نموده و در هر بخش به قسمتی از زندگی پربار امام حسن(ع) پرداخته است. نویسنده در مقدمه کتاب هدف خود را از بحث پیرامون امام حسن(ع) ناشناخته ماندن قدر امام(ع) و شرایط ویژه عصر امام(ع) و سخنان ضد و نقیضی که در مورد داستان زندگی امام(ع) از سوی زبان های غرض آلود بیان می شود، بیان کرده است. همچنین به طور مفصل به بیان اهمیت صلح ایشان پرداخته و آن را تا جای ممکن تبیین نموده است.

۲. تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی(ع)، به قلم سید جعفر مرتضی عاملی و ترجمه محمد سپهری، ناشر، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ویرایش سوم، چاپ سوم، سال ۱۳۷۶، ۲۵۶ ص.

نام عربی این ترجمه الحیاه السیاسیه للامام الحسن(ع)، است که چاپ اولش در سال ۱۳۶۹ بوده است.

نویسنده کتاب حاضر را در سه فصل خلاصه نموده است. فصل اول، زندگی سیاسی امام حسن(ع) در عهد رسول خدا(ص)، فصل دوم، زندگانی سیاسی امام حسن(ع) در عهد شیخین و فصل سوم زندگی سیاسی امام حسن(ع) در عهد عثمان. مترجم در مقدمه کتاب می نویسد: «کتاب حاضر از دو جهت اهمیت ویژه دارد. ۱. نویسنده گران مایه با دیدی محققانه به تجزیه و تحلیل وقایع همت گمارده که به طور مستقیم و غیرمستقیم با زندگانی امام حسن(ع) ارتباط دارد و در مواردی آن حضرت نقش فعال در تکوین آن برعهده داشته مثل داستان مباهله و بیعت رضوان. ۲. برخلاف تاریخ نگاران و سیره نویسان، به نقل حوادث و تاریخچه زندگانی امام(ع) نپرداخته، بلکه زندگانی سیاسی آن جناب را به طور دقیق تجزیه و تحلیل کرده است».

۳. دریا، طوفان، تلاطم، پنجره ای به آفاق شخصیت شگفت امام حسن مجتبی(ع).

نویسنده، محبوبه زارع، ناشر: بوستان کتاب قم، چاپ اول، ۱۳۸۱، ۱۳۴ ص.

نویسنده در این اثر، کتابش را به ۶ بخش به نام تلاطم تقسیم نموده است. این اثر در عین اینکه دارای دقت کافی در شرح حقایق تاریخی است، با قلمی هنری و ادبی نگاشته شده و نویسنده کوشیده است تا جای ممکن زوایای بکری را برای بیان حوادث تاریخی آن دوره پیدا کند و به آن بپردازد.

کتابستان (۲)

۱. چهل حدیث در فضایل امام حسن(ع)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی معاونت امور فرهنگی، ۱۳۷۴، تهران؛ در این کتاب پاره ای از احادیث پیامبر و سایر معصومین(ع) راجع به فضایل و ابعاد اخلاقی و شخصیتی امام حسن مجتبی(ع) ذکر شده است.

۲. سید حسن شیرازی، کلمه الامام الحسن، ترجمه: علی رضا میرزامحمد، نشر نور؛ در این کتاب نویسنده شهیر آن، سخنان امام حسن را جمع آورده و در چهارده فصل تنظیم نموده است: الهیات، عبادات، مواعظ، اخلاق، سیاسیات، رسائل، مناقضات، وصایا، متفرقات، حکم، شعر، ادعیه و متفرقات.

۳. فضل الله کمپانی، حسن(ع) کیست؟، انتشارات فراهانی، ۱۳۵۴؛ در این کتاب نویسنده ضمن بیان تاریخ زندگانی امام حسن مجتبی(ع) و بیان فضایل وی تفصیلاً به مسئله صلح ایشان پرداخته و کوشیده با ادله تاریخی و روایی و با بیانی رسا و روان به تبیین آن بپردازد.

۴. شیخ راضی آل یاسین، صلح امام حسن، پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه، ترجمه حضرت آیت الله سیدعلی خامنه ای، نشر آسیا، ۱۳۵۴؛ در این کتاب جامع ترین و کامل ترین تحلیل تاریخی از واقعه صلح امام حسن صورت گرفته و مؤلف آن کوشیده ضمن تحلیل شرایط و موقعیت امام حسن(ع) صلح عاقلانه و مدبرانه حضرت را با قرائن تاریخی روشن و ثابت شده تبیین کند و ابعاد و آثار آن را نشان بدهد.

۵. ابراهیم طاهری، صبر سرخ، نگرشی به صلح امام حسن(ع)، نشر صدوق، ۱۳۷۶؛ در این کتاب ضمن بیان فضایل و خصایل، زندگانی امام حسن(ع) تلاش شده چهره ای منطقی و شایسته از صلح امام حسن(ع) به دست داده و به شبهات و اشکالات به وجود آمده و طرح شده توسط معاندین و بی خبران از تاریخ پاسخ داده شود.

 

[۱]. نک: ابی محمد حسن بحرانی، تحف العقول، صص ۲۲۷ و ۲۲۸.

[۲]. چهل حدیث در فضایل امام حسن(ع)، معاونت فرهنگی وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۷۴، ص ۱۱.

[۳]. همان، ص ۱۵.

[۴] . همان، ص ۳۰.

[۵]. همان، ص ۴۲.

[۶]. همان، ص ۷۲.

[۷]. همان، صص ۲۱ و ۲۲.

[۸]. بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۰۶.

[۹]. همان، ص ۴۲.

[۱۰]. همان، صص ۲۳ ـ ۲۵.

[۱۱]. شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۵.

[۱۲]. اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۵۶۴.

[۱۳]. فرائد السّمطین، ج ۲، ص ۶۸.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *